خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

چند روز پیش یک اطلاعیه زده بود که برای جذب نویسنده و مترجم ان هم به صورت دورکاری نیازمند یاری سبز بچه های خلاق و نویسنده هستیم.زودی به این آدرس رزومه خودتان را بفرستید تا بعد از مطالعه بهتون بگیم استخدام شدید یا نشدید.

اطلاعیه یکی از مجلات قوی و پر بار روزنامه های اینترنتی بود که عضوش هستم و همیشه اخبارش را دنبال می کنم.دیدیم خب ما که تقریبا یه وبلاگر هستیم و یه وقت هایی متن های قشنگ هم می نویسیم چرا از این قافله عقب بمانیم.پاشدیم و شروع کردیم به نوشتن رزومه.با یک هیجانی نوشتیم و دکمه ارسال را زدیم.وقتی پیام اومد که بله رزومه شما ارسال شد تازه فهمیدیم این که رزومه نبود،بیشتر شبیه نامه یه دختر دوساله از تهران به خیابان الوند بودlaugh البته الوند نبود ،یهو یاد برنامه کودک و ارسال نقاشی هایمان به خیابان الوند افتادم.هیچی دیگه الان فکر میکنم احمقانه ترین رزومه را فرستادم و تا الان چندبار سوژه خنده بچه های تحریریه شده.

  • bahar tehrani

به قول قدیمی ها همشون را گذاشتم در کوزه و ..همین فقط گذاشتم در کوزه.فقط به خاطر داشتن مدرک و اینکه بگن فلانی هم یک لیسانس داره،دنبالشان نرفتم.یادمه سال اول دبیرستان بین طراحی لباس و روانشناسی مانده بودم.برای طراحی لباس باید سراغ یکی از بهترین هنرستان ها می رفتم و برای روانشناسی هم می نشستم تو کلاس انسانی.بعد از کلی تحقیق و مشورت نشستم توی کلاس دو انسانی و گفتم هدف فقط قبولی توی رشته روانشناسی بالینی که به لطف خدا و مهربانی هایش و یه کم خرخونی قبول شدم.یه چیز جالب همه فکر می کردند برای حقوق رفتم انسانی اما وقتی می فهمیدن برای روانشناسی رفتم بهم می گفتند واا تو با این هوشت چرا رفتی انسانی،همان باور چرت قدیمی که فکر می کردند بچه تنبل ها باید بروند انسانی که برعکس فکر می کردند

خلاصه از همان ترم اول دانشگاه خیال بافی هایم شروع شد .ادامه تحصیل تا ارشد و زدن مطب و کار توی بیمارستان،اوایل نمی دانستم برم تو کارآدم بزرگ ها یا بچه ها تا اینکه یک روز یکی از اساتیدمان گفت همه مشکلات برمیگرده به کودکی و افکار و باورهایی که توی اون سن وارد ذهن بچه ها می شود .با این حرف شاخه ام را هم انتخاب کردم.روانشناسی کودک.

سال اول ارشد روانشناسی غیر کودک قبول شدم و نرفتم دنبالش.گفتم یه سال دیگه می خوانم و توی اون سال رفتم سراغ مدرک مدیریت و مربیگری پیش دبستانی.یه جورایی رسما وارد دنیای عجیب و پر از رمز بچه ها شدم.و اینکه بدجوری باید حواسمان به مطالبی که به بچه ها یاد می دهیم باشد.

یسرتان را درنیارم من اون ارشدی که می خواستم قبول نشدم.چند ماهی هم به عنوان معلم توی مدرسه کار کردم اما آدم بزرگ ترها نمی گذاشتند چهارچوب آموزش را بشکنم و با خلاقیت و هزارتا برنامه که توی ذهنم بود معلمی کنم و منم زاز مدرسه زدم بیرون

امروز روز روانشناسه و این همه گفتم تا آخرش بتوانم چند دقیقه برایتان بالا منبر بروم و بگم:

روانشناس دکتر آدم های خل و چل نیست.دکتری نیست که فقط با اسکیزوفرنی ها و یا افسرده ها بشینه و به حرف هایشان گوش کند.روانشناس ،دکتری است که وقتی یه مشکل داری و فکر میکنی باید با یکی دربارهاش حرف بزنی ،می توانی رویش حسابی کنی امااااااااااا،اگر یک روز دلت خواست جلوی یک مشاور یا روانشناس بشینی و باهاش حرف بزنی،سراغ آدمی برو که اول باورها و عقاید مذهبی اش قوی باشه و بعد حرف های فروید و یونگ رابلد باشه.یک وقت هایی این مدل دکترها با حرف هایی به محکمی و پر از مید از جنس خدا زودتر کمکت می کنند و اینکه حواسمان به بچه ها باشد، به حرف هایی که جلویشان می زنیم به فیلم های و کارتون هایی که می بینند 

 

  • bahar tehrani

 

 از راه نرسیده با مانتوی صورتی  چهارخانه و کوله پشتی پر از کتابش توی تک تک اتاق ها و آشپزخانه دنبالش راه میافتاد و اتفاقات  مدرسه را با تمام جزییات برایش تعریف می کرد و اون هم مجبور بود گوش بدهد و اگر واکنشی نشان نمی داد محکوم می شد به اینکه اصلا حواسش به حرف های دخترک نیست.
اما وقتی اون کارش داشت ،دخترک چندباری می گفت:
الان می آیم،یک دقیقه صبر کن،اومدم..

#من_یادتو_می_افتم


الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئاً حِینَ یَدْعُونِی‏

 


هروقت صدایش کردم،جوابم را داد،هروقت صدایم کرد،سستی کردم

 

#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#بهار_نویس

  • bahar tehrani

نزدیک های اردیبهشت که میشد زودی می رفتم سراغ جملات و طالع بینی هایی که درباره متولدین اردیبهشت می نوشتند.     {متولدین اردیبهشت ،شیطان و بازیگوش هستند اما بی خیال اهدافشان نمی شوند اما اگر عصبانی بشوند}.بعد می نشستم و دانه دانه ویژگی ها را توی خودم پیدا می کردم.با خواندن بعضی هایشان نیشم باز می شد و با بعضی هایشان هم می گفتم خب راست می گوید ویه وقتایی هم برای دوستانم می فرستادم و وقتی می گفتند وای بهار راست می گوید گل از گلم می شکفت.

همیشه از چند روز مانده به اردیبهشت به همه می گفتم وای اردیبهشت از آنچه که شما فکر می کنید به شما نزدیک تره مخصوصا روز تولد من.بچگی هایم منتظر یک هدیه بزرگ بودم.بزرگترین عروسک دنیا،بیشترین اسباببازی ها،کلی لباس های رنگی رنگی،کلی دفتر و کتاب قصه و لوازم تحریر.عددهای سنم بیشتر شد اما بی خیال یک عروسک بزرگ و کلی کتاب و لوازم تحریر نشدم،تازه کنار اونا شنیدن یک دوست دارم و خوشحالم به دنیا اومدی و تو بهترین دوستم هستی هم اضافه شد و برایم کلی دلنشین.

هنوز هم توی پیج ها و سایت ها و کانال ها دنبال کلی جمله و حرف درباره اردیبهشتی ها می گردم.و عاشق اردیبهشت هستم.پس تولدم مبارک.و برایم بهترین دعاها را کنید.

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان