دوباره قامتت صاف می شود
Thursday, 16 Mordad 1399، 09:40 PM
از پشت تلفن ها هم دیدن و شنیدن صدای انفجار وحشتناک بود.وقتی می دیدی که در عرض چندثانیه یک شهر و مردمش خاکستر شدند.مردمی که شاید اون لحظه بساط ناهار یا عصرانه را کنار ساحل پهن کرده بودند.مردمی که شاید پدر خسته توی موبایلش داشت به دختر بچه یا پسربچه اش قول خریدن یک خوراکی خوشمزه را می داد.مردمی که شاید چند قدم آن طرف تر توی خانه ،مادر خانواده در حال پختن یک کیک خوشمزه به مناسب تولد پدر بود.مردمی که چند خیابان بالاتر توی یک پاساژدختران جوان از خریدهای جدیدشان خنده های مستانه می کردند مردمی که شاید
اصلا بگو وسط خیابان و سر یک تصادف الکی یقه همدیگر را گرفته بودند و دعوا می کردند.مردمی که مال اون سرزمین بودند و عاشق صدا دریا.و حالا اون مردم روی خرابه های خانه هایشان نشسته اند و دعا برای خوب شدن و دوباره قدر راست کردن سرزمینشان
- 99/05/16