این شب ها
نیمه های شب سجاده اش را وسط حیاط پهن می کرد.برایش مهم نبود یکی از شب های گرم و دم کرده تابستان است یا یک شب خنک و نیمه بارانی زمستان.چهارزانو روی سجاده اش می نشست و میگفت: برای حرف زدن با خدا نباید دنبال ساعت و روز خاصی بگردی،همیشه و همه جا می شه باهاش حرف زد.حتی موقع برگشتن از سرکارت توی مترو .بعد مفاتیح قدیمی اش را باز می کرد و می گفت: اما یک روزهایی را خودش خاص کرده تا به این بهانه ما فراموشکارها سراغش بیای،مثل امشب،شب لیله الرغائب.شبی که نشسته تا بگی خدا جونم و اون هم بگه جان دلم...عزیز تا دم دمای صبح باهاش حرف می زد.به قول خودش حرف های دم گوشی تا دعای بچه و نوه و در و همسایه.
می دانم از شب لیله الرغائب گذشته،اما این شب ها از اون شب های خاصی هست که میشه هر لحظه اش چهار زانو جلوی خدا نشست و باهاش حرف زد.به قول عزیز حرف های خودمان و درگوشی هایمان.همان حرف هایی که نمی شه به کسی گفت،همان دعاها و خواسته هایی که اگر به بقیه بگیم،می خنددند و می گویند برو بابا دلت خوشه،چه فکر و خیال هایی داری.
این شب ها لا به لای حرف های خودمانیمان،بیشتر از قبل برای تمام مردم دنیا ، برای مردم خودمان و سرزمینمان و اعضای خانواده و دوست و رفیق و آدم هایی که دوستشان داریم،دعا کنیم.
دعا کنیم
اول برای سلامتی و آرامش قلب امام زمان عج
دعا کنیم
خدا به حق حضرت زهرا و امام علی این بمیاری را از تک تک مردم دنیا،از تک تک مردم سرزمینمان و تک تک اعضای خانواده مان و دوست و رفیق و آدم هایی که دوستشان داریم دور کند و تن همگی سالم و دلمان خوش باشد.دعا کنیم برای آرامش روح و فکر و خیال هایی که این روزها همه را درگیر خودش کرده.
و دعا کنیم
خدا هیچ وقت به خودمان نسپاردمان
ان شالله
- 98/12/09