خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

دوماه عزادری هایتان قبول حضرت مادر

الهی این اشک ها و روضه هایی که این دوماه رفتیم،بماند امانت دست حضرت صاحب تا به وقت سختی های دنیا و اخرت به دادمان برسند

عید شما مبارک

الهی براتون پر از خبرهای خوب.شاد..تن سالم..دل خوش..عاقبت بخیری باشد

از این ورزن حرف ها دیگه

  • bahar tehrani

امروز فهمیدم

تصورات دخترانه ام خدایی دارد

خدایی که می شود راحت با او درباره تصورات بامزه حرف زد

می شود ،در گوشی درباره تصوراتی که دیگران محال می پندارنش و بهش لبخند می زنند،حرف زد

و او بگوید

تا وقتی من خدایت باشم،تا وقتی در گوش من حرفهایت را بزنی

هیچ خیال و تصوری ،محال نیست

و خدا کند که من هم بنده این خدا بمانم

  • bahar tehrani

عطر بهارنارنج تمام خیالم را پر میکند.

این روزها خیال هایم..

 

توی تابلو هیچ اسمی از دمنوش بهارنارنج با یک شاخه نبات و چندتا قطره لیمو ترش نبود.به خیالم گفتم پس بوی کدام بهارنارنج حواست را

 بهم ریخت.

هیچ وقت نتواستم تو یک کافه تاریک و دنج طعم تلخ قهوه آمریکانو و اسپرسو را تحمل کنم.و مثل مصطفی مستور بگویم:

دلم تنگ می‌شود

گاهی برای

یک «دوستت دارم» ساده

دو «فنجان قهوه» داغ


یا  کتابم را کنار فنجان قهوه سرد بگذارم و مثل لئون تولستوی بگویم:

هنگام مطالعه،به دقت می توان اندیشید


یا خیال هایم را بخش بندی و کنم و مثل پائولو کوئیلو توی کتاب خاطرات یک مغ  بگویم:

رویا خوراک روح است .در زندگی بارها رویاهایمان فروریخته اما باید به دیدنش ادامه بدهیم


من دوست دارم بنویسم

شاخه نبات  هل دار را توی دمنوش بهارنارنجم حل میکنم و تو رویاهای هزاربار تکرار شده ام باز خیال های دخترانه ام را می بافم.اگر 

قرار باشد بین خیال هایم دلم برایت تنگ شود ،دوست دارم دل تنگیمان وسط یک کافه پر از رنگ و با دو لیوان دمنوش ایرانی باشد. کتابم

 راهم آهسته ورق بزنم که نکند یک لحظه بودن با آدمهایش را ساده از دست بدهم که کتاب دقت نمی خواهد و صدای گرامافون بخواند


گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را

 

 

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت ترین زلزله‌ها را

 


پُر نقش تر از فرش دلم بافته‌ای نیست

بس که گره زد به گره حوصله‌ها را

 

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگذار که دل حل کند این مسئله ها را

 


  • bahar tehrani

روز جمعه نشستیم به تماشای فیلم سینمایی (اکتبر).یک فیلم هندی.اصلا ازم نپرسید که چرا دانلودش کردم،که خودمم نمی دانم

القصه

داستان تو یکی از بزرگترین و مجلل ترین هتل های هندوستان اتفاق می افته.یک سری کارمند هتل که تو سن جوانی هستند و باهم رفیق.

دن یکی از پسرهای این گروه هست که بابت هر موضوعی اظهار نظر میکنه، هر بار هم آقای رئیس تنبیهش میکند،اما بی فایده.

شب کریسمس کارمندای هتل تو طبقه سوم برای خودشان جشن سال نو میگیرند،که از قضا این آقای دن اون شب نبوده.

شیولی،یکی از دخترای این گروه هست و دعوای همیشگی هندی ها بین شیولی و دن

هوای شب کریسمس بارونی و شیولی از لبه ایوان لیز میخوره و سقوط میکند و میره تو کما

دیگه خودتان بقیش را حدس بزنید..فیلم هندی..عشق..هرشب بر بالین یار..ای بابا دیر فهمیدم عاشقتم

آخرش هم دختره می میره

خیلی لوس بود،مثل من حجم بابتش خرج نکنید


  • bahar tehrani

حب_الحسین_ یجمعنا


امسال این جمله شد ،شعائر روزهای آدمهایی که توی جاده های خاکی کربلا هستند

شد شعائر آدمهایی که جا موندن و از طریق دنیای مجازی و تلویزیون ،جاده ها را قدم زدند.

این جمله شد،آیئنه دق آدمهایی که یادشان رفته کمی تحلیل کنند،فکر کنند.


این جمله پر از حرف هست،پر از حکایت،یک دورهمی بزرگ،یک بودن عجیب آدمها کنار همدیگر.آدمهایی با رنگ ها و زبان های مختلف

آدمهایی از کشورهای متفاوت.این جمله یعنی،محبت امام حسین (ع) اونقدر عمیق و خالصه که تو یک زمان ،آدمهای متفاوت را تو یک

نقطه دور هم جمع میکند.اونقدر عظیم که تو اون جاده ها برات مهم نیست که هم قدم یک آمریکایی هستی یا یک پاکستانی.

اونقدر قشنگ که شب توی موکب سرت را گوشه بالشتی میذاری که یک روسی و هندی هم روی همان بالشت سر گذاشته اند


این یعنی حب_الحسین_یجمعنا


  • bahar tehrani
همین ابتدای حرفم بگم که،بنده ایرانی هستم و به ایرانی بودنم هم،افتخار میکنم.

امروز هفت آبان، نمیدانم بزرگداشته،تولده،سالگرد چی این آقای کوروش هست که ملت همیشه در صحنه رفتند بالای منبر.

من فقط چندتا سوال از این آریایی های وطن پرست بپرسم و بروم

کل تاریخ ایران،فقط آقای کوروشه؟

یعنی ما هیچ پادشاه و وزیر و معاون دیگه ای نداریم،که بهش افتخار کنیم؟

قبول ،این آقای کوروش یه چند صدتا یهودی را آزاد کرد،همین؟.از کل زندگی و حکومت کوروش خان،همین قدر بلد هستید؟

میگم فقط هم منشور حقوق بشر کوروش را بلد هستید؟

اصلا تا حالا رفتید تحقیق کنید که روی اون سنگ تاریخی با خط میخی،این آقای کوروش چی نوشته؟

اصلا فرض بر اینکه میدانید چی نوشته،به چندتا از قوانینش عمل کردید؟

خواهش میکنم،مطلب نزنید که اه ای کوروش قبرت خالیه و هیچ بارگاهی ندارید...لطفا دوتا کتاب تاریخ بخوانید، خواهش میکنم حداقل
برید ببینید که کوروش روی اون لوح سنگی چی نوشته،خواهش میکنم فقط ادعا نداشته باشید
  • bahar tehrani

این روزها شهر از نگاهت خالی شده

و تو،تنها شهروند این شهری

وقتی پاییز باشد و تو جامانده باشی

باران،برایت پر از هوای تنهاییست

اما

پاییز برایشان می شود پر از قدم زدن برای رسیدن به او

دقیقا همان شعر های فروغ،شاملو که میگفت

پاییز..باران..چتر..دیدار..

این روزها تو میمانی و تمام چایی های تلخ دنیا که با هیچ قند و شکری،شیرین نمی شوند.

و خیالی پر از چایی های شیرین عراقی و این شعر که:


یک چای شیرین مسیر اربعینت را


شیرین بنوشت تا ابد فرهاد می گردد


این روزها با خودم میگویم،به کدامین مسلک و رشم و باوری،من جاماندم



  • bahar tehrani

این روزها عجیب احساس تنهای میکنم

یکی از صمیمی ترین دوست هایم..یکی از آدم هایی که بی دلیل و نمیدانم چرا عاشقش شده ام

چندتایی از آدمهایی که میشناسمشان..

همه برای دیدار یار تو روزهای پاییزی رهسپار جاده های خاکی عراق شده اند

و من به رسم این سالهای بدون رزق ماندم،جامانده ام

از همه سخت تر اینکه

لحظه خداحافظی و ارسال تمام دعاها و اینکه یادت نرود در قدمهایت من را بیاد آوری

بهشان گفتم

این مدت رها کنید ،دنیای مجازی را و اصلا به فکر پیام دادن نباشید

وقتی برگشتیدُچند شبانه روز باهم حرف میزنیم

اما..

الان دل برایشان تنگ شده

دوست دارم از لحظ لحظه های ان جاده های خاکی

از قصه آدمهای در راه

از قصه موکب ها

برایم حرف بزنند

  • bahar tehrani

سلام پاییز جان

میگم ،نزدیکای غروب که میشه با خودم تصمیم میگیرم که فردا حتما بقچه لباس های پاییز را دربیاورم و جایشان را با لباس های

تابستان عوض کنم.حالا فکر نکنی ،کلی لباس بافتنی دارم.اصلااااااااا.من گرمایی هستم و دلیل علاقم به شما و زمستان و بهار

همین خنکای هوایتان هست،نه اینکه تابستان را دوست ندارم،نه اتفاقا عاشق میوه ها و خوراکی های خنکش هستم،اما خدایی گرمه

القصه

همین که صبح میشه،با خودم میگم: به به ،چه هوای خوبی و زوده برای جا به جایی لباس ها

خلاصه که سر ،چی بپوشم؟ با شما هنوز سازگار نشدیم

الهی پر از خیر باشی،پر از باران های پربرکت و بی خطر


  • bahar tehrani

من: وااااای چقدر لاغر شدی

دوست باربیم: آره یک رژیم جدی گرفتم،دلت میخواهد امتحانش کنی؟

من: اره،بدم نمیاد،سخته؟

دوست باربیم: آره سخته،اما یک هفته که بگیری بهش عادت میکنی

من: خب،بگو،اما در حد یک نیم روز،امروز خستم و کشش مغزم کمه

دوست باربیم: باشه،ببین یک هفته میوه نخور

من: چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ میوه نخورم؟ چرا؟

دوست باربیم: میوه قند داره و شیرین هست،باید بفهمی که میوه های شیرین را نخوری

من: خب الان که پاییزه و من،فکر میکنم،خرمالو اصلا شیرین نیست،انار هم که نمیداند شیرینی چیه...زالزالک و ازگیل هم شیرین نیستند

در نتیجه من فکر میکنم که میوه ها اصلا شیرین نیستند.:))))))))))))))


جمع کنید این رژیم های سوسول بازی را،یعنی چی میوه نخور

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان