خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

بچه ها،شما چه کارتون هایی را بیشتر دوست دارید؟

خانم،کارتون چیه؟

منظورم انیمیشن هست.

نه میفهمیم چی می گویید.منظورمون این هست کی کارتون یا همان انیمیشن می بیند؟

پس بچه ها چی می بیند؟

خانم ما که تمام قسمت های آنابل و جیغ را دیدیم خیلی ترسناک و باحاله. مامانم تو یک سایت خوانده هر چند دقیقه دیدن سریال و فیلم ترسناک یه عالمه کالری می سوزوند.دستش را روی کمرش می گذارد و می گوید: می بینید ما چقدر لاغر و خوش هیکل هستیم. هموز ژسا گرفتنش تمام نشده که اون یکی از ته کلاس داد میزنه وااای لبخند هم قشنگه.نقاشی اش را نشانم میدهد و میگوید خانم غنچه مون را زخمی کنیم؟.میگم چرا؟ میگه مثل غنچه های زخمی،اسم همون سریال ترکیه هست دیگه.وا خانم شما نمی بینیدش؟!..هنوز جملش تمام نشده که وسط کلاس  با بقیه علما و اهل فن در باره سریال های ترکیه جلسه گفتگو واای چقدر فرید جذابه و ..گذاشتند. چندتا محکم روی میز میزنم تا برگردند به دنیای فانتزی خودم و میگویم: بچه ها واقعا این سریال ها و فیلم ها موضوعش مناسب رده سنی شماها هست؟ که بلند میگویند : بله. خااانم. ستایش با یه قیافه قهرمانه می آید وسط و میگوید: خانم.مامان ما میگه ما حق داریم فیلم و سریال هایی که عمومی هست و رده سنی خاصی  ندارند را ببینیم.مثلا ،مثل زخم کاری یا مگه تمام عمر چندتا بهاره یا نیوکمپ.که سارا وسط حرفش می پرد و میگوید: خانم حالا خیلی هم ناراحت نشوید،یه وقت هایی هم انیمه میبینم

به قول شاعر محترم: بیا منو از این وسط جمعم کن که گیج و مستم.یا به قول اون یکی شاعر محترم: به کجا چنین شتابان؟.

واقعا،اگر تو این سن و دنیای بچگیشون انیمیشن و کارتون نبینند،می خواهند هروقت رفتند دندان مصنوعی و سمعک و  پیری چشم و آب مروارید گرفتند،بشینن و کارتون ببینند؟ تا بشینند و هتل ترانسیلوانیا و اژدهای آرزوها و کوکو و لوکا و..را ببینند؟! بچه ها گناهی ندارند.حتی اگر تمام این حرفهایشان دروغ و از سر پز دادن باشد { که نیست} .بلکه مادر و پدرها زیادی مست و گیج اند و حواسشان پرت از دنیای واقعی بچه هایشان.دنیایی که باید برایش بسازند و توش زندگی کنند

  • bahar tehrani

چقدراین روزها  فلسطین بو و رنگ عاشورا گرفته...محاصره...بی آبی...تیرهای سه شعبه..کشیدن خلخال پای دخترکی که اگر اون نبرد یکی دیگه می برد...فریاد مادری که عددهای سن فرزند چند ماهه اش را هی میشمارد و میگوید کم زندگی کردی مادر...صدای دخترک و پسر بچه  چندساله ای که دنبال مادر و پدرش یا حداقل یک آشنای زنده و مکان امن می گردد...صدای پسر بچه هفت ساله ای که از کتک خوردن نیمه شب هایش میگوید...طمع به خاک ری...بیرون گود نشستن و هی دم از آزدای حقوق بشر زدند...دنبال صلح امام حسن بودن،وسط جنگ عدالت خواهی امام حسین..

می بینی؟! کشتن برایشان از آب خوردن هم راحت شده.آخه مرد جنگ نیستند.مرد نامردی هستند.که اگر مرد جنگ بودند یک خط میکشیدند و میگفتند: بیایید مردونه بجنگیم. شما ان طرف خط و ما هم این طرف خط و با سوت داور رودر رو میجنگیم و به زن و بچه های هم کاری نداریم.اما خب مرد جنگیدن  که هیچی ،مرد  هم نیستند. و زورشون به یک عالمه زن و بچه بی دفاع و بی اسلحه می رسد.زن و  بچه هایی که اول پناهشان می دهند و بعد..یک بیمارستان پر از زن و بچه

  • bahar tehrani

 تو این چندسال پشت میکروفون ها و میزهای بلند و کشداریتان،طوری حرف میزدید که انگار خون بچه های شما رنگین تر هست و بهترین امکانات و رفاه کامل باید برای شماها و خانواده هایتان باشد.آن هم به هر قیمتی.اصلا آرامش و امنیت فقط حق مسلم شماهاست.وقتی هم که جنگ میشد و یا  اوضاع فرهنگی و اقتصادی یک کشوری یه کم بهم میریخت ،کلی شبکه و گروه میزدید و با خرج دلارهایتان پای خیلی از سلبریتی ها و ورزشکارها و بازیگرهای ان مملکتت را می کشیدید به صحنه نمایش خودتان ،تا با ساز شماها برقصند و با مملکتشون مخالفت کنند.شنیدی ؟!میگم هر مملکتی.از همان آمریکا بگیررر تا سطح پایین ترین کشور آفریقایی.

از ادبیات شماها بی خبرم.اما توی ادبیات کشور من یک ضرب المثلی هست که می گوید: { گهی پشت به زین و گهی زین به پشت}

دیدی؟می بینی چقدر درد داره و ترسناکه وقتی روی سر زن و بچه ات خمپاره بریزند؟ چقدر دلشوره آوره وقتی صدای سوت خمپاره و هلیکوپتر و جت های جنگی را میشنوی؟ اون لحظه ای که بابت نجات جون خانوادت حاضری دنبال یک سوراخ موش بگردی؟.هم بچه های تو بی گناه هستند و هم بچه های فلسطینی.اما آقای رئیس جمهور کشور غاصب،تو باعث شدی این همه بچه این وسط کشته بشوند.خون هیچکدامشان از آن یکی رنگین تر نیست..البته بماند که الانش هم هیچی از جنگ . آن صداهای وحشتناک و خون نمیفهمی.چون نیستی و مردمت دارند دانه به دانه کشته میشوند

دیدگاهم:

این وسط آن آدمهایی روی مخم هستند که در ازای کشته شدن یک آدم اسرئیلی یا خراب شدن یک خانه تو محله صهیونیست،یهو میشوند مدافع و مخالف جنگ..اگر جنگ بداست!جنگ علیه فلسطین و کشتار مردم فلسطین هم بد است

  • bahar tehrani

هروقت وسط گفتگوها و جلسات،حتی همین نشست کشورها در نیویورک اسم اول مهر و مدرسه ها می آید   آدمها دودسته میشوند.بله،فقط دودسته و دسته سومی وجود ندارد.دسته اولی ها که از مدرسه متنفر هستند و بابت کله سحر بیدار نشدن و مدرسه نرفتند خدا را بسی سپاسگذار و شاکر هستند و دسته دومی ها که نمیشه فقط گفت بچه خرخون های کلاس هستند و تیپ های شخصی متفاوت هم درشون پیدا می شوند،اون دسته از بچه هایی اند که دلشون برای مدرسه رفتن و بودن با دوست و درس خواندن تنگ میشود.حالا چی شد؟

1. دیدگاه دسته اولی ها و دومی ها را با افتخار می اندازم گردن تمام کادر مدرسه.از بابا و مادر مدرسه بگیرررر تا مدیر نشسته بر مسند قدرت.چرا ؟.چون کتاب فارسی تدریس شده در تمام مدارس ،از دولتی بگیر تا غیرانتفاعی و نمونه دولتی یکی هست.یک کتاب یکسان با مطالب یکسان.اما...اون معلم حالا محترم یا نیمه محترم که یکسان نیست.معلوم نیست اعضای کادر مدرسه با دسته اولی ها چکار کردند که اینطوری زده شدند ؟! و با دسته دومی ها چکار که هی بدشون نمیاد بروند مدرسه!نتیجه اخلاقی شماره یک: بله درست گفتند که معلمی شغل انبیاء است.چرا؟ چون معلم ها و انبیاء نقش مهم و پررنگی در ساختن و تربیت شخصیت بچه ها و گوش کردن به حرفهایشان و آپدیت بودن با مسائل روز دارند.

2.چرا هیچ وقت این سوال را روز اول مهر از دانشجوها نمیپرسند؟!چون...

رفته سر درس و کلاسی نشسته که دوستش دارد،چون انتخاب تایم های کلاسش و استادهایش در اختیار خودشه{به جزء ترم یک}، چون اگر با استادش حال نکرد و دید چرت و پرت میگوید،تو حذف و اضافه،حذفش میکند...میدانم تو دانشگاه هم کلی کادر نیمه محترم هست اما باز اوضاعش از مدرسه بهتره.حداقل مجبور نیست از بوفه مدرسه آب پرتقال رانی بخره،میره بوفه دانشگاه یا کافه سرکوچه و اسپرسو میخوره.

نتیجه اخلاقی 1و2...یه کم روی محیط های تربیتی مدارسمون کار کنیم،یه کم حس خوب همراه با احترام و آزادی را بین دانش آموز و معلم ایجاد کنیم.حیف که هنوز موفق نشدم معلم بشوم از بس فرم پر کردم و گفتن حالا باهات تماس میگیریممرددآخه نازمم بالاست.فقط معلم تک درس...چشمک اما اگر یک روز معلم شدم ،دعا میکنم با شخصیت هیچ بچه ای بازی و شوخی نکنم

راستی از این دفعه بحث اول مهر و مدرسه شد،از طرف بپرسید دلیلش؟ محیط و کادر مدرسه؟یا واقعا چون درس خواندن رادوست نداشتی و نداری؟.حالا همین هایی که بگن گزینه دو،دارن میروند دانشگاه،پس داداش نگو درس خواندن را دوست نداری،بگو محیطش برات مهم تره و ملاک ترهچشمک

  • bahar tehrani

دیروز عصر به وقت دم کردن چایی،در قوطی از توی دستم لیز خورد و افتاد روی کابینت.خداروشکر هم خودش سالم بود و هم کابینت و هم قوری.چایی و آب جوش رو توی قوری ریختم و خواستم بگذارمش روی کتری که،دیدم بله دسته قوری شکسته.به مامانم گفتم قوری شکست.گفت فدای سرت ظرف برای شکستن هست.نمی توانم بگم برای اهمیتی نداشت،بالاخره یه کم فکر آدم را مشغول میکنه ،ولی باز خداروشکر ظرف بود و مال خودمون بود.اما امروز ،باز نمیدانم چی شد؟! بیرون بودم و از شدت گرما و خستگی دلم هوس یک نوشیدنی خنک کرده بود و دودل که از کافی شاپ بخرم یا از فروشگاه اون طرف خیابون.که رفتم فروشگاه اون طرف خیابون و از توی یخچال یک شیشه آبمیوه خنک برداشتم.خواستم قیمتش را ببینم و طعمش را که واقعا الکی الکی دستم خورد به شیشه بغلیش و دوتاشون باهم افتادن و شکستن.خب این دفعه نمیتوانستم بگم مال خودمون بود ،که مال آقای فروشنده بود و باید خسارتش را می دادم.پنجاه هزارتومان و کلی ببخشید و معذرت میخواهم تقدیم آقای فروشنده کردم و تشریفم را آوردم بیرون.امیدوارم دیگه ظرفی را نشکنم . اگر خدایی نکرده شکوندم،مال خودمان بشه و خسارتش مالی و جونی نباشد.ان شاءالله

میگن آش نخورده و دهن سوخته.مال ما آش نخورده و دهن سوخته بود چون پولش را دادمچشمک

  • bahar tehrani

لبه وسطی دندان جلوییم پربده ،چهارتا دندان سمت راستش را هم باز آقا یا خانم کرم{نمیدونم کدومشون} زحمت کشیدند وخورده انو وقتی به اینکه باید باز بروم دندان پزشکی،فکر میکنم.تمام اعضاء و جوارح بدنم از مغزم و کف مغزم بگیررر تا انگشت های پاهام خسته و کلافه میشوند.مخصوصا که این روزها باز یک فکر های احمقانه با دلیل و نشانه خود ساخته راه پیدا میکنند و جفت پا حمله میکنند به مغزم.

  • bahar tehrani

سرنماز بودم که داشت تلفنی با مامانش حرف می زد.حرفی که فکر کنم همان لحظه خدا هم {نعوذبالله} چشماش قد نعلبکی شد و کم مونده بود شاخش دربیاد.حالا چه میگفتند؟! هیچی.

این چند روز خانه مادربزرگش روضه زنانه بود و مامانش ازاون طرف خط داشت براش از روضه و حواشیش تعریف میکرد که یهو وسطش گفت: مهسا ،فردا چی بپوشم؟..آره اون کت و دامن هه را امروز پوشیدم..وای نمیدونم چی بپوشم..مهسا هم از این طرف خط براش بالای منبر رفته بود که خب اشتباه کردی کت و دامنت را امروز پوشیدی،باید میگذاشتیش برای روز آخر..

باورم نمیشد.یک خانمه حدودا پنجاه ساله برای چهار روز روضه خانه مادرش چند دست لباس مشکی خریده بود که خدایی نکرده یک روز لباس تکراری نپوشد و جلوی خواهرها و دختر عموهایش کم نیاورند و بعدا نگویند: وای دیدی؟! هر سه روز را یک دست لباس پوشیده بود.یعنی نداشت هر روز یک لباس بپوشد.

حتما الان میگی دختره مخالف تمیزی و مرتب بودن توی هیئت و روضه های اهل بیت هست.اما،میدانی،تمیزی به هر روز پوشیدن یک لباس جدید از فلان برند ترکیه نیست.تمیزی به مرتب بودن لباس هات و مناسب بودن با جو و شرایطش هست.به بوی عطر و تمیزی بدنت هست.به اینکه بفهمی کجایی و برای کی داری لباس میپوشی.به اینکه این نوع پوشش و لباس با سن و تیپ و جایگاه اجتماعی و فرهنگی من همخوانی داردی یا فقط نگاه و برداشت آدم ها برایم مهم هست؟نه فقط مراسم های مذهبیمون که خیلی از مراسم ها و دورهمی های ساده مون شده پر از پزهای پوچ و تهی.پر از اینکه مردم چی میگویند.یا اینقدر برند باز و لاکچری هستیم که متناسب لباس پوشیدن را یادنگرفتیم،یا اینقدر ساده و شلخته و هپلی با این شعار که خود واقعیت را نشان بده که یادمون رفته شانه نکردن مو هیچ نشانی از خود واقعیمون نیست.

  • bahar tehrani

حرف ها وسط آدم ها و کنج موکب ها نشسته اند تا روای ها برگردند و روایت کنند.

  • bahar tehrani

شهر کم کم خلوت می شود و جاده ها پر از ترافیک .کسی دستش را روی بوق نمی گذارد و آدمها بهم فحاشی نمی کنند.انتهای این ترافیک ،عجیب دلنشین و دلچسب است

  • bahar tehrani

ادامه پروتز سمت چپ صورت،رسید به جایی که بعد از دوجلسه کشتی کج آقا دکتر با دندان و دهان بنده،فرمودند ریشه از داخل شکسته و باید دندانت را بکشم و حالا هی با خودم میگم:

یعنی از اول ریشه به خاطر پوسیدگی و نداشتن دیواره شکسته بود،یا وسط کار یهو دست آقای دکتر اشتباهی بهش خورده بود و شکستش؟..

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان