ساکنین جدید صندلی ها
وقتی حرف از خیر و آدم هایی می شد که کار خیر کردند،همیشه توی ذهنمان یا جلوی دوربین های تلویزیون یک آقای جاافتاده با ته جیبی که پر از پول و دل خرج کردنش را دراره،می نشست یا یک خانم جاافتاده که چندسالیه موسس یک خیره است،ظاهر می شد.وقتی مجری ازش سوال میکرد میگفت: خب حاجی چی شد که زدی توی کار آزادی زندانی های غیر عمد؟ یا می گفت حاج خانم چرا شروع کردی به جمع آوری جهیزیه دخترای بی بضاعت؟......حاج خانم و حاج آقا هم از لا به لای تجربه های این سالهایشان چندتا جمله و حکایت تعریف می کردند و بقیه را هم دعوت به این کار خیر.
امروز وقتی بی هوا زدم شبکه یک و برنامه دعوت را دیدم،چشم های من هم مثل آرمان و بنیامینی که بابت چندتا چک برگشتی و سکه های مهریه افتاده بودند زندان،گرد شد.پریسا یک دختر حدود 28 ساله ای بود که چندسالیه با دوستاش یک دورهمی ساده راه انداخته و با جمع کردن پول به ارزش فروختن آش هایش توی پارک ملت ،زندانی های مالی را آزاد می کنند.
این روزها وقتی توی شهر و لاب هلای آدم ها و شبکه های اجتماعی راه می رویم،می بینیم که روی اون صندلی ها هیچ کس نشسته.این روزها جوان های دهه شصتی و هفتادی و هشتادی با جیب هایی که تهشان اندازه پول تو جیبی های ماهانه شان ،پول است دورهم جمع شدند و کارهایی به بزرگی مهربونی قلب هایشان می کنند ودنبال نشستن روی اون صندلی ها نیستند و اگر هم بشینند بدون لقب صدایشان می کنند و می گویند: بچه جان چی شد یهو این همه کار بزرگ کردید؟
- 99/02/17