خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۵۳ مطلب با موضوع «مذهبی هایم» ثبت شده است

حرف ها وسط آدم ها و کنج موکب ها نشسته اند تا روای ها برگردند و روایت کنند.

  • bahar tehrani

شهر کم کم خلوت می شود و جاده ها پر از ترافیک .کسی دستش را روی بوق نمی گذارد و آدمها بهم فحاشی نمی کنند.انتهای این ترافیک ،عجیب دلنشین و دلچسب است

  • bahar tehrani

استوریش.نقد و دعوت به امضاء یک درخواست که باید جلوی چاپ مجدد این کتاب را بگیریم،بود.اسم کتاب برایم آشنا بود و می دانستم تمش،تم مذهبی با موضوعیت عاشورا هست.اما نخوانده بودمش.طبق اد استوریش رفتم تو همان پیج و تیکه هایی از کتاب را خواندم.دیدم نه،واقعا کتابی هست که باید جلوی چاپ مجددش را بگیرند.اون هم نه بابت موضوعیت و روایت کتاب که گویا طبق مقاتل نوشته شده.بلکه از بعد فن نوشتاری آقای نویسنده که متاسفانه گویا روحانی هم هستند.اینقدر فن نوشتاری بازاری و خودمونی و توهین آمیز هست که...بماند که فن نوشتاری کوچه بازاری درباره اهل بیت خیلی زشت و زننده هست.و تصور خواننده را مخدوش میکند.حالا فکر کن درباره اصحاب و یاران هم اینقدر نامتعارف بنویسند.و وقتی رفتم توی پیج انتشاراتی که خیلی ازش کتاب های خوب خواندم و چاپ این کتاب از طرف این نشر برایم عجیب بود،کامنت گذاشتم.پیج برگشته میگه : این بخش درباره یکی از صحابی بود.وا!چه ربطی داره؟آقای پرادعا.آقایی که فکر میکنی خیل علمت چه مذهبی و چه نوشتاری بالا هست.امام حسین {ع} قربون و صدقه اون معتادی که می آید دم در هیئتش و فقط یک استکان چایی میخورد و می رود هم میشود.اون وقت تو به خودت جرات میدهی که به یاران ایشون توهین کنی؟.البته بماند که درباره اهل بیت هم فن نوشتاریت افتضاحه.

اسم کتاب: داستان بریده بریده،تو طاقچه بینهایت هم هست اگر بخواهید که بخوانید و دیدگاهتون را بگید.

راستی،احتمالا باز کتاب را با دقت بیشتری بخوانم و اگر دیدم اشتباه برداشت کردم،میام و اعتراف میکنم.ولی واقعا اشتباه نکردم و قلم آقای نویسنده افتضاحه.انگار داره یک رمان عاشقانه و کوچه لاتی را روایت میکند.

  • bahar tehrani

دهه اول محرم برای من پر از تجربه جدید و دوست داشتنی و البته عجیب بود.عجیب بابت نوع رفتار و دیدگاه آدم های مختلف با عقاید مختلف.دیدگاه هایی که می توانستی باهاش مباحثه کنی و طرف هم باید تا حدودی قبولش می کرد.مثلا صدای خیلی ها بابت جا به جایی هیئت حاج محمود کریمی و شلوغی صدبرابر پاسداران دراومده بود.اما نمیخواستند قبول کنند که باشه قبول،ترافیک خیلی زیاد شده اما بیاید شما هم قبول کنید که کل سال  بابت دور دور کردن ماشین ها آخرین مدل و دورهمی های دختر و پسرها،چقدر اندرزگو شلوغه.حالا این وسط ،ده روز خیابون ها بابت هیئت شلوغ تره.اون هم هیئتی که اگر وقت کنید و حوصلتون بکشه و رزقمون بشود،خودمان پایه ثابتش هستیم.اما..

تجربه جدید، چون دوتا هیئت که از فن خواندن مداح هاش خوشم می اومد،رزقم شد .دوست داشتنی بود، چون   خیلی از مداحین برگشته بودند به سبک و سیاق ، اشعار و روضه های قدیمی.روضه های که وقتی مداح می خواند برات آشنا بود.چون تو بچگی یا نوجوانی شنیده بودی..مخصوصا که با دیدن برنامه حسینیه معلا با خیلی از آداب سینه زنی و دسته گردانی و هیئت داری شهرهای مختلف کشورمان آشنا شدم و  جالب بود بابت موضوعاتی که  روحانیون بدون حواشی این روزها و درباره اصل قصه کربلا تعریف میکردند. و شاید بیش تر از قبل یاد گرفتم که بی خیال دیدگاه آدم ها بشوم.هر دیدگاهی که دارند.اگر سوادش را دارم،وارد گفتگو بشوم وگرنه..امیداوارم بقیه روزهای ماه مرم و ماه صفر هم بهنرین ها به خیر و سلامتی رزق و روزیم بشود.

  • bahar tehrani

جمله و شعر در مدح ولایت امام علی {علیه السلام} زیاد و انصافا قشنگ  هست.اما من هر سال باز عاشق اون نوشته خاص حامد عسکری می شوم.نوشته بود:

جناب آقای علی ابن ابیطالب(ع)

انتصاب شایسته و مبارک و هوشمندانه شما را به سمت جانشینی پیامبر اسلام و آراسته شدن نام جنابتان را به لقب(امیرالمومنین)  تبریک و تهنیت عرض نموده و از شما و خداوند متعال خواستار توفیق نوکری و خدمت به آن جناب والامقام را به من و فرزندانم عطا کنید.

یک جای دیگه هم نوشته بود: عاشق شما بودن،خودش عاقبت بخیری است

  • bahar tehrani

روضه خوان میگفت :

سالها بود باهم همسایه بودند و می دانستند که علی{ع} و زهرا {س}کی هستند.اما عجیب بود،آن روز شبیه آدم هایی بودند که انگار هفت پشت باهم غریبه بودند و تازه به این محله اسباب کشی کرده بودند.درد است به یک باره غریبه شدند.

  • bahar tehrani

« و أَمَّن لَجَأَ إِلَیکُم... »

 

+هرکس به شیوه ى دل خود، 

به شما پناه مى آورد...

 

#امام_رضا_جان

  • bahar tehrani

یکی دیگه توی اون گرمای وحشتناک با پای تاول زدش چند روزه داره پیاده روی میکنه و  از تشنگی و خستگی و شلوغ جمعیت شکایت نمی کند..اون وقت تو نشستی زیر باد کولر خونت و توی تمام پیج ها وشبکه های مجازی پست و کامنت میگذاری که چیه این پیاده روی اربعین تو این گرما و کم آب. خسته نباشی قهرمان.قطعا به هدفت میرسی.

راستی، بدون شک تاحالا هزاربار عاشق شدی.پس می فهمی وقتی برای دیدن کسی که دوستش داری ساعت ها تو ترافیک و گرما و سرما می مونی ،ولی دلت گرمه به دیدنش، یعنی چی؟...پس از بالای منبرت بیا پایین و هیچی نگووو.هیچی .

 

  • bahar tehrani

دیشب استوری زد که:

 امشب ،شب آرزوهاست و خدا با یک نگاه ویژه تری به آرزوهامون نگاه می کند.پس تا می توانید آرزو کنید و همه شو بسپرید به خودش..خدا بزرگه..ازش چیزای بزرگ بخواید

حالا نمی خواهد خودت را سرزنش کنی که اااا دیدی یادم رفت اون یکی آرزوم را هم بگم.اشکال نداره.تک تک ساعت ها و روزهای این سه ماه،روز و ساعت ،آرزو وحرف های دلیت با خداست.پس هروقت یاد یکی از خواسته هات افتادی ،زودی بهش بگو.با تمام جزئیات و همون چیزی که توی تصوراتت هست و وقتی بهش فکر میکنی ته دلت غنج میره.شاید آدما به خیال و تصوراتت بخندند اما، خدا،خدای آرزوها و تصورات محال هست.پس راحت باش و خیلی صمیمی و خودمونی بهش بگو

  • bahar tehrani

روی سکوی کنار مسجد نشسته بود و سرش میان بازوهایش بود.

_ السلام علیک یا امیرالمومنین

صدای پیرمرد به وقت سلام دادن برایش نا آشنا بود.این روزها خیلی ها بهش سلام می دهند اما یک سلام جدید و ناشناس.دلش برای آن سلام های آشنا تنگ شده بود.سلام هایی که از سر رفاقت ودوستی بود.مخصوصا آخرین سلام زهرا{س}.

روی بستر با قد و قامتی خمیده نشسته بود و چشم به راه تمام زندگی اش بود.فضه چند باری بهش گفت که دراز بکشد تا آمدن علی{ع}.دستش به پهلو بود که گفت: چطور جلوی علی{ع} دراز بکشم وقتی می دانم کمرش زیر بار تمام حرف ها مردم مدینه خم شده است؟علی {ع}اگر مرا خوابیده ببیند بیشتر خم می شود. 

با صدای علی {ع}رویش را محکم تر و گرفت و رساتر از همیشه گفت: سلام امیرالمومنین من

_ السلام علیک یا امیرالمومنین

اشک به پهنای صورتش لا به لای محاسنش گم میشد و زیر لب جواب سلام مردم مدینه را می داد و توی دلش هم جواب سلام زهرا {س}را

#بهار_نویس

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان