خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۳۴ مطلب با موضوع «کتاب بخوانیم» ثبت شده است

ارنست فان دراکوست،یک پسر بچه بامزه هست که در یک خانواده دوفرهنگی متولد شده.از یک مادر هندی و کاملا سنتی با فرهنگ عجیب و یک پدر
 
هلندی و با یک فرهنگ قانون مدار.این کتاب داستان زندگی واقعی نویسنده هست.کتابی که رسما یک کتاب جامعه شناسی و تفاوت فرهنگ ها است 

اما با بیان طنز و بامزه ای که دایما لبخند بروروی لب های شما هست

در یک قسمتی از کتاب نوشته:

همه چیز از دو چمدان شروع شد.مادرم با دوتا چمدان پر از گوشواره و النگو و دستبدهای مختلف به هلند آمد و اونها را زیر تختخش پنهان کرده بود.یک 

روز به من گفت:دزدها هیچ وقت زیر تخت خواب را نگاه نمی کنند.و پدرم به دنبالش در گوشم زمزمه کرد:چون در هندوستان کسی تخت خواب ندارد
  • bahar tehrani

بعد از تمام شدن دوران کالج ،جودی و اقای جرویس پندلتون  یک زندگی متفاوتی را شروع می کنند، هم از نظر

شغل اقای پندلتون و هم تولد یکی جودی دیگر

جودی در یک تصمیم غافلگیرانه و به قول سالی مک براید احمقانه، تصمیم میگرید مدیریت نوانخانه

جان گریر را به سالی بدهد.سالی مک برایدی که در فکر ازدواج با یک مرد جوان سیاستمدار به اسم مک گوری

است.اما داستان های نوانخانه برایش طوری رقم میخورد که در اخر تمام غرغرهایش تصمیم میگیرد همچنان مادر

صد و هفت بچه نوانخانه جان گریر بماند

دشمن عزیز پر از نامه های کاغذی جودی ابوت و سالی مک براید هست.راستی ایکاش از سالی و جودی می پرسیدیم حال جولیا چطور است؟

گاهی وقت ها دلم برای نوشتن نامه های کاغذی تنگ میشود.جودی در تمام دوران نوجوانی برایم دخترک شاد و پر از رویایی بود که برای رسیدن به انها حسابی تلاش کرد


  • bahar tehrani

نگاه ابومحمد،خورشیدی بود که به قلبم تابید و من چون پروانه ای پر گرفتم سوی نور..چشمانش به زیبایی

چشمان مادرش است..همان رنگ...قهوه ای ..چشمان ایرانیان را دارد...پلک بر هم میگذارم،سرم را پایین می اورم به وقت اجابت:

من نجوی هستم..دختر طرماح..پدرم سفیر علی ابن ابی طالب بود...چون غریبه ای هستم تازه از راه رسیده در

شهری کوفه تر از کوفه...زینب را می بینی ؟همش گفت زیبایی دیدم..کیست مثل زینب که در این زیبایی آسیبی نبیند؟

 

 

این کتاب به وقت رزق های محرمم بود.همسفر با دختری به اسم نجوی که لحظه بازگشت اهل بیت به سمت

کربلا،تصمیم به هم قدم شدن با ابو محمد..زینب..سکینه و رباب میگیرد

 


  • bahar tehrani




بعد از شانزده سال دوری ،سوکورو تصمیم میگیرد به ناگویا برگرد تا پرده از یک دوری چندساله و ناگهانی بردارد. 


 یک دوری بین او و دوستان دوران دبیرستانش..اما این کشف حقیقت برای سوکورو خیلی عجیب و سنگین


هست و تصمیم میگیرد برای حرف زدن با چهرتا دوستش آنها را پیدا کند


این یک دیدگاه شخصی هست و بدون شک با دیدگاه خیلی ها متفاوت.اما از نگاه من این کتاب ارزش خواندن


نداشت..شخصیت روانی یک از اعضای گروه باعث کلی خیال بافی و بهم زدند یک جمع می شود که نکته بدتر


داستان اینجا هست که همه اعضا میدانند که او دروغ  میگوید اما باز حاضر نیستند تا پنهانی با سوکورو رابطه


دوستانه داشته باشند..همیشه قلم اقای موراکامی پر از ایهام و سردرگمی شخصیت های داستان هست اما از


نظر من این یک سردرگمی جذاب نیست

 

نظرشما؟

 

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان