کاسب های یواشکی
هر روز یک مبلغی به پول ها و یک هزارتومنی هم به قیمت دلار اضافه میشد.هوا هم سرد و نمیشد به قولی که دادیم،عمل نکنیم.یک "یاعلی" گفتیم و رفتیم سمت بازار بزرگ تهران.اولین فروشنده یک آقای حدودا چهل ساله بود که فقط کاپشن پسرانه داشت.وقتی بهش گفتیم شاید از یک شماره دوتا بخواهیم،گفت:نه من جینم را بهم نمیزنم یا اگر بهم بزنم مبلغ را میبرم بالاتر.خب از یک طرف بابت به هم خوردن نظم جینش حق داشت اما بابت افزایش قیمت..
بهش گفتیم: خب،پس ما یک دوری بزنیم وآمار کاپشن ها دخترانه را هم بگیریم.کلی دور زدیم.هم قیمت ها نجومی و هم بعضی فروشنده ها..تا یکی گفت بروید سرای المهدی،مخصوصا لباس های بچگانه هست.عجب سرایی بود.هر لباس بچگانه را که می دیدیم از شدت بامزگیش و قشنگیش کلی ذوق میکردیم.اما ما دنبال کاپشن های دخترانه و پسرانه تو رده سنی دبستان بودیم.که یهویی از یک آقای فروشنده پرسیدیم کجا میشه این تیپ کاپشن ها را بخریم؟.زودی به دوستش تو طبقه بالا زنگ زد و ما را فرستاد پیشش.
خلاصه..بیست و چهارتا کاپشن خوشگل دخترانه و پسرانه ، از دوست آقای فروشنده و همسایه بغلیش خریدیم.با کلی تخفیف و هدیه دادن دوتا کاپشن دخترانه و پسرانه.بعدش آقای فروشنده گفت: دوهفته پیش یک آقایی دوهزارتا کاپشن از ما برای اهواز خرید
اینا را نگفتم تا پز کار خودمون را بدهم.گفتم تا یادمان نره،با تمام سختی ها و حال خراب این روزهای اقتصادمون،هنوز کلی کاسب و خیر یواشکی داریم که حواسشون به هموطن هاشون هست.آره.قبول دارم.بزرگان مملکت باید کمی خجالت بکشن و یک فکری به حال این مردم کنند، ولی خب.ماها هم به هم رحم نداریم.اعتصاب های الکی و بی منطقی که ضررش را فقط من و تو و اون کاسب میخوره
- 01/10/20