جشنواره ای که نشد بروم
از اولش که نه،وقتی دیدم خیلی از انتشاراتی ها نیستند، خیلی از نویسنده های موردعلاقه ام هیچ کتاب جدیدی چاپ نکردند،تو دنیای مجازی از خوبی هایش نمی نویسند و آدم هایی که میشناختم و میدانستم پایه ثابت نمایشگاه رفتن هستند و حتی آنها هم نرفتند،قیمت های سر به فلک کشیده کاغذ و چاپ و کتاب،چندتایی کتاب نخوانده خودم و یک کوه کتاب امانت گرفته که بعضی هایشان باب میلم نیستندو...دو دلم کردند بین رفتن به نمایشگاه کتاب و نرفتند.حتی یک بار به سختی با بچه ها قرار را هماهنگ کردیم اما نشد.هم کار آنها جور نشد و هم قصه سوختن دست و صورت بابام،حوصله را ازم گرفت.آره، به قول یکی کتاب ها که فرار نمیکنند اما وقتی یک مکانی هست که همه کتاب ها و انتشاراتی ها دور هم جمع میشوند،فضای باحال و بامزه ای داره و از گشتن توش لذت میبری.مثل یک جشنواره پر از بستنی یا جشنواره جوراب ها..
خلاصه به قول خودم از بس توش شک داشتم و یه تعریف ریزی از خودم کردم که آره من هرسال چندبار نمایشگاه می روم،قسمت نشد امسال بروم.
- 02/03/02