خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

چند روزی هست که توی دنیای های مختلف مجازی از فیس بوک تا اینستا یک چالش جدید و شجاعانه راه افتاده.توی این چالش آدمها

باید عکسی از خودشان که مربوط به ده سال قبل است را بگذارند.

بعضی عکس ها واقعا تماشایی هستند.مخصوصا اون دسته از دختر و پسرهایی که طی این ده سال کلی جراحی زیبایی انجام دادند

و به قول معروف کوبوندن و از نو یکی دیگه ساختند.

خیلی دلم میخواهد پای یکی از این چالش ها برای یکی از این آدمهای پر از شجاعت بنویسم:

حالت با انجام این همه جراحی زیبایی الان خوب است؟..دیده شدی؟..از بقیه آدمها کم نیاوردی؟..دلت برای قیافه واقعیت تنگ نشده؟

  • bahar tehrani

امروز آسمان تهران توی پنج دقیقه به خودش کلی تغییرات ناگهانی دید.هجوم برهای تیره که آسمان ساعت چهار بعد از ظهر را 

به آسمان ساعت نه شب تبدیل کرد. بادی که با تمام قدرت شروع به وزیدن کرد و بارش ناگهانی کلی تگرگ و برف 

فقط ده دقیقه طول کشید که تمام سطح خیابان ها و درخت ها پر از دانه های سفید برف شد و حال دل آدمها خوب...

و این ها  فقط یک نشانه خیلی کوچیک از قدرت خدا بود،خدایی که گفت از روز قیامتی که زمین و آسمان را بهم میزنم.

  • bahar tehrani

تو چشمای شاگردش نگاه کرد و گفت: چقدر درگیری.با همه چیز،با افکار پوچ،با خودت، با زندگیت


شاگر با تعجب گفت : نه استاد کجا درگیری ذهنی دارم؟


استاد گفت: چند روز پیش ،نه دیروز داشتی به چی فکر میکردی؟


شاگرد سرش را انداخت پایین و گفت:


داشتم با خودم میگفتم اگر فلان شخص یک روزی بهم این حرف را بزند،من هم در جوابش این حرف ها را میزنم


استاد بهش خندید و گفت: چقدر با خودت درباره حرف هایی که قراره به اون آدمه بزنه،حرف زدی؟


شاگرد گفت: شاید یک ساعت


یک سری برای شاگردش تکان داد و گفت: یک ساعت خودت و افکارت را درگیر اتفاقی کردی که اولش گفتی اگر؟.خب انسان فهمیده


بگذار اون شخص حرف بزند بعد جوابش را بده..شاید این اگر هیچ وقت رخ ندهد. میبینی چقدر از ساعت های زندگیت را درگیر اگرهایی 


کردی که حالت را حسابی خراب کرده.من نمیگم دست از تصور و تخیل بردار ،من بهت میگم از هر تصور و اگر و شایدی که پر از حس


منفی و بد هست بردار و یاد بگیر ما قراره از زندگی لذت ببریم

  • bahar tehrani
مشق هفته پیش:

استاد گفت طی این هفته باید کلی خلاقیت انجا بدهید.     

                                                      خلاقیت یعنی یک جور دیگه اش چه شکلیه؟

مثلا اگر هر روز بندای کفشت را میبندی،امروز کلا بندهای کفش را دربیار و بدون بند بپوشش.

دوتا از بچه ها امتیاز بهترین خلاقیت را گرفته بودند.

یک روز بدون پول زندگی کردن.داستان از این قرار بود که آلا و زهرا بدون حتی یک سکه از خانه میزنن بیرون و تصمیم میگیرند با وسایلی 

که همراهشان هست کسب درآمد کنند.زهرا هرچی کلوچه توی خونه داشته با خودش آورده و توی مترو فروخته.بماند که سر فروختن

و حرف زدن توی مترو چقدر ماجراهای بامزه داشتند.

القصه

امروز فهمیدم یک وقت هایی برای ایجاد یک خلاقیت و حس خوب توی زندگیمان باید کارهایی را امتحان بکنیم که تا حالا انجام ندادیم.

شما چه خلاقیتی دارید؟
  • bahar tehrani

یک وقت هایی برای انجام یک کارهایی دنبال بزرگترین نقشه و برنامه میرویم.نقشه و برنامه ای که برای طراحی و اجراش کلی خسته

می شویم و شاید خیلی هم افکارمان را به نمایش درنیاوریم.

این روزها با خودم درباره همین موضوع فکر میکردم که یاد جشن عروسی یکی از صمیمی ترین رفقا افتادم.جشن عروسیش مصادف با عید

غدیر بود و با چندتا بادکنک ساده و هدایای فانتزی به بچه ها،غیر مستقیم و خیلی شاد این روز را توی ذهنشان ثبت کرد.

این روزها که حال دنیا با کارهای خودمان خراب شده و خیلی اتفاقات باب عقاید و افکارمان نیست،فکر کنم بد نباشه با ماجرها و قصه های

ساده اون عقاید و افکاری را که باب دل خودمان و اعضای خانواده مان هست به بچه هایمان یاد بدهیم.

این روزها دنیای مجازی،مدرسه،و خیلی از فیلم ها و انیمیشن ها و برنامه ها با عقاید و افکار هر کدام از ماها ساز مخالف می زنند.



  • bahar tehrani

از صبح با خودم هی تکرار میکردم که جوراب یادت نره.وقتی سوار مترو شدم اولین خانم فروشنده ای که جلوم ظاهر شد،جوراب میفروخت.

زودی رفتم سمتش و شروع کردم لا به لای اون همه جوراب دنبال رنگی ترین و بامزه ترین هایش.

خانم فروشنده فکر کنم فهمید چقدر رنگی رنگی هستم.

بهم گفت: لنگه به لنگه میخواهی؟

گفتم: جوراب لنگه به لنگه؟

گفت: آره

و من الان صاحب یک جوراب لنگه به لنگه هستم

  • bahar tehrani

دیشب سریال بانوی عمارت تمام شد.قرار نبود از اول پای یک فیلم تاریخی بشینیم اما خیلی هم بدون تاریخ و حوداث داغ روزگارش نبود.

دیدگاه ها متفاوت و قابل احترام اما من میخواهم بگم:


بانوی عمارت یک جورایی شرح حال این روزهای تمام دنیا هست،باید بفهمی برای چی دنبال قدرت میگردی؟..خود قدرت..کمک کردن واقعی به آدمها..

کینه..حسادت..دیده شدن..شهرت..خلاصه هر دلیلی که داره باید خیلی مرد باشی تا اسیر زیبایی های این قدرت نشوی.و وقتی وارد میدان قدرت 

شدی باید با هر سازی که حضرت والا می زند برقصی که اگر نرقصی به سه تا شماره از روی زمین محوت می کنند.

اما

کنار هر شاهزاده باید یک فخرزمان عاقل و عاشق هم باشد تا توی سخت ترین شرایط نه شازده را تنها بگذاره و نه بهش بگه سکوت اختیار کن

بلکه بهش کلی نیرو بدهد و از روی عقل تصمیم بگیر

  • bahar tehrani

دیشب شبکه سه یک برنامه نشان داد به اسم دست به دست.بی دلیل نگاهش کردم.برنامه با موضوعیت انقلاب و اتفاقات کشور طی


اون سالها بود.مهمان برنامه یک استاد دانشگاه بود به اسم آقای روح الامینی.بین تمام خاطرات بامزه و قشنگی که تعریف کرد یک جمله اش


بدجور روی مغزم حک شد،گفت:


اون روزها همه آدمهای کشور با هر مقام ومنصب و تحصیلاتی،حتی زن و مرد به این باور رسیده بودند که باید یک کاری کنیم


یاد این روزهای خودم و کشورم افتادم،روزهایی که انگشت های اشاره مان سمت دیگران هست و میگوییم: خب یک کاری انجام بده دیگه

  • bahar tehrani
از پنجشنبه شب فکرم درگیر و مشغول بود،هی به خودم حس خوب منتقل میکردم و میگفتم: مثل خیلی از ماجراهای دیگه بی خیال

ولش کن،این نیز بگذر،دلت را گرم کن به خدایی که هست و شنوا و بینا.

اما امروز عصر کم آوردم،دلم میخواست داد بزنم،سر تمام آدمهایی که این چند روز فکرم را الکی و بی دلیل مشغول کرده بودند.

کلی داد بزنم و بگویم:

شماها خوب،اصلا مومن خدا فقط شما هستید،حق باشماست،اصلا الگوی احترام به بزرگتر و زندگی سالم و ناشکری را از روزی شماها

ساختند.حالا که شماها اینقدر خوب هستید ،میشه سرتان توی زندگی خودتان باشد بابت هر حرف و جمله ما یک عبارت معنوی نگید؟

آخه میدانید این عبارتی که شما میگید آب روی آتیش نیست،بلکه هیزم روی آتیش هست و آدم را بیشتر عذاب میدهد.

خب ای انسان همه چیز دان،

یک لحظه برگرد و نگاه کن به گذشته ات و گندایی که توش بالا آوردی،نگاه کن به ادعاهایی که داشتی و هنوز هم داری، به اینکه

فکر میکنی تو همه چیز را میدانی ، به اینکه تو حق می گویی و خوبی اما  بقیه..

قبول توبه کردی،اگر توبه کردی حداقل بالای منبر نرو،برای من یکی کلاس اخلاق نذار.من که هنوز میدانم پوچی و پر از توهم

من خیلی خاص نیستم ،اما حداقل یاد گرفتم وارد دنیای آدمها نشوم
  • bahar tehrani

استاد عزیز عادت داره پایان هر جلسه علاوه بر مشق های نوشتنی و تخصصی،یک مشق اخلاقی هم بدهد،من که راضیم

مشق این هفته:


یک هفته بدون قضاوت کردن آدمها،این که چرا این لباس را پوشیدند؟..چرا اینجا رفتند؟..چرا اینطوری خوردند؟..چرا این حرف را زدند؟.

زندگی کنید..تا دیگران هم شما و عقاید و دنیایتان را قضاوت نکنند.


سخته..اگر به زبان هم نیاریم خیلی هایمان توی ذهنمان دیگران را قضاوت میکنیم.نگید نه که اصلا قابل باور نیست.همین دنیای مجازی

براساس یک عکس کلی درباره طرف سخنرانی میکنیم،یا توی مترو با دیدن یک رفتار از یک آدم کلی دربارش بالای منبر میرویم.

میگم شماها هم بیاین به این چالش

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان