خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۵۳ مطلب با موضوع «مذهبی هایم» ثبت شده است

هر روز توی گروه خانوادگی یک حکایت می فرسته.بعضی حکایت هاش عجیب به دل آدم می نشیند.دیروز یک حکایت فرستاد 

درباره کشته شدن امیر کبیر و محل دفنش.میگفت: یکی از بزرگان امیرکبیر را خواب دید و گفت چی شد که توی کربلا و حرم

دفن شدی؟ امیرکبیر بهش میگه: 

وقتی دوتا رگ هایم را در حمام فین کاشان زدند بدجور تشنه شدم و خواستم طلب آب کنم.اما یک لحظه یاد فرزند زهرا(س) 

افتادم و به خودم گفتم محمد تقی خجالت بکش،حسین(ع)تمام بدنش تکه تکه شد و لب هایش خشک بود،اون وقت تو...

تا اینکه از حال رفتم و دیدم بهم میگویند به خاطر ما آب نخوردی ما هم رهایت نمیکنیم.....

 

از دیروز که این حکایت را فرستاده،دارم فکر میکنم که بعضی ها عجیب رسم دلبری کردن رابلد هستند.بلدند چطوری ناز طرف را

بخرند.باید دعا کنیم خدا دلبری کردن را یادمان بدهد

  • bahar tehrani

امسال وقتی تو روزهای محرم سراغ کتاب های قدیمی و جدیدم با تم محرم و امام حسین رفتم،فهمیدم که این روزها

کتاب ها هم روضه می خوانند.حتی وسط یک رمان سیاسی یا حتی یک رمان عاشقانه خارجی حواست پرت یک جمله 

می شود که خودش یک روضه هست

  • bahar tehrani

هرکدام از آدمها توی دنیای خودشان یک کوه باور و اعتقاد درست کردند و روبرویش یک تابلو زدند که : تا آخرش ایستادیم.

حالا این باور آدمها باهم دیگه متفاوت هست و هرکسی دنیای خودش را داره.یک وقت هایی هم خدا این وسطا ازمون میپرسه:

چند مرده حلاجی؟

هنوز به حرف اولین رفیق و جمله نویسنده محترم توی کتاب و ایده جدید روشنفکرا نرسیدیم که زودی تغییر موضع میدهیم و میگیم

خب ادم یک وقت هایی اشتباه میکند دیگه،تا الان هم اشتباه کردم که پای این حرف هایم ماندم،باید تغییرشان بدهم و به قول 

امروزی ها آپدیتش کنم و امان از بعضی آپدیت شدن ها.

توی کتاب نامیرا عمرو بن حجاج از بزرگان قبیله مذحجاج ،پای نامه برای امام حسین را امضا کرد و وقتی مسلم رسید پشت سرش

ایستاد و گفت من باهات هستم.تا وقتی که شایعه کشته شدن هانی به گوشش رسید و رفت دم قصر عبیدالله ابن زیاد و گفت:

پدرتان را درمیاورم که هانی را کشتید.آقای شریح قاضی هم که برترین و تیزترین سلاحش زبان و فن بیانش هست پیش حجاج و

اومد و گفت : کی گفته هانی را کشتیم؟خودت بیا توی قصر و ببین چطوری با عبیدالله میگه و میخنده.به قول خودمان طوری مخ

حجاج را زد که روز قیام مسلم،حجاج روبروی مسلم ایستاد و گفت: نامه را اشتباهی فرستادم

به همین سادگی.

الهی به همین سادگی پا روی باورها و عقایدمان نگذاریم

  • bahar tehrani

حاج حسن ،گوشه آبدار خانه هیئت دست بر پیشانی بلند و پینه بسته اش می کوبد و با خودش  زمزمه میکند:

(توی هیئت پیر شدم آقا..از روضه ت سیر نشدم آقا)

 

چندسالی هست که تو اینستا منتظرم تا یک متن بگذارد و ساعت ها بخوانمش و هر بار زیر یک جمله اش خط بکشم.من بهش

میگم دکی طلبه.یک آدم ساده و اونقدر خودمانی که نه شبیه دکترها هست با اون رورپوش سفید و من میدانم هایش،نه شبیه

طلبه هاست با کلی کتاب زیر بغل و سری پایین که هر لحظه با خودت میگویی الان مستقیم میرود توی دیوار.

محرم ها روضه ناگهانی میگذارد وسط شلوغی های اینستا و میگوید من که آقا مجلسی نیستم اما اگر بودم...

اینبار وقتی روی منبر نشست و روضه خواند ،زیر این جمله اش یک خط پر رنگ کشیدم و خواستم بنویسم بین آن همه کامنت که:

هر سال عددهای شناسنامه مان بیشتر میشود و سمت پیری میرویم،اما حال دلمان خوب هست که پای این روضه ها پیر 

میشویم .شاید بگویند قصه های تکراری اما این نه قصه هست و نه تکراری.هرسال مثل روز اولش جگر سوزتر هست.توی روضه ها

دعا میکنیم هیچ وقت از روضه هایت سیر نشویم آقا،هیچ وقت اشک هایمان پای روضه ها و کتیبه هایت خشک نشود.

  • bahar tehrani

تقریبا شش ماه یا شاید کمی کم تر بود که باهاش هیچ صحبتی نکرده بودم.یک دوست نزدیک اما با عقاید زمین تا آسمان متفاوت.

نه اینکه با این مدل آدم ها ارتباط ندارم،نه دارم.اما این کمی فرق دارد.جنسش،باورش،حرف هایش.

صبح برایم یک پیام قرستاده بود.از آن پیام های عجیب این روزها که حسین (ع) ...

اول سکوت کردم.اما دیدم دارم به نقطه جوش می رسم و تحمل این حرف های الکی و پوچ را ندارم.برایش نوشتم:

عجب نویسنده قهار وزیرکی بوده است که با چند اصطلاح ادبی و احساس برانگیز ماجرای کربلا را طور دیگر بیان کرده.از آن 

بیان هایی که میگویند،حسین نجیب زاده بوده و بهتر است برایش عاقلانه عزاداری کنیم نه با روضه و گریه

نمیدانم،خلاصه اینکه

کمی باید حواسمان را جمع این قصه تکراری و حرف هایش بکنیم که میخواهند باورها و گریه ها و عقایدمان را خط خطی کنند.

  • bahar tehrani

روزهای اول محرم روضه اش جگر سوز تر هست. 

همه هستند.عمو..علی اکبر..رقیه..دل سکینه گرم بودن عمو و مشک های پر از آب هست.ارباب توی خیمه هنوز یک طفل دارد.

نگاه همه به عمه سادات هست تا نکند کسی،جسارتی،نگاه بدی،دل همه قرص بودن حسین بن علی هست. حرف های توی

خیمه به وقت نامردی کوفیان هست.روضه خوان از قصه یتیمی فرزندان مسلم می خواند. بچه ها دورشان مینشینند و با زبانه

کودکانه میگویند: تنها نیستید..عمو هست..بابا هست

  • bahar tehrani

بین تمام پست ها و مطالبی که به مناسبت عید غدیر خم نوشته بودند،متن حامد عسکری به دلمان نشست

 

جناب آقای علی ابن ابیطالب(ع)

انتصاب شایسته و مبارک و هوشمندانه شما را به سمت جانشینی پیامبر اسلام و آراسته شدن نام جنابتان را به لقب

(امیرالمومنین)  تبریک و تهنیت عرض نموده و از شما و خداوند متعال خواستار توفیق نوکری و خدمت به آن جناب والامقام را به من

و فرزندانم عطا کنید

 

  • bahar tehrani

خب عید فطر شما هم مبارک.ان شالله نماز ها و روزها و قیه عبادت هایتان مورد قبول خدا باشد و مهر تائیدش را گرفته باشد.

این ماه رمضان هم با تمام خوبی هایش گذشت، و کلی آه و حیف برای خودمان که بعضی از فرصت هایش را از دست دادیم.فرصت های

بیشتر دعا کردن و بیشتر با خدا حرف زدند و فقط میشه دعا کرد که ان شاالله سال دیگه هم باز ماه رمضان را ببینیم و جبران کمبودها را 

کنیم.

راستی 

باید یک دعای اساسی هم کنیم که تمام شدن ماه رمضان برایمان یک شروع بهتر و عالی تر و پر از ویزگی ها و اخلاق های خوبمان باشد.

و خدایی نکرده لا به لای حرف های آدمها نشنویم که تو هنوز همان آدم قبل ماه رمضان هستی که.

  • bahar tehrani

میگفت:

رفتارت توی این روزهایی که روزه هستی باید با روزهای عادی زندگی ات فرق داشته باشد.

تا وقتی آدمها می بیننت ته دلشان بگویند:

ببین چقدر روزه حال و دلش را خوب کرده.



میگفت:

این روزها خدا شیطان را توی کلی زنجیر اسیر کرده و درهای جهنمش را بسته

بعد منتظر نشسته تا بین تمام  مهربانی هایش، روبرویش چهار زانو بشینی و 

ساعت ها با هم حرف بزنید


کتاب المراقبات

  • bahar tehrani

اگر قرار بود خوارم کنی،بدون شک راه را نشانم نمیدادی و توی گمراهی هایم رهایم میکردی

اگر محرومم کنی و رهایم کنی،پس من رزق روزها و دقایق زندگی ام را از چه کسی بگیرم؟ راستی تو همان یارازق الرزق کبیر و صغیری؟

اگر سزاوار رحمتت نیستم ،پس این تویی که با ان همه فضلت بر من ببخشایی

اگر به گناهانم بنگری،من هم به غفار الذنوب بودنت چشم می دوزم

اگر مرا وارد جهنم کنی،میان ان همه آتش می گویم من عاشق خدا بودم

اگر...



خیلی وقت ها بین نویسنده های خارجی و داخلی دنبال عاشقانه ترین رمان ها میگردیم. حالا توی دقایق پایانی ماه شعبان پای 

مناجات شعبانیه قشنگ ترین اگرهای عاشقانه و دلبری کردن یک عاشق پر از گناه را بخوانیم که پای هر عبارت ته دل خدا بیشتر از

همه غنج میرود

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان