خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

صدایم کرد و گفت: این ده روز ستون قصه های انقلاب مال تو است.شروع کن به نوشتن اما دست از تکرار بردار و حواست را به مخاطب های امروزی ات بده.مخاطب هایی که دنبال یک قصه جدید از دل قصه های قدیمی می گردند.حرف هایی را بزن که برایشان شنیدنی باشد.بله تمام قصه های انقلاب شنیدنی هست ،اما یک کم خلاقیت به خرج بده و متفاوت تر بنویس.

پشت میزم نشستم و با دکمه های کیبورد بازی می کنم.نوشتن روایت های جدید از دل قصه های قدیمی.کلی ایده به سرم می زند از دوباره دیدن مستندهای تلویزیونی و شنیدن روایت آدم ها تا نوشتن دیالوگ های فیلم ها .باید بنویسم ..بنویسم..بنویسم....

نوشتن،نوشتن یک قصه و روایت جدید که..یاد حرفش می افتم ،روزی که گفت: خبرها نباید تکراری باشد.هر روز گزارش و تکرار خبرهای گفته شده،چه فایده ای دارد.بله وقتی ها هست یک یک مقام دولتی به دیدار یک شخص می رود و حرف های مهمی زده می شود،این هم خبر است و هم مهم،اما اینکه هر روز فلان شخص چکار کرد و چه کسی را ملاقات کرد که نشد خبر.خبر باید مردم را تعلیم بدهد ،باید آگاهشان کند،خبر و روزنامه مال مردم است،مردم از هرقشر و طبقه ای ،پس از این مردم هم بنویسید.وقتی از موفقیت ساده یک مرد در یکی از مرزهای ایران یا مناطق دورافتاده می نویسید،امید توی دل آدمها جوانه می زند.خبر ها را مردم عادی می خوانند ،برای آنها بنویسید.

 

همین حرف برای ستون اول امروز کافی است که بفهمم ،مخاطبم مردم عادی هستند،مردمی از جنس خودم نه ماورایی یا خیالی.باید به زبان آنها و برای آنها بنویسم.باید قصه های انقلاب را به زبا آنها بنویسم.

 

پی نوشت: حرف های امام خیمینی .صحیفه امام.جلد 19ص 365

  • bahar tehrani

چند روزی است به خاطر این چینی های همه چیز خور یک ویروس از دنیای حیوان ها  وارد دنیای انسان ها شده است.ویروسی که با بدن و محیط انسان ها سازگار نیست.بعد از چند روز سازمان بهداشت جهانی چراغ های قرمزش را روشن کرد و گفت همه کشورها مراقب باشند.هنوز هیچ دارو و واکسنی برایش کشف نکرده اند و امیدوارم زودتر یک راه حل پیدا شود تا حال تمام مردم دنیا خوب باشد و در ایمنی کامل.

اما می خواهم یک چیز را بگویم،لطفا لا به لای پست ها و حرف هایی که می زنید اینقدر بی منطق وبا غضب اظهار نظر نکنید و ننویسید که سازمان بهداشت ایران حواسش به مردم نیست.سازمان بهداشت جهانی تازه چراغ های قرمزش را روشن کرده و هنوز هیچ راه حلی ندارد و شما توقع دارید که سازمان بهداشت ایران یک حصار دور ایران بکشدو با بنرهای بزرگ بنویسد: ویروس جان وارد کشور ما نشو!

لطفا کمی منطقی تر و بدون عقده های قبلی تان بنویسید. و با باورهایمان برای همه مردم دنیا و سلامتی شان دعا کنیم

  • bahar tehrani

خب جشنواره فجر هم شروع شد.ما که فعلا هیچ بلیطی برای دیدن فیلم ها روزیمان نشده.البته بگم سری بلیط ها قیمتش مناسب و کمی گران بود ولی استقبال خیلی بالا بود.هنوز که هیچ فیلمی ندیدم اما توی سایت جشنواره یک سر به سوداهای سیمرغ که زدم، به نظرم همه فیلم ها از نظر موضوع و بازیگرهای عالی و درجه یک بودند.و ارزش دیدن فیلم ها را داره تا هم وقت بگذاریم و هم هزینه بلیط را

می دانید آدم حسودی نیستم اما الان دارم به یک سری هایی که بلیط رایگان دارند یا به عنوان مهمان برای دیدن فیلم ها دعوت شدند،حسادت می کنم.ولی خدایی ان شا الله اونا هم بروند و فیلم ها را ببینند و لذت ببرند

راستی اگر برای دیدن فیلمی رفتید خوشحال میشم برایم از فیلم و نگاه خودتان بگویید.البته اگر مثل پست قبلی خسته نیستید برای حرف زدن

  • bahar tehrani

سلام

دلم می خواهد توی این پست باهم یک گفتگو کنیم.یک گفتگوی دوستانه و  دو طرفه

مثلا :

بگید از کجا هستید؟

چی شد وبلاگ و نوشته هام برایتان جالب شد؟

من بیشتر اوقات وقت کتاب خواندن،وبلاگ گردی و  گوش دادن به یک پادکست ،ظاهر شخصی که اون متن را نوشته یا درباره اون حرف می زنند را توی ذهنم تصویر سازی می کنم، تصویر من توی ذهنتان چه شکلیه؟

دیگه..

 

 

 

  • bahar tehrani

توی اینستا با قلم و سبک نوشتنش آشنا شدم.استوری هایی که پر بود از معرفی کتاب و فیلم های روز تا بهترین های دنیای کلاسیک و سال های هزاو نهصد و گاهی تهران گردی ها و ایران گردی هایشان.از دوشنبه های قصه های فرودگاهی تا  چهارشنبه های کلاسیک.بین تمام این ها روضه های ناگهانیشان چیز دیگری بود.توی پروفایل نوشته بود: یک دکتر شهرویوری چپ دستی که درس طلبگی هم می خواند.

همین یک خط معرفی کافی بود تا اسم {دکی طلبه }را برایش انتخاب کنم.و امروز به تقلید از این قلم و سبک نوشتاری دکی طلبه من هم یک روضه ناگهانی نوشتم.خواستم توی اینستا هم پست کنم و پایش اسمشان را هم بنویسم .شاید روزی گذرشان به وبلاگم هم افتاد

من که آقای مجلسی نیستم.

اما اگر بودم.

تویک شب پاییز که باران مثل سیل می آمد و صدای برخوردش با طاق برزنتی هیئت زمینه سینه زنی ها شده بود،درست وسط  شورآخرهای روضه ،وقتی جوان ترهای مجلس با زیر پوش های یک دست مشکی دورم حلقه زده بودند و می گفتند: و الحمدالله که نوکرتم،الحمدالله که مادرمی..و چند ردیف عقب تر هم محاسن سفید های مجلس زیر لب و با شانه های لرزان می گفتند: الحمد الله که از بچگی هام مادر سایه روی سرمی.

روی چهار پایه چوبی ام می نشستم و می گفتم: 

شجاعت و جنگ آوری اش زبان زد اهل کوفه و قبلیه بنی تمیم بود.مردای قبلیه آرزویشان بود که پسرهایشان درس جنگ آوری را ازش یاد بگیرند.مرد جنگ بود و پی فرمان امیر.عبیدالله بهش گفت باید را حسین زا ببندی. راه را بست .از دست حسین آب خورد به اقامت  حسین نماز خواند و راه هنوز بسته بودکه حسین بهش گفت: حر مادرت به عزایت بنشیند.سرش را پایین انداخت و با بغض نشسته  توی گلویش گفت: هرکسی جای تو بود و اسم مادرم را می برد ،اسم مادرش را می بردم اما چه کنم که مادر تو فاطمه هست.

بعد عبای مشکی ام را روی سرم می کشیدم و می گفتم:

حر راه حسینت را بست و خریدیش.ما که ادعایمان می شود مادرمانی

 

  • bahar tehrani

تو بیشتر خبرگزاری ها و سایت های این دنیای مجازی طوری تیتر زدند که { تتلو بازداشت شد} هرکس نداند،با خودش می گه ،فکر کنم این تتلو سلطان طلایی،نفتی،آبی،برقی یا گازی هست.آفرین بزنیم  کف قشنگه را که تتلو را گرفتند.به نظر من تتلو یک دفتر نقاشی متحرک هست. از این دفتر نقاشی هایی که هرجا رسیده بساط مداد و ماژیک های رنگی اش را پهن کرده و به بچه های زیر پنج سال گفته: بیا برای عمو یک نقاشی بکش

  • bahar tehrani

قبل از تب و تاب و حرارت فیلم های جشنواره فجر راهی سینما شدیم.برای دیدن فیلم { جهان با من برقص} راستش وقتی دیدم کارگردان سروش صحت هست کمی دو دل شدم، آخه سریال هایی که برای تلویزیون ساخته را اصلا دوست ندارم به جز ساختمان پزشکانش را، اما اینجا رسما اعتراف می کنم که :

آقای سروش صحت واقعا توی ساخت این فیلم گل کاشتید،عالییییییییی بود.دیالوگ های پر از حرف برای شنیدن بودن،سکانس هایی که دنباله رو هم بودند، طنز و شیطنتی که توی تلخی ها هم به خنده وادارت می کردند، داستان و روایتی که خالی از بی معنایی و سردرگمی مخاطب بود، انتخاب عالی بازیگرها و نقش هایی که بازیگرها فوق العاده زیبا اجرا کردند.

بهتون پیشنهاد میکنم حتما برای دیدن این فیلم به سینما بروید.داستان یک دورهمی دوستانه هست که پر از اتفاقات بامزه و تجدید یک قرار داد دوستانه قدیمی هست

  • bahar tehrani

انتخاب بین دوتا فیلم مورد نظرم سخت بود. {جاندار ، جهان با من برقص}.بلیط های  فیلم جهان با من برقص را خریدیم و راهی سینما شدیم. واقعا فیلم عالی بود و ارزش دیدن را داشت حالا براتون ازش می گویم.

اینقدر فیلم از نگاه من قشنگ بود که بوق و کرنا را برداشتم و توی اینستا اطلاعیه زدم که: آهای اهالی و پایه های فیلم و سینما به پا خیزید و با رفیق و خانواده و هرکسی که دوست دارید،راهی سینما بشوید و این فیلم را ببینید.تا اطلاعیه را چسباندم به سینه استوری، خیلی ها گفتند بریم؟..یعنی اینقدر قشنگ بود؟..پس می رویم سینما. اما یکی برام یک اطلاعیه فرستاد: من دیگر سینما نمی روم ،از وقتی این بازیگرها و کارگردان ها جشنواره فجر را تحریم کردند حاضر نیستم  بابت دیدن فیلم هایشان پول خرج کنم ،مگر یکی از کارگردان های شاخ و مورد نظرم.آخرش هم گفت: بگذار بفهمن که یک هوادار و مشتری دایم سینما اونا را تحریم کرده. مقابل اطلاعیه اش فقط یک استیکر تعجب زدم و بی خیالش شدم. نشد و نخواستم اونجا برایش یک اطلاعیه جدید بزنم،اما دلم میخواهد اون اطلاعیه را اینجا بنویسم و بچسبونم به سینه وبلاگم:

وقتی یک فیلم ساخته می شود یعنی کلی سرمایه مالی و جانی،سرمایه مالی که از جیب تهیه کننده خرج می شود و سرمایه جانی یعنی بازیگری که قبول می کند اون نقش را ایفا کن.کار شروع می شود و تمام می شود.گفتگوها هم انجام میشود و چندتا سینما سانس هایشان را کف دست فیلم میگذارند تا دیده شوند.الان وقت بازخوردها و برگشتن سرمایه مالی و جانی هست که خرج این فیلم شد. فیلم نزدیک های رفتن روی پرده هست که یکی دستش را بالا می برد و میگوید من تحریم میکنم.تهیه کننده و کارگردان و بقیه سرمایه های جانی خشکشان می زند.الان؟..الان که وقت برگشتن سرما یه ها و بازخوردها هست؟...دل ها هنوز گرم آمدن مخاطب هست که یکی از مخاطب ها هم می گوید من هم نمی آیم.

مخاطب عزیز،لطفا برای دیدن هیچ فیلمی به سینما نرو و پول هایت را خرج آنها نکن.چون قطعا آنها هم از نیامدن تو خوشحال می شوند.تویی که ادعا می کنی یک مخاطب پر و پاقرص هستی اما به وقت بازخوردها و دیده شدن ها و برگشتن سرمایه ،خودت را کنار می کشی.لطفا سینما نرو چون هنوز یاد نگرفته ای که فرهنگ یعنی احترام به آدم ها با هر باور وعقیده ای. قرار نیست پای اسم هر بازیگری مهر تایید را بزنیم،نه خیلی راحت می شود نقدشان کرد و می شود پای تحریم های بی دلیلشان هم بگوییم: خب من وقتی از فیلم خوشم بیاید برای دیدنش می روم.اشکالی ندارد تو دیگه فیلم بازی نمی کنی.

  • bahar tehrani

می گه:

تمرین نوشتن فقط نوشتن هست.باید بنویسی.هر موضوعی که دیدی ،هر اتفاق ساده و بامزه و بی مزه ای هم که دیدی یا شنیدی را بنویس.بهش پر و بال بده و تبدیلش کن به یک داستان..راست میگه تمرین نویسندگی فقط نوشتن هست.مثل تمرین موسیقی که فقط نواختن ساز هست

این روزها کمی سخت تر می نویسم.شاید کمی وسواسی تر و این اصلا خوب نیست چون کم کم تنبل می شوم و چیدن کلمات کنار هم برای ساختن یک قصه را فراموش می کنم.اما خب شاید کمی حق داشته باشم،وقتی می بینم این روزها تو دنیای مجازی اول عکس ها و بعد حرف های بی مفهوم بیشتر لایک می خوردند یا توی کتابفروشی ها و خیابان دست آدم ها کتاب هایی را می بینم که علت شهرتشان یک معرفی مجازی یا معرفی توسط یک شخص خاص و شاخ هست..کتاب ها و نوشته هایی که تهش که نه همان پاراگراف اول هم حرف ها برایت پر از حس پوچی هستند.حسی که آخر هر نقطه می گویی: خب یعنی چی؟..الان قصه چی شد؟..و دلت می خواهد یک بلند گو بگیری و جلوی این خواننده ها بشینی و بپرسی: چی شد این کتاب را انتخاب کردید؟ داستانش چی بود؟.حرفی برای گفتن داشت؟

شاید هم من دارم زیادی ایراد می گیرم و برای خودم خط کش های مختلف میگذارم. شاید این روزها بعضی از آدم ها فقط دنبال خواندن یک داستان یا کتاب هستند ،هر داستانی .مهم نیست حرفی برای گفتن دارد یا ندارد.

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان