این روضه ها تکراری نیست
حاج حسن ،گوشه آبدار خانه هیئت دست بر پیشانی بلند و پینه بسته اش می کوبد و با خودش زمزمه میکند:
(توی هیئت پیر شدم آقا..از روضه ت سیر نشدم آقا)
چندسالی هست که تو اینستا منتظرم تا یک متن بگذارد و ساعت ها بخوانمش و هر بار زیر یک جمله اش خط بکشم.من بهش
میگم دکی طلبه.یک آدم ساده و اونقدر خودمانی که نه شبیه دکترها هست با اون رورپوش سفید و من میدانم هایش،نه شبیه
طلبه هاست با کلی کتاب زیر بغل و سری پایین که هر لحظه با خودت میگویی الان مستقیم میرود توی دیوار.
محرم ها روضه ناگهانی میگذارد وسط شلوغی های اینستا و میگوید من که آقا مجلسی نیستم اما اگر بودم...
اینبار وقتی روی منبر نشست و روضه خواند ،زیر این جمله اش یک خط پر رنگ کشیدم و خواستم بنویسم بین آن همه کامنت که:
هر سال عددهای شناسنامه مان بیشتر میشود و سمت پیری میرویم،اما حال دلمان خوب هست که پای این روضه ها پیر
میشویم .شاید بگویند قصه های تکراری اما این نه قصه هست و نه تکراری.هرسال مثل روز اولش جگر سوزتر هست.توی روضه ها
دعا میکنیم هیچ وقت از روضه هایت سیر نشویم آقا،هیچ وقت اشک هایمان پای روضه ها و کتیبه هایت خشک نشود.
- 98/06/13