خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۳۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

داستان با مرگ ناگهانی پدر معتاد خانواده وارد سخت ترین قسمت هایش می شود.

داستان یک موضوع اجتماعی و شخصیت محور است.ماجرا حول دختر شانزده ساله خانواده به اسم اکرم میچرخد.

بعد از مرگ پدر اینبار دختر خانواده است که تصمیم به حفظ خانواده و کسب درآمد می کنداما نه از طریق ترک تحصیل یا انجام دادن کارهای 

نامناسب.بلکه تصمیمی میگیرد عروسک های چوبی که ساخته دستان پدرش است را بفروشد.

نکته جالب و جدید در داستان این است که این بار مادر اصلا به فکر حفظ خانواده نیست .بلکه فکر میکند برای راحتی بهتر است بچههایش را پراکنده کند.تصمیم میگیرد که اکرم را به شهرستان بفرستد تا با پسر خاله اش ازدواج کند.

اما قصه طوری جلو میرود که بر اساس یک حادثه مادر از خانه فرار میکند



نگاه من:

برای اولین بار یه داستانی را به نمایش دراوردند که دختر خانواده برای کسب درآمد حاضر به انجام هرکاری نشد.و نشان داد که همه اعضای یک خانواده در برابر یک مشکل می توانند مقاوم بایستند.



  • bahar tehrani

درباره مجاهدین خلق ،فیلم های زیادی ساخته شده است.فیلم هایی که هربار قسمتی از یک قصه به نمایش درمی آید ولی همیشه این 

قصه تکراری بوده و حکایت از جوونایی را داشته که بابت یک رفاقت یا یک فکری  که داشته اند جذب این سازمان شده اند و ادامه داستان....

اما قصه ماجرای نیمروز کاملا متفاوت وجذاب تر است

یک فیلم بدون حاشه و تکرار یک قصه از زاویه جدید.اینبار وارد سازمان اطلاعات ایرانی میشوید..شهید بهشتی و آقای رجایی را قشنگ لمس میکنید.

بین تمام آدم های داستان سردرگم میشودی و دنبال جاسوس میگردید..صادقی  را متهم به خیانت  اصلی میکنید که آخر داستان مشخص

 می شود  مغز گروه است..و تعجب میکنید از خائنینی که مشخص میشوند..کلا از نگاه من داستان عالی است و هنر آقای سید محمود 

رضوی و محمد حسین مهدویان ارزش دیدن دارد




  • bahar tehrani

بعد از استوری هام درباره راهپیمایی، فهمیدم توی دنیای مجازی حق نداری درباره عقایدت بنویسی

لهت میکنند..میگویند واقعا رفتی؟...فکر نمیکردم بری..بهت نمیاد این مدل آدمی باشی..الان بری فکر مکینی دولت درست میشود نه دیگه نرو تا بفهمن.

وقتی ما آدمها به عقاید همدیگر احترام نمیگذاریم..وقتی همدیگر را پای میز محاکمه میکشانیم و حکم صادر میکنیم

توقع داریم جناب دولتمردان به عقاید ما احترام بگذارند؟


کمی ..سعی کنیم قضاوت نکنیم...حکم صاد نکنیم...دیگران را بابت عقایدشان توبیخ نکنیم


من رفتم تا به جوونایی که شهید شدند بگویم:

انقلاب شما یک کار درست بود..خوش به حالتان که هدف داشتید

خون شما رنگین ترین خون ها بود

اما اگر الان حال انقلاب خوب نیست ..اگر همه چیز خراب شد

تقصیر من و بزرگترها و خیلی از ادمهاست که در هر لباسی ،انقلاب شما را بد منتقل کردیم به نام هدف شما همه کاری کردیم

این یک پیمان عهد است برای من

  • bahar tehrani

کتاب یک بخش جدایی ناپذیر از زندگی ام بوده و هست

یادمه اولین مجله ای که بابا برام خرید،کیهان بچه ها بود.توی مسابقات کتابخوانی مدرسه هم هربار شرکت میکردم و کلی جایزه میگرفتم.

وقتی رشته دانشگاهی ام را انتخاب کردم توی این فکر بودم که باید وارد حوزه کار با کودک بشوم.بعد سراغ دوتا مجوز رفتم و تصمیمم 

جدی تر شد.شروع کردم به نوشتن پروژه:


تصویرگری داستان های ایرانی با نقاشی کودکان محک

زنگ قصه گوی توسط خود بچه ها توی مدارس

کلاس کتاب خوانی توی مدارس با کلی جزییات


تمام این پروژه ها با کلی جزییات هست که اینجا جایی برای شرحش نیست..راه افتادم.. خیلی مهدها گفتن بیا مربی بشو و خودت را 

درگیر این کارها نکن..نمیفهمیدن که بازی و نقاشی و نهایتش یاددادن اعداد اونم هر روز به بچه ها کار جذابی برای من نیست..میگفتم : 

نه یک لحظه گوش کنید..میگفتن این پروزه ها کلی خرج داره..


هیچ وقت نفهمیدم چندتا کتاب داستان ایرانی..یک کلاس خالی..چندتا کاغذ رنگی....چقدر می تواند گران باشد که به سرمایه میلیاردی 

مدارس لطمه وارد کند

و سالهاست که پروژه های من خاک میخورند..و من دیگر بهار سابق نیستم..ولی هنوز افسوس میخورم که بچه های سرزمین من اولین 

هدیه ای که میگیرن یک تبلت هست نه یک کتاب

  • bahar tehrani

از بچگی دنیای من با بقیه دختر بچه ها فرق داشت..یادم نمیاد تاحالا یک دل سیر خاله بازی کرده باشم. یا مثلا چادر رنگی مامانم را 

سرم کنم و برم خانه زینب دختر همسایه بغلی  مهمانی و عروسک بازی.....دنیای من پر بود از هیجان و بازی های پسرانه به حکم برادر 

و دوتا پسرعمویی که باهم همسایه بودیم..از گل کوچیک بگیر تا هفت سنگ.اینا هیچ وقت باعث نشد که جنسیتم را فراموش کنم.دنبال 

لباس های پسرانه و حالت موهای اون شکلی باشم..بلکه همیشه فکر میکردم که یک دختر میتواند در عین زیبایی و لطافت دخترانه اش 

دارای شیطنت و نیروی قوی یک مرد در درونش باشد.

اینننیرو با من بزرگ شد..وقتی پدربزرگ میگفت کی با من می آید میدان تره بار؟.دستم که هیچی زودی سوار ماشین 

میشدم...هیجاناتم..با من بزرگ میشدن...

اتاقم خالی از عروسک نبود.اتفاقا عاشق عروسک خرسی بودم و هنوز هم هستم و فکر کنم نزدیک پنجاه تایی دارم..

وقتی وارد مدرسه شدم ،پوشش چادررا انتخاب کردم و کم کم فهمیدم یک دختر خانم چادری هم باید در نهایت تمیزی و شیک پوشی و 

سادگی باشد...اما باز از کارهای لوس دخترانه بدم می آمد..هیچ وقت برایم تولدهای رنگی توی سن بچگی با اون همه ارایش و لباس 

های پف دار معنا پیدا نکرد...هیچ وقت نفهمیدم چرا دختربچه ها باید عروسی دایی..خاله..عمو..لباس عروس پف دار  با آن کفش های تق 

تقی بپوشند.

خلاصه من یک دختر هستم..با ویزگی های روحی و شخصیتی یک دختر بزرگ شدم ..با کودک درونم دوست هستم..مرد درونم را هم 

بزرگ میدانم.... کیفم همیشه پر از  کتاب و دفترچه یادداشت و نهایتش یک ضد آفتان هست...می خواستم بگویم اشکالی ندارد اگر یک 

دختر عقاید و کارهایش شبیه بقیه دخترها نباشد

  • bahar tehrani

قدیم ها نهایت جشنی که خیلی بزرگ و با کلی عکس یادگاری برگزار میشد،جشن عروسی بود.

کم کم جشن های تولد هم وارد آلبوم های خانوادگی شدند

اما امروزه مردمان این کره خاکی زیادی پیشرفت کرده اند...جشن هایی با سبک اولین باری که بچه میگوید جیش دارم با تم های همان موضوع تا جشن وکیکی با تمی که به همه اعلام کنیم دختر یا پسرمان به سن بلوغ رسیده است.

هنوز پا از این جشن های قرن جدید بیرون نگذاشته اند که فریادها بلند میشود:

آقای همسایه به دختر بچه ام چپ نگه کرد..توی فروشگاه آقای فروشنده به دخترم گفت یک مارک بهترش را دارم..پسر بچه ام سوالات عجیبی میپرسد..


آدمهای لاکچری

روزی که در فکر زدن پز خانم ها و آقایان همسایه و فامیل بودید..روزی که دنبال سفارش کیک و لباس ستتان بودید..روزی که خط قرمزها را پاک کردید..روزی که حریم خصوصی فرزندانتان را در دنیای مجازی به اشتراک گذاشتید..روزی که کمپین تشکیل دادی که دختر نباید از پدرش خجالت بکشد..روزی که فریاد زدید باید این تابوها شکسته بشود....

همان روز باید به فکر این آینده تاریک و پر از دردی که برای فرزندانتان ساخته اید،بودید....ببخشید خیلی دیر شده

  • bahar tehrani

مادر با کلی افتخار و نهایت لاکچری بودن،دست بچه اش را گرفته و با نشان دادن بلیط به اقای مسئول ،شماره صندلی اش را پیدا میکند.

فیلم شروع میشود:

اعتیاد....مصرف مواد...حاملگی های بدون کنترل..فرار از خانه..فحش..کتک کاری....مهمانی های نمیه شب و بی معنا...خانمی غریبه ای که جدیدا دوست بابا شده...قربان و صدقه های بی مرز... تجاوز به بچه ها..

فیلم تمام شد

همان مادر لاکچری با بچه اش از سینما خارج می شود اما اینبار بچه اش گیج و سردرگم و پر از سوال است..توی تاکسی به مادرش نگاه میکند و با خودش میگوید :از مامان بپرسم؟..اگر دعوام کنه و بگه این سوالا به تو ربطی ندارد چی؟..اگر کار زشتم را تحویل بابا بدهد چی؟...فکر کنم بهتره امشب توی تلگرام از بچه ها بپرسم


علم و پیشرفت عصر حاضر به همه ما ثابت کرده که بهترین و موثرترین روش برای بیان یک موضوع و وارد کردنش به مغز آدمها ،فیلم ها و سریال ها هستن..دنیای هنر کاری را انجام میدهد که ساعت ها کتاب خواندن و سخنرانی کردن،انجام نمیدهد.مخالف این پیشرفت نیستم.اما سینما و کارگردان ها یادشان رفته برای مخاطبین سن مشخص کنند.میخواهیم درد را دوا کنیم بدتر رویش نمک میپاچیم.

لطفا،

آموزش بعضی از مسائل را بگذارید به وقت سنی و عقلی کودک..بگذارید بر عهده والدین و مربیان آگاه و بر اساس علم روانشناسی کودک..

لطفا بچه ها را گیج تر از این نکنیم..اطلاعات غلط و زودتر از موئد یعنی نابودی بچه هایمان

  • bahar tehrani

هیچ وقت علاقه ای به گرفتن فال قهوه نداشتم...اشتباهه توی قهوه تلخ ترک دنبال یک فال شیرین ایرانی بگردم

اما...

بعضی ادمها مثل قهوه تلخ هستند..باید بریزیشون توی کلی یخ و یه پنج تا قاشق مربا خوری شکر بهشون اضافه کنی

بعد بذاری کم کم جا بی افتند

اون وقت بدجور خوشمزه میشوند..اما تا اونا خوشمزه بشوند ما خسته شدیم

راستی من طرفدار قهوه سردم..حتی تو روزها و شب های زمستان

  • bahar tehrani

فیلم وقتی بیشتر به جانت مینشیند که سید محمود رضوی و بهروز شعیبی باهم بسازنش.

.

قصه روایت یک معظل کهن و خاک خورده تمام اجتماعات هست و دردی که درمان پذیر نیست.روایت مادری که میداند یک کودک در وجودش در حال شکل گیری هست اما باز اسیر دستان پر قدرت اعتیاد است.

شاید کمی دیر شده باشد اما حس مادری اش به یک باره بیدار میشود و دنبال بارانش میگردد.و....

بهار.نویس:


۱:فیلم پر از تلخی و شیرینی بود..پر از حس های عجیب.پر از معظلات جامعه..فروختن کودکی که هنوز انگشت هایش جوانه نزده است..روایت مادری که لگدهای بچه را حس میکند اما باز سراغ مواد میرود و بزرگترین حسرت زندگی اش میشود شیر دادن کودکش





۲:واقعا یا من مردم را نمیفهمم یا باز من مردم را نمیفهمم..داستان پر از تلخی و درد است .اون وقت سر یک حرف انچنان ادمها میخندند که یک دفعه توهم میزنی که نکند این یک کمدی هست و من دارم تراژدی اش میکنم؟!..



۳:..سینمای ایران که هیچ شناختی درباره سن بیننده ندارد اما مادر محترم الان بچه زیر دوازده سال میاری سینما که چی یاد بگیره؟!..از خانه فرار نکنه؟!..معتاد نشه؟!..دست تو دماغش نکنه؟!

ایکاش والدین کمی برای بچه هایشان فیلم های قشنگ تری انتخاب کنند.


4:بازی سارا بهرامی عالی بود.واقعا حقش جایزه هست


#بهار_و_جشنواره_


#اگربچه_هارابردید_سینما_لطفا_بااگاهی_ببرید_کاری_نکنیدکه_باکلی_سوال_سردرگمی_بیان_بیرون


#دارکوب_راببینید_خیلی_زیبابود_


#میگن_ازفیلم_فیلم_نگیر_خب_نگیر



..

  • bahar tehrani

خوب باز دهه فجر شروع شد و از همه مهم تر فجر سینمایی

اونقدر که ما ایرانی ها منتظر دیدن استایل و قیافه و لباس های عجیب و غریب اهالی سینمای وطنی بر روی ردکارپت و گفتگوهای بعد از فیلم هستیم..که خارجی ها در این حد نیستند

خلاصه اگر شما هم به جشنواره فجر رفتید به ما بگویید کدام فیلم ارزش هزینه کردن در اینده را برای دیدن دارد

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان