خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

گاهی عجیب بی حوصله می شوی

حوصله کتاب هایت ..فیلم های دانلود شده...نوشتن..حتی فکر کردن را هم نداری

حوصله خیابان گردی با ماشین و یک موسیقی..راه رفتن توی پیاده رو..خوردن چای دارچینی را هم نداری..انگار حوصله بیان بی حوصلگی

 هایت را هم نداری

فقط کسی را میخوای که تمام رویایت باشد..چشم هایت را ببندی و باز خیال بافی کنی که اگر الان ..


اما وقتی از رویاهایت بیرون می ایی عقربه های ساعت هیچ تکانی نخورده اند

  • bahar tehrani

همیشه دوست داشت یک بالرین بشود..حرکات ظریف و رقص های پر از آرامش بالرین ها ،و تمام تعادل روی پنجه های پاها برایش یک جذابیت خاصی داشت..

 یک وقتایی هم نقاشی میکشم..

  • bahar tehrani

ریکاردو یک پسر مرفه  اهل پرو هست که توی اوج جوانی عاشق یک دختر شیلیایی میشود.دختری که خیلی شیک و با ادعاهای خاص 

خودش هست اما پر از رمز و راز..یکی از رازهایش هم این شیلیایی بودنشه. ..و هیچ وقت به درخواست های عاشقانه ریکاردو جواب مثبت 

نمیدهد..دخترک بدی که ریکاردو با این اسم صدایش میکند و برای خودش در فرانسه..انگلیس و زاپن زندگی های عجیب و پر از تجملات را 

انتخاب میکند 


داستان به طرز عجیبی روان هست و با حجم بالای صفحات خیلی زود تمام میشود.در اواسط و انتهای کتاب با تمام کارها و حرکات 

وحشتناک دختر بد ،باز حس بد یا ترحمی بهش نداری و آخرهای کتاب همه چیز را پای عقده های کودکانه اش میگذاری و از همه جالب تر 

هیچ حس عصبانیتی نسبت به عشق احمقانه ریکاردو تا سن پنجاه سالگی به دختر بد ،نداری..احساس میکنی ریکاردو زندگی را برای 

خودش انتخاب کرده که مطابق آرزوهایش هست 


شما هم این کتاب را خواندید؟..نظرتون درباره ریکاردو چیست؟



  • bahar tehrani

یکی از اتفاقات جذاب دنیای مجازی برای ما انجمن کتاب خوارها این هست،وقتی یک پست درباره آخرین کتابی که خواندیم را 

میگذاریم.زیرش از کامنت هایی پر می شود که وای این کتاب عالی بود یا نه اصلا باهاش ارتباط برقرار نکردم و گاهی این کامنت ها سر 

میخورند و سر از دایرکت درمیاورند و دیگه بحث از کتاب مورد نظر به کتاب های قبل که خواندیم میرسد.

اما مشکلات ما کتاب خوارها زیاد  هست مثلا:

بودجه هامون برای خرید کتاب محدود هست و با تمام پس اندازهایی هم که جمع کنیم نهایتش میشه چهارتا کتاب خرید


کتاب خانه هایمان همیشه سه تا چهارتا کتاب داره که نخونده باقی مانده اما شیطانی که مسئول بخش کتاب خوانی هست هی میگوید برو  یه کتاب دیگه هم بخر


شاید باید مراقب باشیم که درخت هاقطع نشوند ،اما حس توی دست گرفتن کتاب های کاغذی و ورق زدن هایش غیر قابل جایگزینی می باشد.پس لطفا کتاب های درسی را دیجیتالی کنید و درخت ها رو برای کتاب های مختلف قطع کنید


همه ما دنبال یک پدر بزرگ یا مادربزرگ رویایی میگردیم که یک روز وسط یک کتاب فروشی ما رو پیدا کنند و بگویند دختر جان ما یک کتاب خانه پر از کتاب داریم بیا و هرچی دلت میخواهد را برای خودت ببر


القصه....

داستان ما کتابخوارهای عجیب و غریب زیاد هست...


  • bahar tehrani

جبرئیل، شاید الان است که حال دلت را می فهمیم ،آن وقتی که پیامبر پرسید که چه نامی برایش بگذاریم؟.گریه میکردی و پیامبر جویای گریه ات بود.

چقدر سخت بود لحظه ای که داستان را  باید برای پیامبر میگفتی..وچقدر زیبا بود لحظه  دویدن های کودکانه حسن وحسینی که از قدوم مبارک یک خواهر شاد بودند...خواهری که خیلی زود...

تصور شادی های حسین به وقت در آغوش کشیدن ،زینب چقدر زیباست..


میدانید بانو

رسم بر این است که اقوام و آشنایان با هدایای کوچک و بزرگ.برای خوش قدمی نوزاد به دیدار خانواده میروند..نوزاد را در آغوش میگیرند و با کلی لبخند به پدر و مادر می گویند: الهی قدمش پر از خیر و برکت

اما من هدیه ای در خور شما ندارم تا برای دعای قدم خیرتان نزد مادر بیایم.چه دعایی کنم؟..باید دست های خالی ام را نشانتان بدهم و بگویم که 

شما منبع خیر و آرامشید..باید بگویم که حضرت مادر به دیدارتان آمده ام تا هم خودتان و هم دخترک دلبندتان ،برایم دعا کنید..دعا کنید که حجابم.. ..کلامم..نگاهم..باورم..کمی زینبی باشد..به قول حضرت عشق وسط آن بیابان.زینب فقط یک نفر است و شبیهی ندارد.خلاصه اینکه تولد شما خاندان عجیب تولدی است..تولدی که برای تبریک دست خالی می اییم و ان شا الله دست پر برمیگردیم




  • bahar tehrani

یک روزایی از زندگی ما آدمها هست که دنبال آرامش میگردیم...خسته ایم..از روزمرگی ها..از حرف های آدم های اطرافمان...از نگاه های عجیب و بدون منطق...خلاصه خسته ایم و دنبال آرامش.اما کسب آرامش برای هرکس یک مدل خاصیست...

نشستن کنج یک مکان مقدس و زل زدن به ایینه کاری های سقف..به چهره های آدمهای متفاوت که با حرف ها و دردهای متفاوتی پناه آورده اند

ریختن یک لیوان چای دارچین و مرور کتابی که چندسال پیش بهت هدیه داده و با هربار خواندنش انگار حال دلت آرام می شود.

نشستن روی یک تخته سنگ که صدای برخورد آب باهاش یک ملودی عجیبی ساخته و فقط گوش میدهی.

راه بردن خودکار روی خط های دفتر و نوشتن تمام افکار بدون ویرایش و غلط املایی گرفتند.

شنیدن به یک موسیقی یا مداحی که جانت را آرام میکند

خلاصه کار و راه حل زیاد است

اما از آن روزی که هیچ کدام کاربردی نباشد


  • bahar tehrani

عصر پنجشنبه به تماشای فیلم محمد رسول الله نشستیم

وقتی فیلم تمام شد،گفتم آقای مجید مجیدی این پولی که در آوردید حلالتان باشد و نگاه حضرت پیامبر برکت بخش دقایق زندگیتان.الحق که داستان و

فن بیان عالی داشتید.خیلی ها در کتاب های دینی مدارس و کتاب های دیگه خوانده بودیم که حلیمه دایه پیامبر بوده اند،اما داستان رسیدن حلیمه به 

پیامبر را نمیدانستیم.

یکی گفت چرا فقط به کودکی پیامبر پرداخته بودند؟

من هم در جوابش گفتم: وقتی بدانی که یک شخصیت چه مذهبی و چه علمی،چطوری بزرگ شده و چه سختی هایی کشیده اما در بین تمام این

 سختی ها دست از اعتقادش برنداشته،تازه میفهمی موفقیتش در سنین بزرگسالی برای چی هست

به شخصه توی این فیلم عاشق شخصیت ابوطالب پدر حضرت علی علیه السلام شدم.یک عمویی که با تمام وجود و مهربانیش خودش را وقف امانت 

برادر کرد و پاداش این مهربانی بزرگ،داشتن فرزندی به عظمت و بزرگواری حضرت علی بوده

واقعا توی تاریخ عموهای عجیب و دوست داشتنی پیدا میشود



  • bahar tehrani

چای و دمنوش های گیاهی یکی از جذابیت های زندگی من هست،اعلام هم کنم که من اصلا ترک نیستم چون همیشه میگویند ترک ها عاشق چایی هستند.

این سری رفتم سراغ یک دمنوش یا همان چایی جدید،اولانگ نامی هستند از خانواده چای سیاه و سبز.رنگش کم رنگ تر از چایی سبز و 

طعم خاص و جالبی دارد.از خواصش نپرسید که خیلی سخت دنبال خواص یک دمنوش یا چای میگردم.خلاصه اگر شما هم عاشق چای و 

دمنوش های مختلف هستید،حتما این چای اولانگ را تجربه کنید.


  • bahar tehrani


و من تا صبح در کنار این پنجره به نماز باران تو اقتدا کردم و اشک ریختم.


مشکها پر شد بی آنکه او لبی به خواهش آب تر کند....


بگذار از زینب چیزی نگویم.یاداو تمام رگهای مرا به آتش می کشد...


همچنان دزدیه به پدر نگاه میکرد







قلم سید مهدی شجاعی یک سحر و جادوی خاصی داره..کتاب های مناسبتیش یه جورایی روضه محض هستند.کتاب پدر..عشق..پسر، داستان شهادت حضرت علی اکبر(ع) از زبان اسبش عقاب برای لیلا هست.بعضی مقاتل میگویند که لیلا در صحنه کربلا حضور نداشته  و به

قول عقاب همان بهتر نبودی آنجا لیلا..بین تمام شخصیت های بزرگ کربلا و نگه و جایگاهشان توی این ماجرا،حضرت عباس برای من یک 

شخصیت عالی بودند.عمویی که قلبش از شهادت برادرزاده اش آتش گرفته بود اما باید محکم جلوی دشمن می ایستاد..عمویی که چشمان

 پر از صلابتش دریاچه اشک بود اما باید مقاومت میکرد



  • bahar tehrani

فن نوشتاری گابریل طوری هست که همه را جذب نمیکند.در واقع نگرشش به موضوعات یک حالت خاصی دارد..این کتاب هم جالب بود و 

خاص.خوبه میگفت برای سخنرانی نیامده ام و از پشت میکروفون تکان نمیخورد،اگر برای سخنرانی آمده بود چی؟

کتاب یک سری از سخنرانی های گابریل با موضوعیت های متفاوت هست.بهتون پیشنهاد خواندنش را نمیکنم،فقط پست گذاشتم که بگویم 

بله ما هم از این مدل کتاب ها میخوانیم


  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان