خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

تقریبا شش ماه یا شاید کمی کم تر بود که باهاش هیچ صحبتی نکرده بودم.یک دوست نزدیک اما با عقاید زمین تا آسمان متفاوت.

نه اینکه با این مدل آدم ها ارتباط ندارم،نه دارم.اما این کمی فرق دارد.جنسش،باورش،حرف هایش.

صبح برایم یک پیام قرستاده بود.از آن پیام های عجیب این روزها که حسین (ع) ...

اول سکوت کردم.اما دیدم دارم به نقطه جوش می رسم و تحمل این حرف های الکی و پوچ را ندارم.برایش نوشتم:

عجب نویسنده قهار وزیرکی بوده است که با چند اصطلاح ادبی و احساس برانگیز ماجرای کربلا را طور دیگر بیان کرده.از آن 

بیان هایی که میگویند،حسین نجیب زاده بوده و بهتر است برایش عاقلانه عزاداری کنیم نه با روضه و گریه

نمیدانم،خلاصه اینکه

کمی باید حواسمان را جمع این قصه تکراری و حرف هایش بکنیم که میخواهند باورها و گریه ها و عقایدمان را خط خطی کنند.

  • bahar tehrani

روزهای اول محرم روضه اش جگر سوز تر هست. 

همه هستند.عمو..علی اکبر..رقیه..دل سکینه گرم بودن عمو و مشک های پر از آب هست.ارباب توی خیمه هنوز یک طفل دارد.

نگاه همه به عمه سادات هست تا نکند کسی،جسارتی،نگاه بدی،دل همه قرص بودن حسین بن علی هست. حرف های توی

خیمه به وقت نامردی کوفیان هست.روضه خوان از قصه یتیمی فرزندان مسلم می خواند. بچه ها دورشان مینشینند و با زبانه

کودکانه میگویند: تنها نیستید..عمو هست..بابا هست

  • bahar tehrani

به رسم هرسال از چند روز قبل محرم تو فکر درست کردن یک لیست کتاب های محرمی بودم.

توی اینستا یک اطلاعیه زدم که آهای مردم بدوید و پیشنهادات کتابی خود را در اختیار ما بگذارید.چندتایی با دست پر و کلی کاغذ

دویدند و لیست کتاب برایمان ارسال کردند که اجرشان با خود ارباب.

بعضی کتاب ها را قبلا خوانده بودم اما جدید هم لا به لایش میشد پیدا کرد.منم لیست را برای کوثر فرستادم و گفتم : ببین چه 

خبره.کوثرم که تازه از لا به لای جزوه های ارشد و کنکور نجات پیدا کرده گفت: دوستان به وضعیت اقتصادی هم فکر کردن؟

کوثر راهی انقلاب شد و شب بهم پیام زد: بهاااااااااارررررررر باورت میشه؟ انقلاب خشکسالی بود.هیچی کتاب جدید و جالب با تم 

محرم نبود.همه یاد همان هایی بودند که خواندیم یا بقیه هم پژوهشی.

من راهی انقلاب شدم.کوثر راست میگفت.قفسه کتاب های عاشورایی تقریبا همان قبلی ها بودند.کتاب های جدید کم بودند و

پژوهشی.

سرزمینمان پر از نویسنده های آیینی و خوش قلم هست.ایکاش رسم تمام نویسنده ها این بود که هرسال یک کتاب مناسبتی و مذهبی می نوشتند.خدا عمر با عزت بدهد به سید مهدی شجاعی

  • bahar tehrani

سرش را پایین انداخته بود و ارام ارام گریه میکرد.این وقت ها پرسیدن اینکه چرا گریه میکنی یک سوال سخته.بدون مقدمه خودش گفت:

از وقتی یادم میاد حرف بد میزد و بددهن بود.به هرچی و هرکسی فحش میداد.از چراغ قرمز خیابون ها تا بازیگر سریال و مجری فلان برنامه.یک وقت هایی سکوت میکردم و از کنارش رد میشدم.اما این روزها دیگه کشش شنیدن این حرف ها را ندارم.بابت هر ماجرا و موضوعی حرف بد میزند و وقتی بهش تذکر میدی ،میگه مگه به تو فحش میدم یا عمو و دایی تو هستند که بهت برمیخوره.یک وقت هایی به کم تحمل بودن خودم گیر میدم و میگم تو سکوت کن.

اما سخته بد دهنی و شنیدن یک حرفهایی وسط یک دفعه عصبانیت شدنش که برمیگرده و بهت میگه: اصلا شر و فتنه این زندگی تو هستی.تو دلیل این همه مشکلات بدبختی هستی.اون وقت پای پدرها و دخترهای دیگه را وسط میکشه و میگه ببین چقدر با باباهاشون درست رفتار میکنند.

دلم میخواهد اون لحظه بش بگم تواممثل باباهای دیگه باش،با هر حرف ماها مخالفت نکن،فقط نگو من میدونم و شماها هیچی نمیدونی،مثل باباهای دیگه خوش زبان باش و بابت هر حرفی داد و بد دهنی راه ننداز

همین چند روز پیش بهم این حرف را زد.رفتم توی اتاقم و کلی گریه کردم.با خودم گفتم دیگه باهاش حرف نمیزنم حتی در حد یک سلام.دیگه بی خیال این قانون اسلام که باید به پدر و مادر احترام گذاشت.چقدر احترام در ازای فحش و حرف بدی که میشنوی.

اشکاش رو پاک کرد و گفت ببخشید،یکهو حرف های دلم روی زبانم نشست و برات گفتم.سخته پدرت بد دهن باشه و هی داد و بیداد و فحش بدهد

 

دستم را توی دستاش گذاشتم .نمیدونستم بهش چی بگم.فقط ته دل خودم دعا کردم هیچ پدر و مادری بد دهن نباشند.هیچ شوهر و زنی بد هن نباشند.اصلا ادما حرف بد نزنند

  • bahar tehrani

یادمه تو یکی از خانه تکانی ها از آرشیو کیهان بچه هام که تو یک جعبه موزی بود ،عکس گرفتم.این چند روز هرچی میگردم

تا اون عکس رو پیدا کنم،پیدا نشد. اخه استادم آرشیو مجله باران را بهم امانت داده و میخواستم عکسش را بگذارم و براش بنویسم که:

اولین مجله ای که هر سه شنبه بابام برام میخرید کیهان بچه ها بود.یک مجله کاملا اختصاصی مال خودم.پر از قصه و شعر و نقاشی و کاردستی.مجله ای که بهترین رفیق اون سالهام بود.اما نمیدونم چی شد که یک روز بابا بدون کیهان بچه ها اومد و گفت: آقای روزنامه ای گفته دیگه برای ما کیهان بچه ها نمی اید.

انگار یکی بهم گفت صمیمی ترین دوستت را تبعید کردند به یک سرزمین دور افتاده و دیگه قرار نیست برگرده.گوشه اتاقم نشستم و گریه کردم.چندتا مجله برام خریدن مثل سروش کودکان  اما هیچ کدام کیهان بچه نبودن

الان بیست سال میگذره و هنوز بین این همه روزنامه یک روزنامه تخصصی که مال خود خود بچه ها باشه مثل کیهان بچه ها پیدا نکردم.چقدر حیف که لمس کاغذ و خواندن یک مجله تخصصی جاش را بازی های کامپیوتری و و پی دی اف ها گرفتن

 

یکی برای من بره بالا منبر که کاغذ و قطع درخت،بلاک میکنم

  • bahar tehrani

بین تمام پست ها و مطالبی که به مناسبت عید غدیر خم نوشته بودند،متن حامد عسکری به دلمان نشست

 

جناب آقای علی ابن ابیطالب(ع)

انتصاب شایسته و مبارک و هوشمندانه شما را به سمت جانشینی پیامبر اسلام و آراسته شدن نام جنابتان را به لقب

(امیرالمومنین)  تبریک و تهنیت عرض نموده و از شما و خداوند متعال خواستار توفیق نوکری و خدمت به آن جناب والامقام را به من

و فرزندانم عطا کنید

 

  • bahar tehrani

هفته پیش برنامه اینستاگرام از روی گوشیم پرید و دیگه نصب نشد.از هرکسی که پرسیدم یک چیزی میگفت:

حافظت پر شده..

برنامه های الکیت را پاک کن..

گوشیت را چندبار خاموش و روشن کن..

برو توتنظیمات و از داخل  اپ پاکش کن

خلاصه خیلی براش نسخه پیچیدن و ما هم گوش دادیم.اما درست نشد

هیچی دیگه بردیمش دکتر.آقای دکتر چند دقیقه روش کار کرد و گفت:

ما تمام تلاشمان را خردیم،باید فلش بشه

گزینه دومی نداشتم.گفتم قبول فقط شماره ها را نگه دارید.

خدا روشکر الان حالش خوبه اما دیگه اون اسکرین شات ها و بعضی برنامه ها . آلبوم های باحال موسیقی ام را ندارم.

 

  • bahar tehrani

نمی خواستم بنویسم و این چند روز هی با خودم  گفتم که ولش کن و اصلا بهش فکر نکن.اما وقتی دیدم که طرف خیلی حق به جانب هست و توقع

معذرت خواهی و غلط کردن گفتن من را داره ،دیگه جوش آوردم

قصه از جایی شروع شد که به علت ندانستن اسم یک شخص با دیدن یک حرکت ازش یک اسم مستعار براش ساختیم.هیچی دیگه به یکی از 

حامیان شخص برخورده و میگه شما توهین کردید بهش.باور بفرمایید این اسم مستعار نه اسم جک و جونور هست و نه یک لقب بد،یک اسم عادیه

بماند که چقدر به اون حامی برخورده و با ما قهر کرده.

حالا بامزه بودن ماجرا هم اینجاست که حاضر نیست قبول کند شاید اون مفهوم حرف ما را اشتباه فهمیده

  • bahar tehrani

چند روز پیش نشستیم به تماشای فیلم مارموز ساخته کمال تبریزی.

میگفتند شبیه مارمولک است،اما شما بشنوید و باورنکنید که از مارمولک کلی ضعیف تر بود.فیلم یک داستان سیاسی در قالب طنز بود که زندگی مردی

به اسم صمد قدرتی را معرفی میکرد که دنبال ورود به دنیای سیاست بود.

نگاه من:

یک فیلم بی محتوا با کلی شخصیت که هیچ هویتی نداشتند.کاراکترها بدون معرفی و یک شناخت قبلی وارد صحنه میشدند و شروع به جنگیدن باهم 

می کردند.جنگی که نه هدفشون و نه نقشه و ابزارش معلوم بود.فیلم نامه پر از پراکندگی و آشفتگی ذهن نویسنده بود چون ماجراها اصلا بهم ربط 

نداشتند.نویسنده دیده بود پای سیاست درمیان هست پس به هر جبهه و موضوعی یک سرک کشیده بود.یک سرک کشیدن بی هدف و محتوا.از

دنیای نمایندگان مجلس تا زندانی های سیاسی و پناهندگی های شبکه های خارجی و دنیای انتخابات و گشت ارشاد.

از نگاه من که یک فیلم پر از آشفتگی و سردرگمی و بی هدفی بود و نکته جالب کتابی هست که دست ویشکا آسایش هست.کتاب (در استان فردا)

یک کتاب روس با محوریت جنگ و مبارزات طبقاتی

  • bahar tehrani
این مدت به خاطر کارهای خانه کمی بیش از حد معمول کوزت بودم و نرسیدم که وبلاگ بیام.
 
اما الان که اومدم و با خودم گفتم یک متنی بنویسم که  با این همه تغییرات  روبرو شدم.به به یک تشکری کنیم از بلاگ جان که اینقدر جذاب و پر از ذوق به روز رسانی کرده و حالا میشه با کلی فونت نوشت.
 
  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان