خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۶۷۶ مطلب توسط «bahar tehrani» ثبت شده است

هیچ جایی مثل اینجا برای نوشتن حرف های توی کله ام  نیست.مهم نیست چندتا از مخاطب های وبلاگم دوست و آشنا هستند و چندتایی غریبه اما یک چیزی را فعلا مطمئن هستن و آن این که آدم هایی که دوست دارم به هزاران تکه نامساوری تقسیمشان کنم اهل وبلاگ خوانی نیستند.مثل آن جمله معروف که میگفت رازهایتان را بین کتاب هایتان قایم کنید چون این مردم اهل کتاب نیستند.من هم غرغرها و درگیری های فکری ام درباره بعضی از آدم ها را توی وبلاگم می نویسم چون وبلاگ خوان نیستند.

خلاصه که باز افتاده ام روی دنده ای که دلم میخواهد چندنفری را به هزاران تکه نامساوری تقسیم کنند.آخه ،آدم نیمچه رو به پایین باشعور چرا یه حرف یا حرکتی می زنی که روی مخ دیگران بروی و کلی ناسزا برای خودت بخری؟..باشه تو خوب..تو نتیجه فلان شاخ دنیا..از فضل آن شاخ که خدا رو شکر تو را هیچ حاصلی نیست.

یک وقتایی که از دست این آدم ها لجم می گیرد به خودم میگم برو دنبال یکی از اهداف و تصوراتت و با رنگ واقعیت دادن به آن هدف و تصورت،حالش را بگیر.خیلیییی نکبتی که باعث می شوی الکی ذهنم را درگیر حرف ها و رفتارهای بی ارزشت کنم.خیلییی خوشحالم که این یک سال اصلا ندیدمت و بدان وقتی کرونا بره باز ندیدنت یکی از برنامه هایم هست.به قول برادر عزیزت من یک عقب افتاده و پیشرفت نکردم،خب چرا با من عقب افتاده دوستی ..برو با این همه جلو افتاده طرح دوستی بریز

ایشششش ااااااه

 

 

  • bahar tehrani

خیلی وقت ها با خودم می گم: بی خیال حرف آدم ها.اینقدر ذهنت را درگیرش نکن.فلان شخص میگه فلان روز بریم بیرون.خب وقتی برنامه ات جور نیست بهش بگو ببخشید برای آن روز برنامه ام جور نیست.همین و خلاص.اینقدر توی ذهنت هزارتا مکالمه نگفته را تکرار نکن و نگو ممکنه طرف از دستم ناراحت بشود.یا اگر اون یکی شخص یک موضوع دیگه را مطرح میکنه و چشم های تو اندازه نعلبکی های ننه بزرگ خدابیامرز ناصر الدین شاه می شود.با خودت توی ذهنت ساعت ها بحث نکن و هی نگو: دیدی چی گفت؟ حالا خوبه خودش اون روز این حرف را زد..

آقاجان،بی خیال.به حرف های آدم ها اینقدر فکر نکن و توی ذهنت هزارتا جلسه مباحثه اشتباه نگذار.باور کن این حرف ها اصلا اهمیت آنچنانی ندارد و فوقش با یک گفتگوی دو طرفه و چهارتا استدلال شخصی تمام می شود.اگر بخوای بابت هر حرف روزمره ساعت ها با خودت بحث کنی،کم کم کسل و خسته و بی حوصله می شوی و یادت می رود برای خودت اهداف و آرزوهایی داری.بعدش هم یادت باشه آدم ها اول از همه به خودشان و افراد خاص زندگیشان اهمیت می دهند.یعنی گاهی برای راحتی خودشان به تو میگن باید این کار را انجام بدهیم.پس توام یاد بگیر یه وقت هایی از خودت و خواسته هایت دفاع کنی

  • bahar tehrani

از قدیم به آدم هایی که حرف توی دهنشون نمی ماند و زودی شنیده ها رو مثل اخبار سراسری در اختیار عام و خاص می گذاشتند، می گفتند { آلو توی دهنت خیس نمی خورد} آن هم چه آلویی که راه های اطلاع رسانی اش سخت تر و پیچیده تر از الان بود.باید یا تلفن را بر می داشتند و به شخص مورد نظر زنگ می زدند یا منتظر یک دورهمی خانوادگی تا کنار تازه کردن دیدارها ،حرف های انباشته شده کنج دلشان را بزنند.حالا یا پشت خط یکی میگفت الو ؟ یا شاید انفاصله صندلی هایشان با هم کیلومتری بود.

اما این روزها آلوی محترم جایشان را به بیسکوییت هایی داده که سرعت اطلاع رسانی اش از سرعت حل شدنش تو چایی عصرانه بیشتر شده و به قول قدیمی ها در ایکی ثانیه اخبار را توی گروه های خانوادگی به اشتراک می گذارند و اگر از نوشتن خسته بشوند،زودی دست مبارک را روی بلندگو می گذارند و با صدای رسا اطلاعات را با تمام جزئیات در اختیار اعضای گروه می گذارند.حالا بعضی ها با کلی هیجان پای منبر می نشینند و با ارسال سوالات دنبال دقیق ترین جزئیات می گردند که خدایی نکرده از قافله با خبران عقب نیافتند و به عده هم با فرستادن چندتا استیکر یا سکوت ته دلشان می گویند: خب ،به ما چه ربطی دارد.و می روند دنبال کارهای جالب تر

هر شخصی نگاه و باورهایش متفاوته.حتی نگاهش درباره بیسکوییت ها و آلوهای خیس نخورده و قرار نیست همه دور هم بشینند و پای حرف این آدم ها لایک بزنند.بگذارید آلوها و بیسکوییت ها گوشه لپ هایمان خیس بخورند.اینطوری بیشتر دوستمان دارند و راحتتر ساده ترین حرف هایشان را برایمان تعریف می کنند.آلوها باید وسط خورشت و بیسکوییت ها توی چایی خیس بخورند نه گوشه لپ هایمان..

  • bahar tehrani

روی سکوی کنار مسجد نشسته بود و سرش میان بازوهایش بود.

_ السلام علیک یا امیرالمومنین

صدای پیرمرد به وقت سلام دادن برایش نا آشنا بود.این روزها خیلی ها بهش سلام می دهند اما یک سلام جدید و ناشناس.دلش برای آن سلام های آشنا تنگ شده بود.سلام هایی که از سر رفاقت ودوستی بود.مخصوصا آخرین سلام زهرا{س}.

روی بستر با قد و قامتی خمیده نشسته بود و چشم به راه تمام زندگی اش بود.فضه چند باری بهش گفت که دراز بکشد تا آمدن علی{ع}.دستش به پهلو بود که گفت: چطور جلوی علی{ع} دراز بکشم وقتی می دانم کمرش زیر بار تمام حرف ها مردم مدینه خم شده است؟علی {ع}اگر مرا خوابیده ببیند بیشتر خم می شود. 

با صدای علی {ع}رویش را محکم تر و گرفت و رساتر از همیشه گفت: سلام امیرالمومنین من

_ السلام علیک یا امیرالمومنین

اشک به پهنای صورتش لا به لای محاسنش گم میشد و زیر لب جواب سلام مردم مدینه را می داد و توی دلش هم جواب سلام زهرا {س}را

#بهار_نویس

  • bahar tehrani

به نظر شما از طریق نوشتن چطوری میشه کسب درآمد کرد؟

  • bahar tehrani

سعی کردم حرف های سیاسی نزنم.چون نه بهش علاقه ای دارم و نه سوادش را دارم.اما این چند روز وقتی لا به لای پست ها و استوری های اینستاگرام می چرخم،یک عالمه متخصص و دانشمندی را می بینم که در تمام زمینه ها علم و تخصص کامل دارند اما حیف که هنوز کشف نشده اند و دلم می سوزد برایشان اگر همین طور ناشناخته بمانند.متخصصین که  داوری بازی پرسپولیس تو جام آسیا را آنالیز می کنند تا مشکوک بودن و نحوه پرتاب و به شهادت رسانیدن حاج قاسم.دانشمندانی که به جای دلسوزی برای جوانان این کشور،جعبه سیاه هواپیمای اوکرانی را باز کرده اند و دنبال آقای مقصر توی آن می گردند تا شکایت به اینکه چرا واکسن نخریم

دوستان،چقدر حیف که شما را هنوز کشف نکرده اند و دارید حرام می شوید پای شبکه های مجازیتان.شما و این همه علم و تخصص،حیف و صد حیف از شماها که دارید فسیل می شوید.

راستی،یک سوال؟...به نظرتان آمریکا به ما واکسن می دهد؟ اگر پول بدهیم و باز بالا بکشند و دست هایمان توی پوست گردو بماند چی؟ .چون چهارتا دکتر و متخصص وطنی آن طرف آب ها تبلیغ واکسن را کرده اند ،باید بزنیم؟..اگر تو دلت برای مردم کشورت می سوخت با خودت می گفتی گور بابای تمام مردان سیاست،من می روم ایران تا به مردم روستا نشین کشورم کمک کنم....راستی می بینید این روزها چقدر مبتلایان و مرگ و میر در اروپا دارد رکورد می زند؟..تقصیر نوع جهش یافته اش هست؟..قبول ..اما چرا با این همه واکسن باز کنترل نمی شود؟..و اینکه دانشمندان کشورمان همان دانشمندان کشورهای اروپایی هستند،میدانید یعنی چی؟..یعنی اینا اینجا ماندند و نرفتند اما آنها رفتند و حالا برایمان نسخه می پیجند

  • bahar tehrani

بعد از سه سال وقتی فهمیدم مال هم نیستیم تمام نوشته ها و حرف هایمان را ریختم دور.

  • bahar tehrani

چند وقت پیش برای عصب کشی دندان عقبی،دقیقا آنی که چسبیده به لپ سم چپ،رفتم دندانپزشکی.تا آقای دکتر آمپول  را زد و رفت یک دوری بزند تا دندان و لپ ما بی حس بشود.گوشی ام را از توی کیف درآوردم و یک عکس اینستایی گرفتم و زدم تنگ استوری که،بله رسیدیم به مرحله عصب کشی. همین که استوری لود شد،گوشی را پرت کردم ته کیف و دست به سینه و با دهانی باز نشستم منتظر قدوم مبارک آقای دکتر.بعد از یک ساعت با دهنی کج و لب و لوچه بی حس توی ماشین رفتم سراغ استوری و دایرکت هایم.تا دایرکت اول را خواندم حس و حالم مثل لب و لوچه ام بی حس شد و بدون خواندن بقیه کامنت ها،استوری را پاک کردم.پیام از طرف یک دوست بود و نوشته بود :چقدر شما پولدار هستید .ما هم دندان خراب داریم اما..

ایکاش بدون رودروایسی برایش می نوشتم که قبل از حرف زدن حتی به شوخی جملاتت را کمی نشخوار کن تا بفهمی چی میگویی.گاهی وقت ها یک حرفمان حتی به شوخی باعث دلگیری آدم ها می شود دندان هایم را درست نکنم چون اگر درست کنم نشان پولداری ام است؟

میدانید وقتی این کامنت را خواندم به بعضی از بلاگرها حق دادم که هرچی دلشان می خواهد بگذارند وقتی هنوز آدم هایی با پایین ترین درک شعور هستند که تو حتی نمی توانی یک استوری بگذاری که دندانم را درست کردم چون خراب شده بود.چون یکی می گوید چقدر پولداری ، خب چه اصراری هست که هرچی دوست داری را توی پیجت نگذاری .

  • bahar tehrani

این روزها عجیب با همه سر دعوا دارم.

  • bahar tehrani

از همین تریبون که صدایش به جایی نمی رسد خواستم اعلام کنم:

فیدیبو جان، کمی از طاقچه یاد بگیر و توهم طرح عضویت بی نهایت راه بینداز

نماوا جان، مثل فیلیمو تمام تخفیف هایت را بریز در پیج این شاخ های مجازی

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان