با یک تاخیر یک ماه و چند روزه، سال نو مبارک.ان شاءالله سال جدید برای هممون پر از خیر و و برکت با تن سالم و دل خوش و عاقبت بخیری باشد. سالی پر از تیک های خوشگلی که با کلی ذوق از ته دلمان و خوشی کنار اهداف و آرزوها و تصوراتمان می زنیم ومیگوییم: دیدی بالاخره شد و بهش رسیدم.و باز با تاخیر چند هفته ای ،ماه رمضان وعید فطرتان مبارک.ان شاء الله خدا کنار تمام عبادتهایمان، حتی آن خواب های تا لنگ ظهر و شب بیداری های پر از فیلم دیدن هایمان تا سحر یک تیک قشنگ قبول باشد و یک تیک قشنگ تر کنار دعاهای شب قدرمان زده باشد و قشنگ ترین تقدیرها را با تن سالم و دل خوش برایمان نوشته باشد.و ماه رمضان سال دیگه هم باشیم و روزه بگیریم و خب سعی میکنیم کمتر فیلم ببینیم و کمتر تا لنگ ظهر بخوابیم.
میگم به نظر شما هم عید و ماه رمضان امسال یک طور خاصی بامزه نبود؟!.نمیدانستی بروی عید دیدنی یا نروی؟اگر رفتی برای صرف آجیل بروی یا کنارش نان و پنیر و چایی هم بخوری یا نه؟.بپیچونی بروی مسافرت یا نه زشته بمانی و روزه هایت را بگیری ؟ البته بعضی از اقوام مشکل را حل کردند.مثلا دسته اول می گفتند: تو رو خدا از افطار تشریف بیاورید هم ما به یک ثوابی می رسیم و هم دورهم و یک شب نشینی هست.یا دسته دوم می گفتند: بعد از افطار در خدمتتان هستیم و این یعنی میدانیم برای خوردن آجیل جایی ندارید.ما که می رفتیم چون آگاه بودیم که بعدا گله گذاری می کنند که دیدی ما را دوست ندارید و نیومدید.البته بگم واقعا جایی برای آجیل حتی یک گوشه عزلت گرفته کنج دلمان هم نداشتیم.یا دسته سوم که گزینه تعطیلات هست و یک سفرمان نشود را انتخاب کرده بودناما،امان از دسته چهارم که دیدگاه و نظری نداشتند فقط هر وقت می دیدنت میگفتند: وای چقدر همه بی جون و ضعیف شدیم آدم اینقدر ضعیف هست نا نداره سفره افطار بندازه چهارتا فک وفامیل و دوست و آشنا را دعوت کند. از آن طرفهم تازه افطار میکنی بدتر و خسته تر میشوی.جون نداری چهاررکعت نماز اضافه و قضا بخوانی.ما؟ خدا رزقمون کرد وروزیمون شد که جزء دسته اول بودیم. حالا عیددیدنی و افطار که هیچی.از این طرف هم قصه صدا و سیما قشنگ شده بود قصه نازنین زهرا.نه حوصله ساختن و پخش کردن سریال های عید با تم طنز و فصل هفت و هشت یک سریال را داشتند نه سریال های ماه رمضان با شخصیت های دزد و قاتل و جن و روحی که شب های قدر هوای توبه کردند به سرشان میزد.البته به جزء محفل که بعد دربارش یک منبر میروم.
خب حالا که تا اینجا شریف آوردید این را هم بهتون بگم که تولد امسالم خیلی لاکچری بود.از آن لاکچری هایی که مامانه به زور و کتک کاری بچه رسیده و نرسیده را میاره به دنیا تا توی شناسنامه اش بزنند متولد 02/2/2.بچه بی گناه هم که بزرگ شد توی مدرسه یا جمع دوستان تا یک حرکتی زد همه بهش بخندند و بگویند: تا حالا کسی بهت گفته بود چرا اینقدر خنگی؟چون به زور به دنیا آوردنت تا تاریخ تولدت لاکچری باشد.ایکاش ما آدم ها لاکچری بودن را تو چیزهای ساده می دیدیم.مثلا جشن تولد گرفتن کنار آدم هایی که دوستشان داریم یا مکانی که یکی از مکان های مورد علاقه مان هست.یا شیطنت ها و خل بازی هایی که کنار دوست هایمان حسابی به دلمان می نشیند.
خب دیگه بعد از مدتها خیلی حرف زدم و خسته شدی..چی؟ واقعا خسته شدی؟ به این قشنگی و بی نمکی برایت نوشتم.اونم بعد از هزاربار نوشتن ومبارزه با وسواس نوشتن که تا حدودی برگشته..خب پاشو برو یک بلیط شصت تومان ناقابل بخر و اگر دنبال یک فیلم طنز بامزه میگردی.فسیل را ببین.از الان هم بهت لو بدهم که قصه از بعد از انقلاب قشنگ وخنده دار می شود.فقط قبلش یک بلیط 60تومانی بخر.اصلا قابل شما را نداره.مهمان ما باشید.