خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

1. چند وقتیه باز اون بخشی از شخصیتم فوران کرده که هی دلم  میخواهد یه سری از آدم ها را توی اینستا آنفالو و حتی بلاک کنم.اتفاقا چند روز پیش به یکی از دوستای مشترک پیام دادم که: استوری های فلانی خیلی زیاد و پشت سر هم و خالی از حس شادابیه،انگار با حرف های خدا و آیه هایش می خواد از بقیه انتقام بگیره.اونم گفت آره.البته شاید داریم دوتامون اشتباه می کنیم ولی خب بدم نمیاد یه سری ها را آنفالو کنم.

 

2_ طرف رفته آمار گرفته و اطلاعاتش را منتشر هم کرده.که چی؟ که هیچی بیشتر مردم این روزها روزه نمی گیرند.خب شما که رفتی آمار گرفتی و دیدی داده هایت اصلا حس خوبی را به مخاطب منتقل نمی کند،می خواستی منتشر نکنی.مثل خیلی از خبرهایی که موضوعش ریختن پته فلان شخص هست و تو نطفه خفه اش می کنند.مه جون سیبیلای عموت این هم آماره رفتی گرفتی؟ قدیم ترها می گفتند اگر دیدی یه کسی یه کار بدی را انجام داد تو سکوت کن و حرمت اون گناه را نریز.هیچی دیگه یه سری ها که برای ماه رمضان بیچاره شاخ و شانه می کشیدند ،با دیدن این آمار هم دیگه رفتن بالا منبر.یه چیزی اش بیشتر درد داره،وقتی می بینی تو خانواده های معتقد راحت روزه نمی گیرند.

 

3_ توی خانوادشون کلا دوتا دکتر بیشتر ندارند ام خب همان دوتا دکتر با درس خواندن و تلاش خودشان رسیدن به اوج.بهش زنگ زدم که: فلانی من رفتم پیش این دکتر و یه سری بهم قرص داده ،گفتم قبل از مصرفش با دکتر شما هم مشورت کنم.حالا هر دوتا دکتر توی یه رشته تحصیلی هستند.برگشته به من میگه مگه اینجا دهاته رفتی پیش این دکتره؟..هیچی دیگه به احترام بزرگتری بهش هیچی نگفتم وگرنه می خواستم بگم: چون پیش فامیل شما نیومدم اینجا شد دهات؟اصلا ما تو دهات زندگی میکنیم،آخه استاد این دوتا یه رشته تجربی درس خواندن.هیچی نشد به اون بگم اما اینجا که می توانم بگم.

 

 

  • bahar tehrani

می گفت: خیلی از آدم ها نمی روند،خب می ترسند و به نظرم کار درستی هم نیست.

نگاهش کردم سکوت،چون بهم اجازه نداده بودند بروم.

ساعت هشت از سرکار برگشت و گفت: انگار خیلی ها نرفتند.زد شبکه دو اخبار بیست و سی و مجری که گفت:

مردم ایران با رعایت پروتکل های بهداشتی و به همراه داشتن ماسک و دستکش و رعایت فاصله گذاری های اجتماعی در شب قدر شرکت کردند. بعد مصاحبه با مردم نشان داد و آدم هایی که میگفتند: ببینید همه چیز را رعایت کردیم.واقعا دلمان برای مساجد و این دورهمی ها تنگ شده بود.

بهش نگاه کردم و گفتم:  دیدی خیلی ها رفته بودند ،اونم نه سرسری که با چهارچوب و احکامی که گفته بوند.

گوشی اش را درآورد و گفت: اینا رو ببین چقدر حرف زدند.میگن یعنی چی شب قدر در مساجد را باز کردید.می خواین آمار را بالا ببرید.این خیانته.

گوشی اش را گرفتم و گفتم: این چندنا آدم مضخرف را ول کن،اینا حزب بادن.اگرالان در رستوران ها را هم باز کنند میگویند یعنی اینقدر غذا خوردن مهمه.اینا از خودشان هیج فکری ندارند و کلا ساز مخالف می زنند.بعدش هم اونایی که رفتند را ببین با هر شکل و ظاهری بودند ونگاه کن چقدر بودن این دورهمی ها و روضه ها برای هممون حال دل خوب کن هست

دستاش را برد بالا و گفت: الهی به حق این شب های عزیز آمار مبتلایان به کرونا صفر بشه و همه با تن سالم و دل خوش باز دورهم جمع بشویم.توی مساجد،توی میهمانی ها،توی رستوران ها و جمع های دوستانه

ان شاءالله

  • bahar tehrani

خب بریم سراغ معرفی دوتا فیلم خوب که هم کلی جایزه گرفتند و هم ارزش دیدن را اره

 

_ دوپاپ:

از اون فیلم هایی که بهتون می گم در دیدنش هیچ شکی نکنید و حتما ببینید.من که یادم نمی آید و به نظرم جز اولین فیلم هایی است که درباره پاپ و دنیای پشت ظاهر عام پاپ ها ساخته شده.یک فیلم قوی با یک داستان قوی و بازیگرهای درجه یک که قشنگ دوساعت مخاطب را پای فیلم میخکوب می کند و از همه جالب تر آرامش شخصیت ها توی گفتن دیالوگ ها و بازی شان هست.پس حتما ببینید.

 

 

 

داستان ازدواج:

یک داستان متفاوت از توی دل زندگی متاهل ها.یک روایتی که تلخ و شیرین ها کنار هم نشستند و هر لحظه از خودت می پرسی: چرا می خواهند طلاق بگیرند؟.خب یکی از جواب هایش برمی گرده به وکیل خانم خانه که حسابی مخش را می زند و از آزادی هایش می گوید.لی خیلی جالبه اینکه تا آخر فیلم خانم و آقا هنوز شدید عاشق هم هستند.خب از نظرم یه کم حوصله سربر هم بود و بعضی جاها این دعوا و بحث خسته ام می کرد.

 

  • bahar tehrani

 

برکت نان به خاطر حسن است

شاطران از قدیم می گویند

 

وقتی این بیت شعر را خواندن ،یاد یک نذر قدیمی و ساده ای افتادم که هنوز خیلی ها انجامش می دهند.و اون هم اینکه شب و روز تولد امام حسن علیه السلام به مردم عادی یا نیازمند نان می دهند.قصه هم اینطوری هست که یک آدم یا چند نفر باهم پول جمع می کنند و پول یک تنور یا هرچندتا تنور نانوایی را بخواهند پرداخت می کنند و اون روز نانوا به همه آدم ها نان صلواتی می دهد.

به نظر من یک کار ساده اما پر از برکته چون نان پر از برکت هست.و خب امام مجتبی هم صاحب بزرگترین کرامت ها هستند.خیلی وقت ها این نذرهی ساده حال دل همه آدمها را خوب می کند

 

 

  • bahar tehrani

با دخترخاله ام کف اتاق ولو بودیم و کله هایمان توی گوشی که زمین لرزید.و بعد صدای خاله و مامان که بچه ها بیاین زیر میز.هم ترسیده بودیم و هم حسابی هنگ کرده بودیم.چند دقیقه گذشت که کم کم رفتیم توی حیاط و اونجا با دخترعمو و خانواده جمع مان بزرگتر شد و حرف هایمان بیشتر.نیم ساعتی گذشت که برگشتیم توی خانه و با خواندن زیر نویس شبکه خبر حرف هایمان رنگ آرامش بیشتری گرفته بود

_ آقا از بس غر زدیم و از توی خانه ماندن ناله کردیم که خدا گفت یه چند دقیقه بروید توی خیابان تا آب و هوایتان عوض بشود.خب دیگه خدایا آب و هوایمان عوض شد و دیگه زلزله نفرست.

 

_مامان گفت: از اسفند تا حالا مرذم همینطوری دارند به هم کمک می کنند.تهیه بسته های غذایی،پرداخت پول،دوختن این همه ماسک و گان،این همه بخشش.خب ما هم مثل قوم موسی بهم رحم کردیم و خدا هم بهمون رحم کرد.خدا روشکر هیچ خانه ای خراب نشدهیچ آدمی صدمه جدی ندید.

 

_ اما قبول کنیم که ترسیدیم.خب مگه میشه زلزله ترس نداشته باشه.ولی باز خدا روشکر به برکت ماه رمضان به خیر گذشت و الهی هیچ کجای ایران زلزله نیاد

 

_میگم ان شاءالله زلزه با خودش کرونا را هم از ایران برد

 

_ و خدایی که حواسش خیلیییییییییییییییییییییییییی بیشتر از همه به کوچکترین کارهای مثبت مان هست

 

 

  • bahar tehrani

وقتی حرف از خیر و آدم هایی می شد که کار خیر کردند،همیشه توی ذهنمان یا جلوی دوربین های تلویزیون یک آقای جاافتاده با ته جیبی که پر از پول و دل خرج کردنش را دراره،می نشست یا یک خانم جاافتاده که چندسالیه موسس یک خیره است،ظاهر می شد.وقتی مجری ازش سوال میکرد میگفت: خب حاجی چی شد که زدی توی کار آزادی زندانی های غیر عمد؟ یا می گفت حاج خانم چرا شروع کردی به جمع آوری جهیزیه دخترای بی بضاعت؟......حاج خانم و حاج آقا هم از لا به لای تجربه های این سالهایشان چندتا جمله و حکایت تعریف می کردند و بقیه را هم دعوت به این کار خیر.

امروز وقتی بی هوا زدم شبکه یک و برنامه دعوت را دیدم،چشم های من هم مثل آرمان و بنیامینی که بابت چندتا چک برگشتی و سکه های مهریه افتاده بودند زندان،گرد شد.پریسا یک دختر حدود 28 ساله ای بود که چندسالیه با دوستاش یک دورهمی ساده راه انداخته و با جمع کردن پول به ارزش فروختن آش هایش توی پارک ملت ،زندانی های مالی را آزاد می کنند.

این روزها وقتی توی شهر و لاب هلای آدم ها و شبکه های اجتماعی راه می رویم،می بینیم که روی اون صندلی ها هیچ کس نشسته.این روزها جوان های دهه شصتی و هفتادی و هشتادی با جیب هایی که تهشان اندازه پول تو جیبی های ماهانه شان ،پول است دورهم جمع شدند و کارهایی به بزرگی مهربونی قلب هایشان می کنند ودنبال نشستن روی اون صندلی ها نیستند و اگر هم بشینند بدون لقب صدایشان می کنند و می گویند: بچه جان چی شد یهو این همه کار بزرگ کردید؟

  • bahar tehrani

توی کتاب { کمدی الهی} دانته یکی از طبقات دوزخ مال اون دسته آدم هایی است که به دیگران مشاوره دروغ دادند.مشاوره هایی که باعث یک انتخاب اشتباه وکلی مشکلات برای فرد شده.عذابشان هم این بود که برعکس توی آتش آویزان بودند و زبانه های آتیش مثل زبان خودشان به بدن هایشان نیش می زد

کتاب را بستم و یک لحظه با خودم گفتم:

این طبقه حتما از اون طبقات خیلی شلوغ وپر ازدحام دوزخ است.پر از آدم هایی که بدون یک باور و یک علم به آدم ها مشاوره اشتباه دادند.مشاوره ازدواج،طلاق،حتی مشاوره انتخاب رشته تحصلی یا مشاوره غلط توی مسائل مالی .طرف دنبال یک رشته هنری و پر از ذوق بود اما به اصرار خانواده و ای بابا تو خیلی مخی و حیفه آقای دکتر نشی،هفت سال نشست پای درسی که هیچ لذتی ازش نبرد و این روزها هم بیکاره  و توی خلوت خودش ساز می زند یا یک تابلو میکشد.اصلا بی خیال مشاورهای کله گنده ای که اسم در کردند،خودمان چندبار به اشتباه و بدون علم به دوست  و رفقیمان یک مشاوره غلط دادیم.مثلا بهمان پیام داده که : ببین به نظرت بروم و به فلان همکارم فلان حرف را بزنم؟..ما هم خوب دوستمان است و باید ازش دفاع کنیم،زودی جوابش را دادیم که اره شک نک ،برو و بهش این حرف را بزن که یک وقت فکر نکند تو بی عرضه هستی و...

حالا هم که هر روز این دنیای تکنولوژی قد می کشد، خیلی ها کار را آسان تر کردن و با دریافت یک پول که باید کارت به کارت بشه برای طرف مشاوره غیرحضوری میگذارند.یک مشاوره بدون گفتگو و شنیدن صدا و واکنش بدن طرف.

حواسمان به حرف ها و مشاوره هایی که می دهیم باشه.قبل از اینکه بیانش کنیم یک لحظه با خودمان تکرار کنیم که اگر یک شخصی این حرف را به من بزند خوشم میآید؟

  • bahar tehrani

تک و تنها  وسط صحن نشسته بود ،انگار صدا و نماینده تمام اون ادم هایی بود که الان باید حرم باشند و نبودند.با تمام وجودش و از طرف حنجره تمام آدم ها دعای سحر را می خواند و مثل ابر بهار اشک می ریخت.دوربین هم سوار بر هلیشات سفید رفت بالا و تمام صحن ها را نشان داد.چقدر غریب،چقدر جگرسوز.

توی عید همه دلشان برای مشهد و سال تحویل روبروی ضریح تنگ شده بود،با دیدن هر عکس و تصویری می گفتند ای کاش مشهد بودیم.خب سفر مشهد توی عید یک جورایی جز سفرهای تعطیلات و سیاحتی حساب می شود.

اما 

مشهد های ماه رمضان یعنی یک کنج برای پناه بردن و گفتن تمام حرف هایی که این یک سال ته گلویت ته نشین شده است.یعنی راه رفتن های نیمه شب توی صحن ها و نفس کشیدن عطر مناجات هایی که از گوشه و کنار صحن و با لحن های مختلف می شنوی.یعنی هروقت نگاهت افتاد به یک خادم و یا یک زائر،سرت را بچرخانی سمت گنبد و بگی الحمدالله که مشهدم

 

به قول حسین بیاتانی:

دو هفته ای ست که ظرف نباتمان خالی ست

و چای میخورم وحسرت خراسان را

  • bahar tehrani

هنوز قانون بعضی از این پیج های فروش کالا توی اینستا را متوجه نشدم.منظورم اون پیج هایی هستند که روی در ورودی یک قفل می زنند و یمی گویند برای دیدن کالا و اجناس ما آیفون را بزنید تا در را برایتان باز کنیم..خب که چی؟...برای بیشتر شدن فالوورها؟..برای پز و با کلاسی؟..خب دوست عزیز من وقتی بیام توی پیجت و ببینم که اون جنسی که می فروشی خیلی زشت و به دردنخوره و قیمتش هم نجومیه باز که در را می بندم می روم  و جالب تر اینکه برای اطلاع از  قیمت هی باید بروی دایرکت و هی برگردی ،تازه بعضی هایشان اول ورود بهت میگن : ببین دایرکت پاسخگو نیستیم و برای مشاهده قیمت ها برو سایت..خب چرااااااااااااااا پیج زدی؟..حالا که زدی چراااااااااا قفل می کنی؟...چرا قیمت را زیر پست تبلیغ کالات نمی زنی؟..یعنی این همه قبول درخواست هی برو دایرکت قیمت بده برای خودشان کلافه کننده نیست...بعد یه چیز باحال تر،یک پیج دیگه اینا را تبلیغ می کند و وقتی اون دکمه آیفون را زدی و رفتی تو ، می بینی از نقاشی بچه دو ساله اش پست گذاشته تااااااااااا خورشت آلو اسفناج مامان بزرگش اما هیچ خبری از اون کالا و تبلیغات نیست.

خب چرا اینقدر بدون فکر و منطق کار می کنید؟

  • bahar tehrani

مثل بعضی از حرف هایش که برای من عجیب بود ،اون روز هم یهو سر کلاس گفت:

یعنی چی توی کانال ها و پست های اینستاییتان می نویسید، اگر شب جمعه هوایت نکنم،می میرم.خب توی دلتون و تنهایی هایتان این شعار را بگویید

نمی دانم ،شاید من بد برداشت کردم اما دلم میخواست بهش بگم:

گاهی وقت ها یک حرفی را می زنی و رد می شوی.حالا یا شعاره یا یک باور قلبی یا حتی اعتقادته.اون وقت کلی مخاطب مثل عابرای پیاده از جلوی نوشته و حرفت رد می شوند.بعضی های میخوانند و ته دلشان می گویند راست میگه،بعضی ها هم می گویند بی خیال بابا،بعضی ها هم می ایستند و چند دقیقه ای محو حرفت می شوند

حالا تصور کن وقتی این جمله را می نویسی ،یکی از همان رهگذرها یک لحظه بایستد و اشک توی چشم هایش جمع بشه و حال دلش سبک تر.راستی اگر گاهی هوایش را نکنیم که دلمان می پوسد

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان