عجب مردی
Thursday, 6 Shahrivar 1399، 08:27 PM
همیشه می گفت روضه علی اصغر {ع} از آن روضه های سنگینه برای من.نمی توانم تا آخرش بخوانم.محکم دسته چوبی منبر را گرفته بود تا لرزش دست هایش را کسی نبیند و بین جمعیت دنبال مصطفی می گشت تا بقیه روضه را بخواند.وقتی داشت روی زمین می نشست بین هق هق ها و نفس گیر کرده اش گفت:
حالا رباب ماند و خاطرات شش ماه مادری اش
- 99/06/06