اگر مادر شدم
یک یا الله یواش و زیرزبانی گفتم و سرم را انداختم و رفتم توی چالش بلاگردونی. آخه چالشش دقیقا همان موضوعی هست که باید بشینم و برایش پروژه بنویسم.پروژه قوانین خاص خودش را داره اما وبلاگ و چالش های وبلاگ هیچ قانونی نداره و میشه راحت و خودمانی نوشت.
بلاگردون میگه اگر یک روز مادر شدی،چطور مادری هست؟
خب همین اول کاری بگم که من دوست دارم مادر سه تا نخودچی بشم.اگر هم رزق و ورزی و موقعیت مالی و اخلاقی من و آقامون یاری کرد،چرا که نه ، چهارتا میاریم.دوتا دختر و دوتا پسر.بعد منم میشم یک مادر شیطون و پر از بپر بپر و بازی وسط خانه و فوتبال توی حیاط.البته آقامون هم باید پایه این شیطنت کردن ها باشد و هی برایمان اصول اخلاقی سخت و سفت نگذارد.راستی گفتم اصول اخلاقی،خب راستش اصول اخلاقی و اجتماعی و تربیتی را هم می ریزم وسط همین بازی کردن ها.از یه سنی به بعد هم بهشان مسئولیت های ساده می دهم.اصلاهم به حرف وشیوه تربیتی آدم ها و مخصوصا این روانشناس ها گوش نمیکنم.آخه من نیمچه روانشناس معتقدم آن فرمول ها کلیه در صورتی که هر بچه و هر آدمی ویژگی های خاص خودش را داره و یک فرمول را نمیشه ریخت وسط تربیت همه بچه ها.اما بگذارید در گوش هایتان بگویم: من یک مشکل توی تربیت بچه هایم دارم و آن هم اینکه نمی دانم با اوضاع جهان امروزی و دنیای تکنولوژی ،از چه سنی گوشی های هوشمند را دستشان بدهم که نه عقده ای بشوند و نه معتاد این دنیای مجازی.آخه دوست ندارم دنیای پر از تکنولوژی و مجازی فاصله بین من و بچه هایم بشود
ودر کنار تمام این شیطنت ها و بازی ها،بعضی روزها چهار زانو دور هم می نشینیم و بهشان می گویم:
هیچ وقت بی خیال تصورات و اهداف و آرزوهایت نشو.و پای عقاید و باورهایت بمان و طبق نقشه و برنامه خودت زندگی کن و ایمان داشته باش که بهترین کسی که می توانی باهاش حرف های دلت را بزنی بدون اینکه قضاوتت کند ،خداست و به قول عزیز نقشه های زندگیت را فقط در گوش خدا بگو
چالش بلاگردون
- 99/11/25