خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

دروتی،کاترین و مری اولین زن های سیاه پوستی هستند که در اوضاع جنگ نژادپرستانه سفید پوست های آمریکایی ، و وقتی که رقابت فرستادن اولین فضا پیما بین روسیه و آمریکا بالا گرفته است، به عنوان متخصصی و متفکران ریاضی وارد سازمان ناسا می شوند و اولین فضاپیمای آمریکا را راهی کهکشان ها می کنند.

فیلم بر اساس واقعیت و کتابی با همین اسم ساخته شده است.و بدون شک ارزش دیدن دارد

  • bahar tehrani

خیلی شیک و لاکچری نوشته بود:

آه چقدر دلمان تنگ شده است، برای کافه رفتن های عصرگاهی مان،برای کافه لمیز تو خیابان ولیعصر،برای رستوران ته دیگ توی یوسف آباد.آه چقدر دلمان تنگ شده است برای پاساژگردی هایمان توی پالادیوم،توی پاساژهای آجودانیه ،آه چقدر دلمان تنگ شده است برای دست کشیدن روی مانتوهای مزون پارمیدا

دلم میخواست برایش بنویسم:

آه چقدر دلمان تنگ شده است،لعنتی برای آب زرشک های چرخکی خیابان سی تیر، برای ساندویچ های فلافل اصل هفت چنار، برای لیس زدن کف دست هایمان بعد از خوردن بستنی قیفی های تمام شکلاتی، برای ولو شدن کف مترو، برای تاب بازی تو پارک سر خیابان،برای تنه خوردن ها و چرخ چرخک های توی بازار به پشت قوزک پایمان،برای دست کشیدن روی تمام روسری ها و بساط دستفروش های میدان هفت تیر و صادقیه،

ملت دل تنگی هایشان هم عجیب لاکچریه

  • bahar tehrani

چند هفته ای هست که به حکم یک ویروس کوچیک قرنطینه خانگی شده ایم.البته ایشان زیر میکروسکوپ های ما کوچیک هستند وگرنه توی دنیای ویروس ها برای خودشان یک شاخ ویروسی هستند که خیلی هم به جایگاهشان نباید دل خوش کنند چون یک روز از عرش به فرش می رسند.ولی فعلا با همین هیکل کوچیکشان کل دنیا را با اون شاخک های زشتش قرنطینه خانگی کرده.و وقتی هم پشت میکروفون و می ایستد می گوید: من خیلی هم ترسناک نیستم فقط سرعت نقل و انتقالاتم بالاست مثل لیگ های فوتبال.و در مقابل سوالی که  ازش راه انتقالش را می پرسی ، می گوید: بغل و بوس و دست دادن که همین جا دلت می خواهد میکروفون را در حلقش فرو برده و پای ایرانی بودنت را به میان بیاوری و بگویی: ای نکبت: الان؟.نزدیک عید و میهمانی رفتن و خرید و خیابان گردی ما ایرانی ها باید سر و کله ات پیدا شود که...می بینی فرار کرده و به یک کشور دیگه مهاجرت کرده اما ردش هنوز است.

خلاصه که با این همه حرف و سخنرانی،این ویروس توی کشور ما هم امده و این روزها با این هوا و فضای خرید،قرنطینه مان کرده. و توی این قرنطینه بیشتر هایمان سراغ خانه تکانی و دیدن فیلم و خواندن کتاب رفتیم.به قول یکی از بچه ها بعد از این قرنطینه کلی منتقد سینما و مفسر کتاب داریم.این روزها در کنار رعایت نکات بهداشتی و بیرون نرفتن از خانه،سراغ دعاها هم برویم.مخصوصا الان که تو روزهای ماه رجب هستیم ،سراغ دعاها برویم و با خواندن عبارات و معانیش آرامش را برای همه مردم دنیا،مخصوصا مردم سرزمین خودمان و اعضای خانواده و دوستانمان بخواهیم.

و یک نکته مهم، یادمان باشه بی دلیل بیرون رفتن،مسافرت رفتن،عدم رعایت نکات بهداشتی، پخش تصاویر و فیلم هایی که از صحتش مطمین نیستیم،زدن حرف هایی که حال آدم ها را ناخوش و پریشان می کند، و هی آیه یاس خواندن و ایجاد ترس توی دل آدم ها ، حق الناس حساب می شود.حق الناسی که بدون شک باید جوابش را بدهیم.و به قول مجری شبکه خبر بیرون خانه ها یک ویروس به اسم کرونا است و اجازه ندهید توی خانه ها یک ویروس به اسم دنیای مجازی و حرف های بدون سند،حالتان را خراب کند

این روزها توی صفحه های دنیای مجازیتان حرف های حال خوب کن،بگذارید.قرار نیست همش بهترین و لاکچری ترین عکس ها یا فقط توصیه های بهداشتی را بگذاریم،یا یک عکس ساده از کتاب یا فیلم یا حتی کیکی خرابی که درست کردید، میتوانید حس و حال خوب را به دیگران منتقل کنیم.

 

  • bahar tehrani

شاید خیلی هاتون سایت رنگی رنگی را بشناسید.یک سایت ایرانی که کلی مطلب متفاوت و حال خوب کن دارد.یک روزهایی هم برای روزهای هفته یک اسم انتخاب می کنه و میگه امروز بیاین باهم این کار را انجام بدهیم.چند روز پیش نوشته بود { از هندزفری استفاه نکنید}

پارسال یک کلاس می رفتم به اسم نویسندگی خلاق.استادمان هم هر هفته بهمان مشق های عجیب و غریبی می داد.مشق هایی که باید از این جلسه تا اون جلسه رعایت می کردیم و تازه گزارشش را هم می نوشتیم.یکی از مشق های عجیبمان این بود که یک هفته از هندزفری استفاده نکنیم.وقتی سوار مترو و اتوبوس می شویم،وقتی توی مسیرهای رفت و آمدمان هستیم و حتی توی خانه.اون هفته برای خیلی از بچه ها سخت بود،مخصوصا الهه.می گفت همیشه هندزفری توی گوشم است.

خلاصه هفته تمام شد و باید گزارش هایمان را می خواندیم.خواندیم.اولش پر بود از شکایت که وای نمی دانید چقدر سخت گذشت.مجبور بودیم سر و صداهای توی مترو و بوق ماشین ها و ..را تحمل کنیم تا اینکه از وسطای گزارش ها تا آخرش پر شدیم از اینکه چقدر راحت و بد همه ما نشنیدن را انتخاب کردیم.از هندزفری های توی گوش هایمان تا پنجره های دوجداره خانه هایمان.قبول بعضی صداها مثل پر حرفی یک آدم یا شنیدن صدای وانتی توی کوچه آدم را کلافه می کند اما خیلی وقت ها صداها پر از حرف هستند.

به قول استادمان، توی صداها پر از قصه برای نوشتن هست و اینکه خدایای شکرت که می شنویم.

گاهی وقت ها بیاید بدون هندزفری از خانه بزنیم بیرون و هر صدایی را که شنیدیم توی دفترمان بنویسیم و بعد باهاش خیال ها ببافیم و قصه ها بنویسیم.

  • bahar tehrani

چمدانش را توی هتل گذاشت و به سمند زرد رنگی که جلوی در  منتظر مسافر بود گفت: حرم.

پیرمرد با دستمال یزدی اش دستگیره در را باز کرد و گفت : به چشم.بفرمایید.

سرش پایین بود و با خودش تمام جملاتی را که از توی هواپیما حفظ کرده بود،تکرار می کرد.اول سلامتی و ظهور امام زمان،بعد سفارش مامان مریم،بعد حاجت خواهرها و برادرها ، راستی سفارش امیرعلی یادم نره،دوچرخه مشکی و هشت دنده ای که سفارش داده برایش از امام رضا بگیرم و بعد حرف های خودش

_ عجب ترافیکی ،باید از سمت بست شیخ طوسی بریم

_ببخشید،میشود از سمت بابالجواد برویم؟

_ حسابی ترافیکه،ممکنه یک ساعت توی ترافیک بمانیم

_پیاده چی؟

_نهایتش یک ربع

اسکناس نو و تا نخورده را روی داشبورد گذاشت و خداحافظی کرد. پیاده رو های این شهر هم خاص هستند.صدای انگشترهای فیروزه و عقیق توی انگشت دست فروش ها ، انعکاس نورخورشید از تسبیح های شاه مقصود ، جانمازها و سجاده های ترمه و بوی خاص و معروف عطر مشهدی، که ..

روسری دختر کوچیکش را روی سرش مرتب می کند و بهش کلی سفارش که وقتی وارد صحن شدیم مثل من و بابا دستت را روی سینه ات بگذار و به امام رضا سلام بده.دختر هم با شیطنت خاصی میگه: باشه.

یواش یواش روی سنگ فرش های سفید راه می رود و با خودش می گوید : اگر روزی صاحب دختر شدم بهش می گویم ،هرجور دلت می خواهد به امام سلام بده.

ایست بازرسی شلوغ نیست و بعد از پیرمرد خمیده ای که از همین جا زیر لب دعاهایش را می خواند،وارد صحن می شود.چشم هایش را می بندد و نفس می کشد ،چقدر دلش برای دعای کمیل ها، ندبه ها و توسل های صحن جامع رضوی تنگ شده بود.دعای بعد از نماز ماه رجب،دعای سحر های ماه رمضان..

قدم قدم می رود، نزدیک غروب و صدای نقاره هایی که دلش را می لرزاند. زیر لب اذن دخول می خواند ،سرش پایین که گنبد 

اشک به پهنای صورتش می بارد،رد دعا را گم میکند،حاجت هایم..سرش را بالا می گیرد، با انگشت باب الجواد را نشان می دهد ،

  • bahar tehrani

فرد راجرز:

به تک تک آدم ها می گم که تو با ارزش هستی.

 

 

 

 

  • bahar tehrani

نیمه های شب سجاده اش را وسط حیاط پهن می کرد.برایش مهم نبود یکی از شب های گرم و دم کرده تابستان است یا یک شب خنک و نیمه بارانی زمستان.چهارزانو روی سجاده اش می نشست و میگفت: برای حرف زدن با خدا نباید دنبال ساعت و روز خاصی بگردی،همیشه و همه جا می شه باهاش حرف زد.حتی موقع برگشتن از سرکارت توی مترو .بعد مفاتیح قدیمی اش را باز می کرد و می گفت: اما یک روزهایی را خودش خاص کرده تا به این بهانه ما فراموشکارها سراغش بیای،مثل امشب،شب لیله الرغائب.شبی که نشسته تا بگی خدا جونم و اون هم بگه جان دلم...عزیز تا دم دمای صبح باهاش حرف می زد.به قول خودش حرف های دم گوشی تا دعای بچه و نوه و در و همسایه.

می دانم از شب لیله الرغائب گذشته،اما این شب ها از اون شب های خاصی هست که میشه هر لحظه اش چهار زانو جلوی خدا نشست و باهاش حرف زد.به قول عزیز حرف های خودمان و درگوشی هایمان.همان حرف هایی که نمی شه به کسی گفت،همان دعاها و خواسته هایی که اگر به بقیه  بگیم،می خنددند و می گویند برو بابا دلت خوشه،چه فکر و خیال هایی داری.

این شب ها لا به لای حرف های خودمانیمان،بیشتر از قبل برای تمام مردم دنیا ، برای مردم خودمان و سرزمینمان و اعضای خانواده و دوست و رفیق و آدم هایی که دوستشان داریم،دعا کنیم.

دعا کنیم

اول برای سلامتی و آرامش قلب امام زمان عج

دعا کنیم 

خدا به حق حضرت زهرا و امام علی این بمیاری را از تک تک مردم دنیا،از تک تک مردم سرزمینمان و تک تک اعضای خانواده مان و دوست و رفیق و آدم هایی که دوستشان داریم دور کند و تن همگی سالم و دلمان خوش باشد.دعا کنیم برای آرامش روح و فکر و خیال هایی که این روزها همه را درگیر خودش کرده.

و دعا کنیم

خدا هیچ وقت به خودمان نسپاردمان

ان شالله

 

  • bahar tehrani

بابا شبکه را عوض کرد و گفت:

زمان جنگ اسم قحطی ترسناک تر و بزرگ تر از خودش بود.مردم زندگیشان را می کردند و وسایل مورد نیازشان را هم تهیه می کردند ولی باز شایعات و حرف های بی اساس در گوشی ، کرونا هم شده مثل قحطی ،اسمش از خودش ترسناک تر و بزرگ تر است.

بابا راست می گفت: این روزها یادمان رفته که سلامت روانی جامعه و مردم خیلی مهم هست و خیلی ها از سر حماقت یا نداشتن عقل و منطق دارند این سلامتی را به خطر می اندازند.بله کرونا یک ویروس است که نه تنها ایران که خیلی از کشورهای دنیا را درگیر خودش کرده،بله اونا هم دچار ترس شدند اما ما باید حواسمان را جمع کنیم.هر حرف و فیلم و عکسی که تو دنیای مجازی می بینیم را باور نکنیم و برای دیگران هم نفرستیم.خوشبختانه علم ثابت کرده که این ویروس خطرش از آنفولانزا کم تر است و با رعایت کمی بشتره بهداشت فردی می توانیم هم مراقب خودمان باشیم و هم مراقب دیگران.

 باور کنید ایجاد ترس و جنگ روانی توی جامعه هیچ سودی نداره و قرار نیست بابت این ترسی که بعضی ها در دل مردم ایجاد می کنند،جایزه و مدال افتخار دریافت کنند.روزهای پایانی سال،خریدهای شب عید،دید و بازدید، شب چهارشنبه سوری...لطفا با بحث های بی منطق خرابش نکنید و اینقدر حرف های دروغ نزنید.

حواستان به بچه ها و کوچیک ترها بیشتر باشه،ایجاد این ترس و توجه به حرف های بی اساس باعث میشه از الان یک ترسی توی وجودشان بشیند و تا بزرگسالی همراهشان باشد.اونا قراره از رفتارها و رف های مستقیم و غیرمستقیم ما خیلی چیزها را یادبگیرند و برای یک زندگی اجتماعی آماده بشوند.پس لطفا مراقب فکر و ذهن بچه هایمان باشیم

  • bahar tehrani

روزهای اول در مقابلش مقاومت می کردم.خب دلیل اصلی ام هم این بود که اصلا از فرزاد فرزین خوشم نمی آمد.تا اینکه گول خوردم یک روز نشستم پای دیدنش،آن هم چه دیدنی ، در طی یک روز ده قسمتش را دیدم و فرزاد فرزین شد یکی از کاراکترهای باحال برایم.هرچی قسمت های سریال جلوتر می رفتند کلیت و جزئیت موضوع قصه جذاب تر می شد.موضوعی که هیچ کس این طوری بهش نگاه نکرده بود،بازیگرهایی که در نهایت اوج از پس نقش هایشان برآمده بودند،گره های قصه که به ترتیب و واضح باز میشدند،سکانس ها و دیالوگ هایی که پر از پرش و چرت گوی نبودند و....

و یک پایان متفاوت از همه سریال های ایرانی،خیلی پایان دردناکی داشت،اما نشان دهنده خلاقیت نویسنده و رها نکردن یک قسمت دیگه از از ماجرا بود.

خلاصه اینکه اگر خواستید مثل من گول بخورید و پای یک سریال ایرانی بنشینید،سراغ مانکن بروید

  • bahar tehrani

بعضی وقت ها آدم بزرگ ها باعث ناراحتی و دل گیری های ساده کوچیک ترها و جوان ترها می شوند.آدم بزرگ هایی که یا به خاطر پست و جایگاهشان بزرگ شده اند یا به خاطر عددهای شناسنامه اشان

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان