بستنی یخی زیر باران
امروز قرار بود با یک دسته ای از بچه ها بزنیم به دل طبیعت و پاییز گردی.دیگه کی ماشین بیاره،کی فلاکس چایی،کی شیرینی،
کی چی بیاره را هم هماهنگ کردیم.تا اینکه صبح از خواب بلند شدیم و دیدیم ای جان به قربانت چه بارونی (استیکر چشمای قلبی)
بارون ریز و تند.توی گروه اعلام کردیم چکار کنیم؟.یک دانه کلوخ داشتیم که میترسید برود زیر باران و آب بشه(استیکر خنده)
و بقیه هم از ترس لغزنده بودن جاده ها و رانندگی بعضی از رانندگانی که درنهایت شعور هستند،باعث شد از ترس جان و گیر افتادن
در ترافیک،در خانه بمانیم و از پشت پنجره از باران لذت ببریم
شاید اگر یه کم اصرار میکردیم ،مرفتیم هان.آخه رانندگی تو باران و موسیقی،وااااااااااااااااااااای عالیه
اما خوب چون یکی از دوستان مادر سه تا بچه هست ،دیدیم عقل حکم میکنه اون بچه ها بی مادر نشوند(البته دور از جون)
اما
خدایا شکرت،درسته که ما نرفتیم اما تو یکی از بهترین نعمت هایت را به ما دادی.یکی از اون خوشگلا که صداش آرام بخش ترین موسیقی
هست.و دوست داری ساعت ها زیرش قدم بزنی تا مثل موش آبکشیده بشوی.بعد توی بالکن با یه پتو بشینی و تمام خیال هایت را از
اول ببافی.حالا تصور کن شبش با حضرت یار توی ماشین و زیر باران ،بستنی یخی بخوری..ای جااااااااان
- 97/08/21