آدم ها عجیب تر می شوند،یا من عجیب تر می شوم.فکر کنم مشکل از من هست،مگه می شود آدم ها اینقدر عجیب باشند.
- ۰ نظر
- 20 Esfand 01 ، 20:39
آدم ها عجیب تر می شوند،یا من عجیب تر می شوم.فکر کنم مشکل از من هست،مگه می شود آدم ها اینقدر عجیب باشند.
![]()
![]()
![]()
خدایی،خودتون کلافه نمیشید؟ همش تو ماشین؟..گشنتون نمیشه؟..یه کم زودتر راه بی افتید،قشنگ برید یک رستورانی،کافی شاپی، درکه ای و چندساعت بشینید.
خب برویم سراغ جشنواره
از نگاه شما،کدام فیلم ها جالب آمده و ارزش دیدن داره؟
زیر باران،توی ماشین،یک ترافیک نیمه سنگین،بدون دلشوره و عجله و...آخ چه حالی میدهد بشینی و با یک موزیک ملایم توی ذهنت هزاران تصور قشنگ و رنگی رنگی، رسم کنی با هر قطره باران،یک صدای آمین گو،پس ذهنت نقش بزنند
میشه یک راهنمایی کنید؟
چرا من از پیج عرفان هرچی قالب برمی دارم و html , css را کپی و پیس میکنم ،باز میگه اطلاعات وارده درست نمی باشد؟؟؟؟؟
![]()
![]()
![]()
و اینکه طبق دستورات خود عرفان،اسم قالب می تواند انتخابی خودت باشه ییا نه؟
باتشکرر
خب برویم سراغ معرفی چندتا فیلم فانتزی و قشنگ
1_ خالی از افسون
2- سرزمین خواب ها
3- هفت زن و یک قتل
باز نشدن یک سایت معمولی. روبیکایی که هر روز آپدیت میکنی و هنوز مثل گذشته اش کلی ایراد و مشکل دارد.کلی پروکسی و فیلترشکنی که هربار باید با کلی سلام و صلوات و قربونت بشم،ازش بخواهی کار کند.قطعا حال خودتان خوب است،وگرنه یک فکر اساسی و منطقی می کردید
اپلیکیشن هواشناسی گوشیم میگفت: 75% بارش برف و باران در تمام نقاط تهران. آسمان پشت پنجره میگفت: یک هوای کیپ و ابری و حالا دلت ازم نگیره چندتا قطره باران.بازم خدا روشکر.ولی انگار اپلیکیشن هواشناسی گوشیم تنظیماتش مال مناطق شمال تهران و بقیه شهرستان ها هست.نه شمال غربی و مرکز.
به قول یکی از بچه ها: به پنجره نگاه میکنم،آه میکشم که یک برف و باران حسابی ببارد ، از این برفهایی که قشنگ چندسانتی می شیندهمه خانه ها هم گرم و پر از سلامتیباشد و به خیر و خوشی و.ان شاءالله
هر روز یک مبلغی به پول ها و یک هزارتومنی هم به قیمت دلار اضافه میشد.هوا هم سرد و نمیشد به قولی که دادیم،عمل نکنیم.یک "یاعلی" گفتیم و رفتیم سمت بازار بزرگ تهران.اولین فروشنده یک آقای حدودا چهل ساله بود که فقط کاپشن پسرانه داشت.وقتی بهش گفتیم شاید از یک شماره دوتا بخواهیم،گفت:نه من جینم را بهم نمیزنم یا اگر بهم بزنم مبلغ را میبرم بالاتر.خب از یک طرف بابت به هم خوردن نظم جینش حق داشت اما بابت افزایش قیمت..
بهش گفتیم: خب،پس ما یک دوری بزنیم وآمار کاپشن ها دخترانه را هم بگیریم.کلی دور زدیم.هم قیمت ها نجومی و هم بعضی فروشنده ها..تا یکی گفت بروید سرای المهدی،مخصوصا لباس های بچگانه هست.عجب سرایی بود.هر لباس بچگانه را که می دیدیم از شدت بامزگیش و قشنگیش کلی ذوق میکردیم.اما ما دنبال کاپشن های دخترانه و پسرانه تو رده سنی دبستان بودیم.که یهویی از یک آقای فروشنده پرسیدیم کجا میشه این تیپ کاپشن ها را بخریم؟.زودی به دوستش تو طبقه بالا زنگ زد و ما را فرستاد پیشش.
خلاصه..بیست و چهارتا کاپشن خوشگل دخترانه و پسرانه ، از دوست آقای فروشنده و همسایه بغلیش خریدیم.با کلی تخفیف و هدیه دادن دوتا کاپشن دخترانه و پسرانه.بعدش آقای فروشنده گفت: دوهفته پیش یک آقایی دوهزارتا کاپشن از ما برای اهواز خرید
اینا را نگفتم تا پز کار خودمون را بدهم.گفتم تا یادمان نره،با تمام سختی ها و حال خراب این روزهای اقتصادمون،هنوز کلی کاسب و خیر یواشکی داریم که حواسشون به هموطن هاشون هست.آره.قبول دارم.بزرگان مملکت باید کمی خجالت بکشن و یک فکری به حال این مردم کنند، ولی خب.ماها هم به هم رحم نداریم.اعتصاب های الکی و بی منطقی که ضررش را فقط من و تو و اون کاسب میخوره