من این داستان را تبلیغ نمیکنم
دیروز عصر،صدای پیامک گوشیم،از طرف دختر عمه
بهار،هومن میخواهد بلیط یک تئاتر کمدی بگیرد،تو می آیی؟
اره.اگر لوس ترین موضوع را هم داشته باشد،دورهم بودن چه حالی داره
ساعت هشت شب و دوتا ماشین پر از دختر عمو و پسر عمو
تئاتر شروع شد،با کلی رقص و آواز و دست و جیغ و سوت و هورا.ماجرا درباره تعطیلی یک شهربازی و خالی شدن پول جیب های صاحب
شهربازی،و شروع کشیدن نقشه برای جذب مشتری
القصه
هیچ خبری از طنزها و جملات خلاقانه نبود،یک مشت شوخی های جنسی،تیکه سریال های ترکی که من ازش بی خبر بودم، حرفهایی
که بدون هیچ پرده و حریمی گفته میشد و آدمهایی که بابت این حرف ها از خنده غش و ریسه میرفتند و خانم هایی که با شروع موسیقی فکر میکردند عروسی دختر خاله محترم هست و میرفتند وسط ردیف. ما که همه توی حس اینچی میگه بودیم.
لطفا...لطفا..لطفا.
بالای منبر نروید و نگید چقدر سخت میگیر..نگید مردم دنبال شادی هستند
لطفا..لطفا..لطفا.
کمی منطقی تر فکر کنیم.خندیدن به شوخی جنسی،یعنی شادی؟..خندیدن به از بین رفتن حرمت ها،یعنی شوخی؟.رقصیدن وسط
یک سالن بزرگ ،یعنی شادی؟..آوردن بچه های دهه نودی و هشتادی به این نوع طنز ها ،یعنی شادی؟
نخیررررررررررررررررررر
از نظر من این ها شادی نیست..شادی یعنی خندیدن به خلاقیت نویسنده که تو اوج شیطنت هنوز با ادب هست
شادی یعنی،بفهمیم چه حرف هایی مناسب فکر و ورد زبان بچه هایمان هست
شادی یعنی،اینقدر با شخصیت بودن که بابت جلب توجه وسط سالن نرقصیدن
شادی یعنی،نقل یک ماجرای اجتماعی و راه حلش توی قالب طنز
تهیه کننده نمایش گفت لطفا ما رو تبلیغ کنید،ببخشید هیچ وقت تماشای یک تئاتر بی هدف و بدون مفهوم را تبلیغ نمیکنم
- 97/12/10