خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

میگفت:

رفتارت توی این روزهایی که روزه هستی باید با روزهای عادی زندگی ات فرق داشته باشد.

تا وقتی آدمها می بیننت ته دلشان بگویند:

ببین چقدر روزه حال و دلش را خوب کرده.



میگفت:

این روزها خدا شیطان را توی کلی زنجیر اسیر کرده و درهای جهنمش را بسته

بعد منتظر نشسته تا بین تمام  مهربانی هایش، روبرویش چهار زانو بشینی و 

ساعت ها با هم حرف بزنید


کتاب المراقبات

  • bahar tehrani

رنگ مورد علاقه اش سبز بود و هنوز هم هست.وقتی امروز برای خرید یک شلوار جدید دوتایی به یک  پاساژرفتیم به مسئول فروش گفت

 یک شلوار دمپا گشاد پارچه ای و سبز رنگ. خانم فروشنده کلی گشت و گفت رنگ سبزش که به سایز شما بخورد تمام شده.خیلی شیک و 

مجلسی خداحافظی کرد و رفت سراغ یک مغازه دیگه.وسطای راه بهش گفتم خب یک رنگ دیگه بپوش.


نمی دانم چی شد که یک دفعه نفسش به شماره افتاد و چشماش کلی گشاد شد.زودی سمتش رفتم و گفتم خوبی؟. ازم فاصله گرفت و گفت: 

رنگ سبز محبوب ترین رنگ برای من هست.چطوری میتونم دنبال یک رنگ دیگه بروم.


روی نیمکت وسط پاساژنشستم و با خودم گفتم"

وقتی لا به لای عادت های زندگیمان قدم میزنیم ،می بینیم خیلی از ان ها بر اساس یک علاقه ابتدایی کم کم به یک عادت تبدیل شدند و 

حاضر نیستیم تغییرشان بدهیم.خیلی از ماها عادت به یک سبک لباس پوشیدن کردیم..عادت به خواندن یک سبک کتاب کردیم..عادت به 

انتخاب دوست براساس یک چهارچوب بندی کردیم..عادت به دیدن یک ژانر فیلم و سریال داریم...عادت به خوردن یک سری طعم هایی 

غذایی داریم

 

عادت هایی که شاید امنیت کامل را برایمان ایجاد کردند اما خیلی هم محدودمان کردند و بعضی شناخت ها را ازما گرفتند.نمی گویم برویم 

توی دنیای رفاقتمون و آدمهایی را انتخاب کنیم که اصلا با باورها و علایقمان سازگار نیستند ، نه منظورم این هست که میشه با کمی تفاوت 

های ساده و کوچیک هم دوست شد..یا فقط بابت ظاهر و نوع پوشش باهاش مخالفت نکنیم...یا به قول کتاب تولستوی و مبل بفنش بد نیست 

گهگاهی وارد ژانرهایی بشویم که علاقه ای بهشان نداریم.یا حداقل یک وقت هایی مدل لباس هایمان را تغییر بدهیم.


بالاخره با یک کیسه از مغازه بیرون می آید و بدون پرسیدن سوال میدانم که الان صاحب یک شلوار دم پا گشاد سبز رنگ شده است.


  • bahar tehrani

سلام عالیس عزیز


ممنون که با ساختن یک کارخانه به آن بزرگی و تولید دوغ و شیر و دلستر باعث شدی کلی آدم در کشور شاغل بشوند.

اما میدانی عالیس جان

فکر کنم شما در کارخانه خودیک خط تولید پدر و مادر هم دارید.آخر این روزها وقتی با اون آقای مهندس قبل و وسط و بعد هر برنامه ای 

به کارخانه شما یک سفر علمی میرویم ،فهمیدیم که اگر شما این آقای مهندس را استخدام نمیکردید نمی فهمید که یک پدر است.

یا اون خانمی که با خرید شیر عالیس یادش آمد که ااااااااا من یک مادر هستم.

انگار فقط وقتی پای شکم بچه ها درمیان است بزرگترها یادشان می افتد یک مادر یا یک پدر هستند.

عالیس جان

در کنار شما یک آقای دیگری هم هست که بنده خدا همسرش را از دست داده است و اینقدر این روزها از اهدای عضو گفته و شماره

پیامک داده،فکر میکنم تا همه مردم ایران این کارت را نگیرند بی خیال نمی شوند.

راستش

نه تقصیر شما هست و نه تقصیر اون آقاهه

تقصیر از خلاقیت صفر در موضوع ساخت تبلیغ و نداشتن محتوا برای ارسال پیام هست.


  • bahar tehrani

این شب ها باید دلبری کردن  را از مجیر یاد بگیریم.

قصه از شب هایی شروع شد که پای حرف های ابوحمزه ثمالی و افتتاح نشست و گفت:

توی اوج بی نیازی هایت دست دوستی را بهم دادی و بهترین رفیقم شد.من هم گناه کردم  و بین تمام خطاهایم باز لیست آرزوها و 

دعاهایم را نشانت دادم و پای غفار الذنوب بودنت را به میان کشیدم.برای مردم گفتم که میدانستید وقتی دری را به رویت باز کن هیچکس

نمی تواند ببندد،بعد ته دلم یک یا ستار العیوب گفتم و بلند گفتم اگر انداختمان وسط اتش جهنم بلند میگوییم میدانستی چقدر دوستت دارم...

و حالا این شب ها ،درست وقتی ماه به کمرکشش رسیده چهار زانو جلوی خدا می نشیند و میگوید:

یا رازق..یا مونس..یا شافی..یا صمد..یا رحمن...

آتش جهنمت برایم خیلی سنگین است.

  • bahar tehrani

خیلی وقته دلم برای نوشتن تنگ شده.از آن جنس نوشته هایی که هم حال دل خودم را خوب کند و هم سنجاق بشود گوشه جان مخاطب خط خطی هایم

  • bahar tehrani

چند روز قبل از ماه رمضان تو تبلیغ برنامه های صدا و سیما خواندم که قراره برنامه قبل از افطار امسال شبکه سه را بنیامین اجرا کند.با 

خواندن خبر چشمام اندازه  نعلبکی شد و گفتم یعنی همین کم مانده که قبل از افطار بنیامین برنامه اجرا کند و توی اجراش هم هی 

بگوید نیمکت،باران،گیتار،عاشق شدم و...

راستش وقتی شنیدم قراره برنامه پخش نشود کمی خوشحال شدم ،نگید عجب آدم بدجنسی هست

نمیگم مخالف این برنامه ها هستم ،ممن میگم که تو باشگاه خبرنگاران جوان،توی سازمان صدا و سیما ،توی دانشکده خبر سازمان ،

توی مجتمع شهید اوینی سازمان کلی مجری هست که برای این کار درس خواندن،کلی دوره دیدن،کلی زحمت کشیدن....

اون وقت این آدمها که درس و رشته هایشان این هست باید بشینند و چوب بی محتوایی برنامه هایی را بخوردند که بابت جلب نظر

مخاطب اجرای برنامه را دست یه عده بازیگر و خواننده می سپارند.

القصه..

امروز یک برنامه خوب برای قبل از افطار پیدا کردم که بد نیست شما هم یک نگاهی بهش بندازید:


برنامه اختاریه از شبکه پنج سیما با اجرای قوی و عالی سید مرتضی فاطمی

  • bahar tehrani

تلویزیون شبکه سه و اخبار ورزشی را داشت نشان میداد.

دیشب تو مرحله نیمه نهایی لیگ اروپا که بین تیم آژاکس و تاتنهام بود،بازیکن مراکشی تیم آژاکس بین بازی وقتی از اتمام اذان مطمین

شد با خوردن یک شکلات روزه اش را باز کرد و به ادامه بازی اش پرداخت.

وقتی حرف مجری به اینجا رسید .مامان یک لبخند تلخی زد و گفت:

امروز که با مامان بزرگت برای چکاپ قلبش رفتیم بیمارستان اون هم یک بیمارستان وسط یک کشور مسلمان،هیچ خبری از ماه رمضان چ

نبود.بیمارها به کنار،دکترها و پرسنل طوری برای هم چایی و غذا می اوردند که انگار عید فطر شده.

لطفا 

نگید از بس دین را در نگاهمان بد جلوه دادند و اذیتمان کردند.بلکه متاسفانه خیلی ها به اسم دین و اسلا با باورها و عقاید مردم شوخی 

کردند.اما بعضی موضوعات برمیگرده به باور قلب آدمها .به باوری که یک بازیکن فوتبال بین کلی غیر مذهب وسط دویدن های طولانی و 

خسته کننده اش روزه اش را میگیرد.

این آدم نماد یم مذهب توی دنیا هست.نه منی که توی یک کشور مسلمان زندگی میکنم و بالای منبر هم میروم که روزه چیه؟.روزه 

اصلا برای بدن ضرر دارد..


  • bahar tehrani

ماژیک را روی میز گذاشت و گفت:

اگر آدمها نوشته هایت را خواندن و حال دلشان خوب شد،بفهم که اولین لایک را خدا پای نوشته ات زده که اینجور در دل آدمها نشسته

است.

کلاس که تمام شد با خودم گفتم چقدر حرف استاد سنگین بود.از کجا بدانم چه حرف هایی حال دل آدمها را خوب میکند.؟

تلویزیون روشن بود و گفت چند قدم بیشتر تا ماه رمضان و ماه میهمانی خدا باقی نمانده است.فهمیدم..آره فهمیدم .

حرف هایی که بوی خدا بدهد حال دل آدمها را خوب میکند.حرف های ساده و خودمانی،با چندتا جمله راحت و بدون کلمات قلمبه و سلمبه


  • bahar tehrani

اگر قرار بود خوارم کنی،بدون شک راه را نشانم نمیدادی و توی گمراهی هایم رهایم میکردی

اگر محرومم کنی و رهایم کنی،پس من رزق روزها و دقایق زندگی ام را از چه کسی بگیرم؟ راستی تو همان یارازق الرزق کبیر و صغیری؟

اگر سزاوار رحمتت نیستم ،پس این تویی که با ان همه فضلت بر من ببخشایی

اگر به گناهانم بنگری،من هم به غفار الذنوب بودنت چشم می دوزم

اگر مرا وارد جهنم کنی،میان ان همه آتش می گویم من عاشق خدا بودم

اگر...



خیلی وقت ها بین نویسنده های خارجی و داخلی دنبال عاشقانه ترین رمان ها میگردیم. حالا توی دقایق پایانی ماه شعبان پای 

مناجات شعبانیه قشنگ ترین اگرهای عاشقانه و دلبری کردن یک عاشق پر از گناه را بخوانیم که پای هر عبارت ته دل خدا بیشتر از

همه غنج میرود

  • bahar tehrani

نجمهههههههههههههه

چرا استاد این همه گیجی را برایمان آورد؟

درست میشه کم کم

آخه من پر از سوال و منگی هستم.پر از توهم درباره نوشته ها  و مشق هایم

میخوای این جلسه به استاد پیشنهاد یک جلسه پرسش و پاسخ بدهیم؟

ااااررررررررررررررره موافقم.خیلی باحالی نجمه..


روز اول کلاس کنار دستم نشسته بود.با هم هیچ حرفی نزدیم  فقط فهمیدم اسمش نجمه سادات هست و هم سن و سال.

جلسه دوم جای کلاس عوض شد اما من و نجمه  کنار هم بودیم..کنار هم نشستیم تا یک روز توی مترو دیدمش و آیدی پیج اینستا و

کلی حرف توی دایرکت و آخرش رد و بدل کردن شماره های تلفن

و این روزها نجمه شده گوش شنوای جیغ جیغ های من

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان