خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

لرزیدیم

Saturday, 20 Ordibehesht 1399، 02:44 AM

با دخترخاله ام کف اتاق ولو بودیم و کله هایمان توی گوشی که زمین لرزید.و بعد صدای خاله و مامان که بچه ها بیاین زیر میز.هم ترسیده بودیم و هم حسابی هنگ کرده بودیم.چند دقیقه گذشت که کم کم رفتیم توی حیاط و اونجا با دخترعمو و خانواده جمع مان بزرگتر شد و حرف هایمان بیشتر.نیم ساعتی گذشت که برگشتیم توی خانه و با خواندن زیر نویس شبکه خبر حرف هایمان رنگ آرامش بیشتری گرفته بود

_ آقا از بس غر زدیم و از توی خانه ماندن ناله کردیم که خدا گفت یه چند دقیقه بروید توی خیابان تا آب و هوایتان عوض بشود.خب دیگه خدایا آب و هوایمان عوض شد و دیگه زلزله نفرست.

 

_مامان گفت: از اسفند تا حالا مرذم همینطوری دارند به هم کمک می کنند.تهیه بسته های غذایی،پرداخت پول،دوختن این همه ماسک و گان،این همه بخشش.خب ما هم مثل قوم موسی بهم رحم کردیم و خدا هم بهمون رحم کرد.خدا روشکر هیچ خانه ای خراب نشدهیچ آدمی صدمه جدی ندید.

 

_ اما قبول کنیم که ترسیدیم.خب مگه میشه زلزله ترس نداشته باشه.ولی باز خدا روشکر به برکت ماه رمضان به خیر گذشت و الهی هیچ کجای ایران زلزله نیاد

 

_میگم ان شاءالله زلزه با خودش کرونا را هم از ایران برد

 

_ و خدایی که حواسش خیلیییییییییییییییییییییییییی بیشتر از همه به کوچکترین کارهای مثبت مان هست

 

 

  • bahar tehrani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان