خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

هشت

Sunday, 14 Ordibehesht 1399، 01:26 AM

تک و تنها  وسط صحن نشسته بود ،انگار صدا و نماینده تمام اون ادم هایی بود که الان باید حرم باشند و نبودند.با تمام وجودش و از طرف حنجره تمام آدم ها دعای سحر را می خواند و مثل ابر بهار اشک می ریخت.دوربین هم سوار بر هلیشات سفید رفت بالا و تمام صحن ها را نشان داد.چقدر غریب،چقدر جگرسوز.

توی عید همه دلشان برای مشهد و سال تحویل روبروی ضریح تنگ شده بود،با دیدن هر عکس و تصویری می گفتند ای کاش مشهد بودیم.خب سفر مشهد توی عید یک جورایی جز سفرهای تعطیلات و سیاحتی حساب می شود.

اما 

مشهد های ماه رمضان یعنی یک کنج برای پناه بردن و گفتن تمام حرف هایی که این یک سال ته گلویت ته نشین شده است.یعنی راه رفتن های نیمه شب توی صحن ها و نفس کشیدن عطر مناجات هایی که از گوشه و کنار صحن و با لحن های مختلف می شنوی.یعنی هروقت نگاهت افتاد به یک خادم و یا یک زائر،سرت را بچرخانی سمت گنبد و بگی الحمدالله که مشهدم

 

به قول حسین بیاتانی:

دو هفته ای ست که ظرف نباتمان خالی ست

و چای میخورم وحسرت خراسان را

  • bahar tehrani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان