خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

نقطه جوش را هم رد کرده بود و با یه قیافه پوکر اما صدای پر از عصبانیت میگفت:

همون،فقط سوسکه به بچه اش بگه قربون دست و پای بلوریت بروم.پدر مثلا محترم ما که جلوی کس و ناکس،غریبه و آشنا ، بی سوادتر و با سوادتر از خودمان میگه:  همه بچه دارند،ماهم بچه داریم.بچه ما آخه اینقدر نفهم و بی شعور....

آخرش هم گفت: بی خیال.این حرفها را زدن،الکیه.بگذار بقیه فکر کنند تو اوج موفقیت و خوشبختی هستندو من... ولی خدایی واقعا چرا؟چرا بزرگترها اینقدر عجیب هستند و استاد خرد کردن بچه هاشون. البته یک سری از والدین هم واقعا الکی قربون دست و پای بلورین نداشته بچه هایشان می روند.اصلا بگذار هردو دسته راحت باشند

  • bahar tehrani

داستان بلند و طولانیه و خارج از حوصله تایپ کردن و خواندن شما.

این داستان بلند از استوری یک دوست شروع شد.معرفی یک پیج شغل یابی که بهت میگفت از طریق تایپ کردند،ترجمه ،عکاسی،گویندگی،خلاصه نویسی و نقاشی میشه به درآمد حداقل ماهی چهارمیلیون در منزل رسید.خیلی هم سخت نیست.یک دویست تومان بریز به این شماره کارت تا عضو گروه بشوی.بعد از کلی بالا و پایین رفتن و اعتماد کردن،پول مورد نظر را واریز کردم و شدم یکی از اعضای گروه.خدایی کار هم بود.البته هنوز ازش  کسب درآمدی ندارم.و آن چیزی که درباره این گروه روی مخم رفته چیست؟ اینکه:

میاد یکی یا دوتا صفحه آچاهار پراز نمودار و جدول یا چندتا صفحه پر و پیمان متن بهت می دهد و میگ وید:خب تایپیست عزیز یک ساعت وقت داری این صفحات را با تمام جزئیاتش تایپ کنی و به صورت فایل برامون بفرستی.توام پیش خودت میگی باشه خدا رو شکر علم پیشرفت کرده و با برنامه تبدیل گفتار به نوشتار و یه کم ادیت،زودی فایل را می فرستم. دقیقه نود فایل را ارسال میکنی و بعد که نتایج را اعلام میکنند ومی گویند نفر اخر ده دقیقه بعد از دریافت متن،فایل را ارسال کرد.....

خدایی.چطوری؟0--0. چطوری اون نمودار را حتی برش و کپی و پیس میکنی؟0--0.چطوری غلط های گفتاریت را موقع تبدیل گفتار به متن ادیت میکنی؟0--0 بابا تو حتی کلاس تندخوانی هم رفته باشی.اون همه متن را میخوانی،سیستم هنگ نمیکند؟0--0..من گرخیده ام.لطفا روش اینا را کسی بلد است به من هم یاد بدهد.باتشکر

به نظرتون کلش دروغه و کار سیستم خودشون و پولم را خوردن؟ گلدکوئیست و از این سیستم بازی ها هست؟..بگید بریزم پی وی جملات قصار نثارشون کنم.مثلا بگم : آهای آدمه الهی خیر نبینی

  • bahar tehrani

بین اسنپ با قیمت متوسط و مترو با قیمت کم،مترو را انتخاب کردم.هم زمان داشتم و هم استفاده از خط جدید برایم جالب و دیدنی بود. می خواستم بروم سمت کارگر و باید سوار خط شش میشدم{ خط دولت آباد_کن}.اما خب وسط راه یک اشتباهی کردم.به جای اینکه تئاتر شهر پیاده بشوم،ایستگاه توحید پیاده شدم و مجبور شدم یک ایستگاه را برگردم.همان ایستگاه جدیدی که  فاصله قطارهایش با هم یک ربع تا بیست دقیقه بود.ساعت  تقریبا هشت و ربع  شب بود و ایستگاه ها  خلوت و صندلی خالی برای نشستن هم زیاد.توی ایستگاه تربیت مدرس کنار دوتا خانم نشسته بودم.بهشان میخورد تو رده سنی سی تا چهل سالگی باشند.نمیخواستم به حرفهایشان گوش کنم اما اینقدر بلند و رسا و با هیجان تو یک ایستگاه نیمه خلوت باهم حرف میزدند که یک جور اجبار بود به شنیدن. اجبار به شنیدن قصه ارتباطشون با دوست پسرهایشان.ارتباطی که بیشتر پر از دعوا و قهر و دوباره آشتی کردن بود.و داداش با غیرتی که دفعه آخری با خواهرش سر ارتباط با یک پسر حسابی دعوا کرده بود.اما این دفعه فقط بهش گفته: ببین طلاقت را بگیر و قشنگ سر فرصت به دوست پسرهایت رسیدگی کن. به قول اون جمله سابق اگر هم میخواستم ،با شنیدن این حرف نمی توانستم چشم های اندازه نعلبکی های عزیز خدابیامرز را کنترل کنم و با دهان اندازه غار علیصدر به افق خیره نشوم.متعجب.دوست پسر.تو شوهر داری.تازه با هیجان هم برای هم تعریف میکنید و از هم لایک میگیرید؟! 

با همان حالت سوارقطار شدم و ایستگاه بعد پیاده شدم.تازه دیرم هم شده بود و توی مسیر بالا آمدن از پله ها و همزمان تحلیل این داده ها،دوباره مغزم هنگید.در حدی که به خودم گفتم: دوست داری برویم و تحقیق کنیم ما از کدام سیاره آمدیم؟..مغزم هنگید چون یک خانم مسن به همراه دخترش و نوه اش وقتی دیدند مامور گیت نیست و هیچ محدودیتی توی رفت و آمد وجودنداره.دست نوه اش را گرفت و به دخترش گفت: کارت نزنی هانی.کسی که نیست بیا از این طرف برویم.قضاوت نمیکنم اما ظاهرشان میگفت: خارج خیلی خوبه.بهتر از اینجاست.قانون داره.آره بابا ز،ز.آ.

  • bahar tehrani

نمیدانم چرا قالب جدیدی که برای وبلاگ گذاشتم،درست نمی شود؟

  • bahar tehrani

نوشته بود:

وقتی ثروتمند باشی برایت کلمه ای به اسم { آرزو} معنا و مفهومی ندارد.به جایش یک کلمه جدیدی به اسم { خواستن} می آید.آرزوت نیست که بروی پاریس،میخوای بروی پاریس.

خیلی از آدم ها ثروتمند هستند و دنبال خیلی از آرزوهایشان می دوند.خیلی از آدم ها ثروتمند نیستند و به خیلی از خواسته هایشان رسیدند.جمله عجیبیه.باز قدیم ها میگفتند علم بهتر است یا ثروت؟اونی که باهوش بود میگفت: علمی که تو را ثروتمند کند یا ثروتی که بهت کمک کند درس بخوانی... این جمله های جدید ،عجیب تر شدند

  • bahar tehrani

چرا ؟...

1. چرا همه فقط حرف میزنند و مرد عمل ،نیستند.؟.حتی عابر بانک ها.امروز سراغ هر عابر بانکی که می رفتم و میزدم روی گزینه دریافت وجه نقد،هزارتا عدد و رقم برایم می آورد.از مبلغ بیست هزارتومانی بگیر تاااا دویست تومنی.اما تا بهش میگفتم: خانم محترم{ آخه صداش زنانه بود} یک بیست تومان یا چهل تومان بهم بدهی،کارم را می افتاد.میگفت:مبلغ مورد نظر موجود نمی باشد.گفتم باشه یه سی تومان یا پنجاه تومنی هم بدهی دستت دردنکنه.باز برگشت گفت مبلغ مورد نظر موجود نمیباشد.آخ آخ..حیف که تو یک مکان عمومی به اسم خیابون بودم.وگرنه با صدایی رسا و بلند بهش میگفت: دقیقا چه مبلغی موجود می باشد؟.اصلا چرا تمام گزینه هایت را اینقدر پر رنگ نوشتی؟ خب اون گزینه دریافت وجه نقدی را غیر فعال میکردی

 

2. چرا اشتراک طاقچه بینهایت اینقدر گران شده؟.تو پول چی رو میگیری داداش؟ اینترنت که از خودمان هست.

 

3. چرا وقتی با سختی فیلترشکنت وصل میشه و میروی ولگردی در دنیای مجازی همه دارند درباره ازدواج گلزار حرف میزنند؟.یعنی واقعا منتظر که نبودند بیاد این دوستان را بگیرد،اما بابا طرف توسن چهل و شش سالی دیده اخرش خودش میمونه و تنهایی هاش و این طرفدارها هم به دردش نمیخورند .و اینکه خب دلش خواسته شوگر ددی یک دختر نوزده ساله بشه.اینقدر تعجی آور و عجیبه؟تاحالا شوگرددی و شوگرمامی ندیدید؟

 

  • bahar tehrani

آدم ها هم  مثل من تو انتخاب و انجام یک کار یا یک شغلهی از این شاخه که نه از این تنه درخت به اون یکی تنه درخت می پرند یا نه تکلیفشون با خودشان مشخص هست؟..اونا هم مثل من یهو اسیر یه مشت افکار و چرت و پرت می شوند؟..اونا هم مثل من ساعت ها مثل یک دیوانه یا گیج ، سر یک موضوع بی اهمیت یا کم اهمیت که مخاطبش نیست و اگرهم باشد جرات و تواناییش را ندارند بهش بگویند، با خودشان بحث و دعوا متمدنانه ترش ،بحث میکنند؟

یعنی تنهام؟..نه نیستم؟

  • bahar tehrani

یک جایی نوشته بود:

به نظرم کاپل ها باید یک فلش بک بزنند به دوران نامه نوشتن برای هم.نه نامه های صرفا طولانی.یک دست نوشته که برایش روی کاغذ وقت بگذاری و بشینی در موردش فکر کنی،حرفاتو سبک و سنگین کنی،هی خط بزنی و دوباره بنویسی..

من میگم:

این یک ایده عالیه.چون یهو وسط اون خط زدن ها و دوباره نوشتن ها خودت و طرفت را یک جور دیگه نگاه میکنی و..از اون طرف هم به نظرم این روش یک روش عالی برای همه آدمها هست.برای همه تا یک وقت هایی بشینند و برای خودشان نامه دستی بنویسند.ببینند کجای کارند و با خودشون چند چند،هستند.اصلا خودشان را دوست دارند یا نه.

  • bahar tehrani

دیروزکه رفته بودم انقلاب،یک سرهم به انتشارات { به نشر} زدم.همان لحظه یک آقای مسن تر و تمیز و با سلیقه داشت دنبال کتاب های مورد نظرش میگشت و گهگاهی هم وسطش از مسئول انتشاراتی سوالاتی را می پرسید.سوالاتی که با هر کدامش ته دلم بابت این حوصله و علاقه اش با کتاب کیلو کیلو قند حل میکردند. مثلا وقتی فروشنده ازش پرسید : این کتاب مورد نظر شما مربوط به یک انتشاراتی دیگه هست و اتفاقا امسال هم تو نمایشگاه غرفه داشتند،شما نرفتید نمایشگاه؟ آقای مسن هم که انگار یمکی از کتاب های مورد نظرش را پیدا کرده بود رو به فروشنده محترم کرد و گفت:نه نرفتم.میدانید نمایشگاه خیلی شلوغ هست و نمیشه خیل راحت و سر حوصله لا به لای قفسه های کتاب راه رفت و با کتاب ها گپ زد.خود شما نبوید؟ وقتی آقای فروشنده گفت نه ما نرفته بودیم اما فروش مجازیمون را داشتیم.،ته دلم یک لبخند کجکی زدم و گفتم: بیا پس خوب شد امسال نرفتی.به نشرهم حتی غرفه نداشت

  • bahar tehrani

دقیقا پانصد و هفتاد و هشت روز بود که شهر یک دنیای دیگه شده بود.یک دنیای عجیب و ترسناک که پر از دود و آتش و صدای خمپاره بود.دنیایی که خالی از زن و بچه هایی بود  که پناهنده شهرهای دیگه شده بودند.آن هم به اجبار مردها که اگر شما تو یک منطقه امن  باشید ما راحت تر میتوانیم بجنگیم و از شهر دفاع کنیم.پسربچه ها هم که از بچگی ادای آدما بزرگ ها وقهرمان ها را درمی آوردند،کنار پدرها و مردهای قبیله ایستادنده بودند و مبارزه میکردند.

سال شصت و یک، کلی آدم از ریش سفید محله بگیر تا همان پسربچه های کوچیک محله ،توی  بیست و پنج روز و به نام عملیات بیت المقدس شهرشان که یک بخشی از وجود و هویتشان بود را پس گرفتند.آدم هایی که بزرگترین هدفشان امنیت و آرامش مملکت و شهرشان و خانواده هایشان بود.جوان ها و پیرمردها و بچه هایی که حقشان نیست که این روزها بابت فضای تلخ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که ساخته عمل و فکر ماها ، از آن آدم بزرگ های مملکت بگیر تا ما خرده و ریزه ها،مورد توهین قرار بگیرند. بدون شک هدف آنها هنوز از نگاه خیلی از هم نسلی های من قابل احترام هست. هم نسلی هایی که خب باید بهشون حق بدهیم.حق بدهیم که از شرایط محیط ناراضی باشند.آن هم یک محیط ساده.جوان هایی که این روزها فاصله طبقاتی بینشان زیاده.فاصله بین اون جوان با پول تو جیبی های نجومیش و اون جوانی که داره سخت کار میکند. الهی تن هردوتاشون سالم و دلشان خوش باشد ویه کم حواسمون بیشتربه تفکیک حاشیه و متن از هم باشد

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان