خبر آمده است
خبر را بهم نشان داد و گفت: هنوز تایید رسمی نشده ولی همینش هم کلی حس خوب می دهد.
تازه کتاب زندگی نامه امام موسی صدر را تمام کرده بودم و داشتم با کوثر درباره اش حرف می زدم که بهش گفتم: کوثری،پاشو بریم امام موسی را پیدا کنیم.چرا یهو محوشان کردند و خبری دیگه ازشان نیست.گفت: آره،ای کاش بود و یه کم مدیریت را به این آدم های امروزی یاد می داد.هنوز تو نقشه پیدا کردن امام موسی صدر بودیم که فیلم ایستاده در غبار اومد.حاج احمد متوسلیانی که اون هم یک دفعه و بی دلیل غیبش زد.
یادمه بعد از دیدن فیلم یاد حرف یکی از بچه ها افتادم.می گفت باید هممون توی زندگی هایمان یک فرمانده داشته باشیم.به قول عزیز انگار مهرش نشسته بود توی دلم و یه حس خاصی بهش پیدا کردم.تا یک روز که یک نقاشی ازش دیدم.یک هنرمند نشسته بود توی خیالاتش حاج احمدی را کشیده بود که حسابی گرد پیری روی چهره اش نشسته بود و نوشته بود: اگر یک روز حاج احمد برگرده حتما این شکلی شده.
خبر رو برایم فرستاد و خواندم،بعد از سی و هشت سال رد حاج احمد را پیدا کرده بودند.نگاهش کردم و گفتم: شدم مثل آدمایی که دوست دارند بین خنده هایشان بلند بلند گریه کنند و بگویند برگشت،بالاخره برگشت.یه لحظه هزاران تصویر توی ذهنم نشست.مادرهایی که سالها منتظر بچه هایشان بودند ، یاد عاشق هایی که بالاخره خبر برگشتن معشوق را شنیدند،یاد همرزم های حاج احمد افتادم که معلوم نیست چندنفرشان هستند و چندنفرشان نیستند.
آره، این حس موقع برگشتن خیلی از شهدا توی وجود خیلی هایمان شکل می گیرد،اما بعضی وقت ها انگار روی بعضی های بیشتر غیرت داری و ...حاج احمد الهی خبر برگشتنت برای تک تک مردم این سرزمین پر از خیر و برکت باشد.
- 99/04/13