لرزیدیم
با دخترخاله ام کف اتاق ولو بودیم و کله هایمان توی گوشی که زمین لرزید.و بعد صدای خاله و مامان که بچه ها بیاین زیر میز.هم ترسیده بودیم و هم حسابی هنگ کرده بودیم.چند دقیقه گذشت که کم کم رفتیم توی حیاط و اونجا با دخترعمو و خانواده جمع مان بزرگتر شد و حرف هایمان بیشتر.نیم ساعتی گذشت که برگشتیم توی خانه و با خواندن زیر نویس شبکه خبر حرف هایمان رنگ آرامش بیشتری گرفته بود
_ آقا از بس غر زدیم و از توی خانه ماندن ناله کردیم که خدا گفت یه چند دقیقه بروید توی خیابان تا آب و هوایتان عوض بشود.خب دیگه خدایا آب و هوایمان عوض شد و دیگه زلزله نفرست.
_مامان گفت: از اسفند تا حالا مرذم همینطوری دارند به هم کمک می کنند.تهیه بسته های غذایی،پرداخت پول،دوختن این همه ماسک و گان،این همه بخشش.خب ما هم مثل قوم موسی بهم رحم کردیم و خدا هم بهمون رحم کرد.خدا روشکر هیچ خانه ای خراب نشدهیچ آدمی صدمه جدی ندید.
_ اما قبول کنیم که ترسیدیم.خب مگه میشه زلزله ترس نداشته باشه.ولی باز خدا روشکر به برکت ماه رمضان به خیر گذشت و الهی هیچ کجای ایران زلزله نیاد
_میگم ان شاءالله زلزه با خودش کرونا را هم از ایران برد
_ و خدایی که حواسش خیلیییییییییییییییییییییییییی بیشتر از همه به کوچکترین کارهای مثبت مان هست
- 99/02/20