سلاممممممممم
بچه ها چند روزه بدجوری هوای شرکت تو مسابقات نویسندگی زده به سرم
یا مسابقات جالب
اگر کسی خبری از این مسابقات داره
لطفا بهم اطلاع بده
- ۰ نظر
- 28 Mordad 97 ، 17:41
سلاممممممممم
بچه ها چند روزه بدجوری هوای شرکت تو مسابقات نویسندگی زده به سرم
یا مسابقات جالب
اگر کسی خبری از این مسابقات داره
لطفا بهم اطلاع بده
نگید نه ،که اصلا در باورم نمیگنجد.
میدانید همه ما آدمها درباره دیگران گاهی وقت ها از روی کمبود دانش قضاوت میکنیم و پایش یک حکم صادر میکنیم
اما
توی اطرافیانمون همیشه یک عده اشخاص خاصی هستند که همیشه خدا قاضی هستند و حکم صادر میکنند.آن هم چه حکم هایی
زودی پای نامه میزنند:
فکر کردن ممنوع،زودی اعدام کنید.
چند روزی هست که فکرم درگیر یکی از این آدمها شده است.یعنی نشسته و فقط حکم صادر میکند.آن هم چه حکم هایی
مثلا فلانی زن دوم دارد.حکم میدهد که چه اشکالی دارد.
مثلا روز اول میگفت من میام مهمانی اما دو. روز مانده به عروسی نه من نمیام.این آدمها بی شعور هستند
القصه که چه حکم هایی میکند
داشتم امروز فکر میکردم که اگر نوبت قصه های خودش بشود چطوری حکم میکند؟.مثلا اگر بخواهد یک مهمانی بگیرد..دخترش را شوهر
بدهد.برای خانه جدید وسایل بخرد...یا هر چیزی
میخوام تمرین کنم که همون اندازه نخودی که حکم صادر میکردم را هم دیگه صاد نکنم.
حامن مطلق روزهای زندگی آدمها فقط خداست
خیلی جالبه
این روزها فقط به دیگران یادمیدهیم و خودمان دنبال یادگرفتن نیستیم
این روزها
فقط از دیگران نقد میکنیم و خودمان را نقد نمی کنیم
این روزها
فقط نگاهمان به دیگران و زندگیشان است
یادمان رفته خودمان را ببینیم و بفهمیم کجای کاریم
این روزها تو دنیای مجازی بحث سریال پدر حسابی داغ و پر از نقده.
من کلا سریال و فیلم نمیبینم اما گاهی هم میخکوب میشوم.نمونه اش همین سریال آقای پدر.بماند که انتخاب بازیگرها یعنی دم خلاقیت
و فکر آقای تهیه کننده و کارگردان گرم
داستان عشق یک دختر و پسر با عقاید متفاوت هست،یه چیزی تو مایه های سریال تنهایی لیلا،فیلم سینمایی دلشکسته و کتاب رویای
نیمه شب
بحث درباره سریال زیاده،اما قوی ترین نکته توی این سریال دیالوگ هایی هست که بین بازیگرها رد وبدل میشه.دیالوگ هایی که کلی
فکر میطلبه و به آدم گوشزد میکنه که انگار باید تو زندگی هرکداممان این دیالوگ ها گفته بشه تا گند نزنیم به باورها و زندگیمان.
خلاصه اینکه
اینبار به جای نگاه کردن به چهره حامد و عاشق بازیگر سریال شدن،گوش بسپارید به دیالوگ هایی که گفته میشه و آرام بخش
زندگیمان هست
اگر بخواهید حاضرم دیالگ های برترش رو براتون بگم
آقااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کی گفته رژیم و سالم زندگی کردن مال آدمیزاده؟
یکی بره این آقای سکه و دلار را به سمت زندگی سالم هدایت کنه
این همه اضافه وزن و چربی بالا براش خوب نیست هان
ای ما گفتن
چند روز دیگه سکته میکنه و کلا محو میشه
نمیدونم،دمنوش های نیوشا...قرص های لاغری..لیپوساکشن
یه راهی نشانش بدید
چندسال پیس ،وقتی آدمها از سفرشان به کشورهای آسیایی برمیگشتند تا چندسال میگفتند که:
آره دیگه،ما هیچیمون درست نیستواین ژاپنی ها و مالزی ها و کره ای ها هر روز میوه و سبزیجات تازه میخرند.مثلا طرف سه عدد شلیل
میخرد و نیم کیلو سبزی...
بهشان میگفتیم باشد قبول اینها تازه خور هستند و ما کهنه خور اما یادت نرود توی این کشورها قیمت میوه آنقدر زیاد است که طرف مثل
ما نمی تواند یک کیلو شلیل بخرد.میگفت نه ماها اسراف میکنیم،ماها از تازه بودن میوه لذت نمیبریم
روزگار باز هم گذشت و ماهم مثل ژاپنی ها پیشرفت کردیم
ما هم با این قیمت ها باید به تعداد اعضای خانواده میوه بخریم،مثلا دو عدد شلیل.نمیگم دلم میخواهد یک کیلو شلیل بخرم و نصفش
را راهی سطل زباله کنم
اما دلم میخواهد بگویم:
این ماجرا در کشور من فرهنگ سازی نشده،گرانی کمرمان را خم کرده و بهمان دستور داده که عددی میوه بخریم
راستی اونایی که حسرت قوانین غرب را می خوردند،حالتان خوب است؟.روزی یک عدد شلیل میچسبد؟
روزهای داغ و پر از تب و تاب انتخابات بود.هر حزب و گروهی برای خودش رنگی را انتخاب کرد تا نمادی شود برای گروهشان.
جمشید مشایخی،هر میکروفنی پیدا میکرد و پشتش می ایستاد،با کلی هیجان میگفت:
اگر آقای بنفش رییس جمهور این سالهای ایران نشود،من از این کشور میروم
نمیدانم،استاد سینمای ایران دنبال دلیل برای فرار از وطنش میگشت یا واقعا اینقدر به این آقا اطمینان داشت که حاضر بود به خاطر رای
نیاوردنش بار سفر به بلاد فرنگ را ببندد؟
بگذریم...
این روزها استاد سینمای ایران هم نشین تخت بیمارستان شده است و روز به روز بین اون همه دیوارهای سفید دارد تحلیل میرود
آقای بنفش،نمی خواهی خودت یا یکی از نمایندگانت حالی از این استاد پیر بپرسید و بهش بگویید زود خوب شود چون حاضر بود به خاطر
رای نیاوردنت بار سفر ببنندد؟
آقای بنفش که هیچی،بازیگرها هم فقط برای یک سلفی اینستاگرامی به دیدنش میروند،باور ندارید از پسرش بپرسید که گفت:
دمتان گرم که به دیدار پدر می آیید اما دیگر چرا عکس مجازی می اندازید