خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

وقتی حرف از خیر و آدم هایی می شد که کار خیر کردند،همیشه توی ذهنمان یا جلوی دوربین های تلویزیون یک آقای جاافتاده با ته جیبی که پر از پول و دل خرج کردنش را دراره،می نشست یا یک خانم جاافتاده که چندسالیه موسس یک خیره است،ظاهر می شد.وقتی مجری ازش سوال میکرد میگفت: خب حاجی چی شد که زدی توی کار آزادی زندانی های غیر عمد؟ یا می گفت حاج خانم چرا شروع کردی به جمع آوری جهیزیه دخترای بی بضاعت؟......حاج خانم و حاج آقا هم از لا به لای تجربه های این سالهایشان چندتا جمله و حکایت تعریف می کردند و بقیه را هم دعوت به این کار خیر.

امروز وقتی بی هوا زدم شبکه یک و برنامه دعوت را دیدم،چشم های من هم مثل آرمان و بنیامینی که بابت چندتا چک برگشتی و سکه های مهریه افتاده بودند زندان،گرد شد.پریسا یک دختر حدود 28 ساله ای بود که چندسالیه با دوستاش یک دورهمی ساده راه انداخته و با جمع کردن پول به ارزش فروختن آش هایش توی پارک ملت ،زندانی های مالی را آزاد می کنند.

این روزها وقتی توی شهر و لاب هلای آدم ها و شبکه های اجتماعی راه می رویم،می بینیم که روی اون صندلی ها هیچ کس نشسته.این روزها جوان های دهه شصتی و هفتادی و هشتادی با جیب هایی که تهشان اندازه پول تو جیبی های ماهانه شان ،پول است دورهم جمع شدند و کارهایی به بزرگی مهربونی قلب هایشان می کنند ودنبال نشستن روی اون صندلی ها نیستند و اگر هم بشینند بدون لقب صدایشان می کنند و می گویند: بچه جان چی شد یهو این همه کار بزرگ کردید؟

  • bahar tehrani

توی کتاب { کمدی الهی} دانته یکی از طبقات دوزخ مال اون دسته آدم هایی است که به دیگران مشاوره دروغ دادند.مشاوره هایی که باعث یک انتخاب اشتباه وکلی مشکلات برای فرد شده.عذابشان هم این بود که برعکس توی آتش آویزان بودند و زبانه های آتیش مثل زبان خودشان به بدن هایشان نیش می زد

کتاب را بستم و یک لحظه با خودم گفتم:

این طبقه حتما از اون طبقات خیلی شلوغ وپر ازدحام دوزخ است.پر از آدم هایی که بدون یک باور و یک علم به آدم ها مشاوره اشتباه دادند.مشاوره ازدواج،طلاق،حتی مشاوره انتخاب رشته تحصلی یا مشاوره غلط توی مسائل مالی .طرف دنبال یک رشته هنری و پر از ذوق بود اما به اصرار خانواده و ای بابا تو خیلی مخی و حیفه آقای دکتر نشی،هفت سال نشست پای درسی که هیچ لذتی ازش نبرد و این روزها هم بیکاره  و توی خلوت خودش ساز می زند یا یک تابلو میکشد.اصلا بی خیال مشاورهای کله گنده ای که اسم در کردند،خودمان چندبار به اشتباه و بدون علم به دوست  و رفقیمان یک مشاوره غلط دادیم.مثلا بهمان پیام داده که : ببین به نظرت بروم و به فلان همکارم فلان حرف را بزنم؟..ما هم خوب دوستمان است و باید ازش دفاع کنیم،زودی جوابش را دادیم که اره شک نک ،برو و بهش این حرف را بزن که یک وقت فکر نکند تو بی عرضه هستی و...

حالا هم که هر روز این دنیای تکنولوژی قد می کشد، خیلی ها کار را آسان تر کردن و با دریافت یک پول که باید کارت به کارت بشه برای طرف مشاوره غیرحضوری میگذارند.یک مشاوره بدون گفتگو و شنیدن صدا و واکنش بدن طرف.

حواسمان به حرف ها و مشاوره هایی که می دهیم باشه.قبل از اینکه بیانش کنیم یک لحظه با خودمان تکرار کنیم که اگر یک شخصی این حرف را به من بزند خوشم میآید؟

  • bahar tehrani

تک و تنها  وسط صحن نشسته بود ،انگار صدا و نماینده تمام اون ادم هایی بود که الان باید حرم باشند و نبودند.با تمام وجودش و از طرف حنجره تمام آدم ها دعای سحر را می خواند و مثل ابر بهار اشک می ریخت.دوربین هم سوار بر هلیشات سفید رفت بالا و تمام صحن ها را نشان داد.چقدر غریب،چقدر جگرسوز.

توی عید همه دلشان برای مشهد و سال تحویل روبروی ضریح تنگ شده بود،با دیدن هر عکس و تصویری می گفتند ای کاش مشهد بودیم.خب سفر مشهد توی عید یک جورایی جز سفرهای تعطیلات و سیاحتی حساب می شود.

اما 

مشهد های ماه رمضان یعنی یک کنج برای پناه بردن و گفتن تمام حرف هایی که این یک سال ته گلویت ته نشین شده است.یعنی راه رفتن های نیمه شب توی صحن ها و نفس کشیدن عطر مناجات هایی که از گوشه و کنار صحن و با لحن های مختلف می شنوی.یعنی هروقت نگاهت افتاد به یک خادم و یا یک زائر،سرت را بچرخانی سمت گنبد و بگی الحمدالله که مشهدم

 

به قول حسین بیاتانی:

دو هفته ای ست که ظرف نباتمان خالی ست

و چای میخورم وحسرت خراسان را

  • bahar tehrani

هنوز قانون بعضی از این پیج های فروش کالا توی اینستا را متوجه نشدم.منظورم اون پیج هایی هستند که روی در ورودی یک قفل می زنند و یمی گویند برای دیدن کالا و اجناس ما آیفون را بزنید تا در را برایتان باز کنیم..خب که چی؟...برای بیشتر شدن فالوورها؟..برای پز و با کلاسی؟..خب دوست عزیز من وقتی بیام توی پیجت و ببینم که اون جنسی که می فروشی خیلی زشت و به دردنخوره و قیمتش هم نجومیه باز که در را می بندم می روم  و جالب تر اینکه برای اطلاع از  قیمت هی باید بروی دایرکت و هی برگردی ،تازه بعضی هایشان اول ورود بهت میگن : ببین دایرکت پاسخگو نیستیم و برای مشاهده قیمت ها برو سایت..خب چرااااااااااااااا پیج زدی؟..حالا که زدی چراااااااااا قفل می کنی؟...چرا قیمت را زیر پست تبلیغ کالات نمی زنی؟..یعنی این همه قبول درخواست هی برو دایرکت قیمت بده برای خودشان کلافه کننده نیست...بعد یه چیز باحال تر،یک پیج دیگه اینا را تبلیغ می کند و وقتی اون دکمه آیفون را زدی و رفتی تو ، می بینی از نقاشی بچه دو ساله اش پست گذاشته تااااااااااا خورشت آلو اسفناج مامان بزرگش اما هیچ خبری از اون کالا و تبلیغات نیست.

خب چرا اینقدر بدون فکر و منطق کار می کنید؟

  • bahar tehrani

مثل بعضی از حرف هایش که برای من عجیب بود ،اون روز هم یهو سر کلاس گفت:

یعنی چی توی کانال ها و پست های اینستاییتان می نویسید، اگر شب جمعه هوایت نکنم،می میرم.خب توی دلتون و تنهایی هایتان این شعار را بگویید

نمی دانم ،شاید من بد برداشت کردم اما دلم میخواست بهش بگم:

گاهی وقت ها یک حرفی را می زنی و رد می شوی.حالا یا شعاره یا یک باور قلبی یا حتی اعتقادته.اون وقت کلی مخاطب مثل عابرای پیاده از جلوی نوشته و حرفت رد می شوند.بعضی های میخوانند و ته دلشان می گویند راست میگه،بعضی ها هم می گویند بی خیال بابا،بعضی ها هم می ایستند و چند دقیقه ای محو حرفت می شوند

حالا تصور کن وقتی این جمله را می نویسی ،یکی از همان رهگذرها یک لحظه بایستد و اشک توی چشم هایش جمع بشه و حال دلش سبک تر.راستی اگر گاهی هوایش را نکنیم که دلمان می پوسد

  • bahar tehrani

چند روز پیش یک اطلاعیه زده بود که برای جذب نویسنده و مترجم ان هم به صورت دورکاری نیازمند یاری سبز بچه های خلاق و نویسنده هستیم.زودی به این آدرس رزومه خودتان را بفرستید تا بعد از مطالعه بهتون بگیم استخدام شدید یا نشدید.

اطلاعیه یکی از مجلات قوی و پر بار روزنامه های اینترنتی بود که عضوش هستم و همیشه اخبارش را دنبال می کنم.دیدیم خب ما که تقریبا یه وبلاگر هستیم و یه وقت هایی متن های قشنگ هم می نویسیم چرا از این قافله عقب بمانیم.پاشدیم و شروع کردیم به نوشتن رزومه.با یک هیجانی نوشتیم و دکمه ارسال را زدیم.وقتی پیام اومد که بله رزومه شما ارسال شد تازه فهمیدیم این که رزومه نبود،بیشتر شبیه نامه یه دختر دوساله از تهران به خیابان الوند بودlaugh البته الوند نبود ،یهو یاد برنامه کودک و ارسال نقاشی هایمان به خیابان الوند افتادم.هیچی دیگه الان فکر میکنم احمقانه ترین رزومه را فرستادم و تا الان چندبار سوژه خنده بچه های تحریریه شده.

  • bahar tehrani

به قول قدیمی ها همشون را گذاشتم در کوزه و ..همین فقط گذاشتم در کوزه.فقط به خاطر داشتن مدرک و اینکه بگن فلانی هم یک لیسانس داره،دنبالشان نرفتم.یادمه سال اول دبیرستان بین طراحی لباس و روانشناسی مانده بودم.برای طراحی لباس باید سراغ یکی از بهترین هنرستان ها می رفتم و برای روانشناسی هم می نشستم تو کلاس انسانی.بعد از کلی تحقیق و مشورت نشستم توی کلاس دو انسانی و گفتم هدف فقط قبولی توی رشته روانشناسی بالینی که به لطف خدا و مهربانی هایش و یه کم خرخونی قبول شدم.یه چیز جالب همه فکر می کردند برای حقوق رفتم انسانی اما وقتی می فهمیدن برای روانشناسی رفتم بهم می گفتند واا تو با این هوشت چرا رفتی انسانی،همان باور چرت قدیمی که فکر می کردند بچه تنبل ها باید بروند انسانی که برعکس فکر می کردند

خلاصه از همان ترم اول دانشگاه خیال بافی هایم شروع شد .ادامه تحصیل تا ارشد و زدن مطب و کار توی بیمارستان،اوایل نمی دانستم برم تو کارآدم بزرگ ها یا بچه ها تا اینکه یک روز یکی از اساتیدمان گفت همه مشکلات برمیگرده به کودکی و افکار و باورهایی که توی اون سن وارد ذهن بچه ها می شود .با این حرف شاخه ام را هم انتخاب کردم.روانشناسی کودک.

سال اول ارشد روانشناسی غیر کودک قبول شدم و نرفتم دنبالش.گفتم یه سال دیگه می خوانم و توی اون سال رفتم سراغ مدرک مدیریت و مربیگری پیش دبستانی.یه جورایی رسما وارد دنیای عجیب و پر از رمز بچه ها شدم.و اینکه بدجوری باید حواسمان به مطالبی که به بچه ها یاد می دهیم باشد.

یسرتان را درنیارم من اون ارشدی که می خواستم قبول نشدم.چند ماهی هم به عنوان معلم توی مدرسه کار کردم اما آدم بزرگ ترها نمی گذاشتند چهارچوب آموزش را بشکنم و با خلاقیت و هزارتا برنامه که توی ذهنم بود معلمی کنم و منم زاز مدرسه زدم بیرون

امروز روز روانشناسه و این همه گفتم تا آخرش بتوانم چند دقیقه برایتان بالا منبر بروم و بگم:

روانشناس دکتر آدم های خل و چل نیست.دکتری نیست که فقط با اسکیزوفرنی ها و یا افسرده ها بشینه و به حرف هایشان گوش کند.روانشناس ،دکتری است که وقتی یه مشکل داری و فکر میکنی باید با یکی دربارهاش حرف بزنی ،می توانی رویش حسابی کنی امااااااااااا،اگر یک روز دلت خواست جلوی یک مشاور یا روانشناس بشینی و باهاش حرف بزنی،سراغ آدمی برو که اول باورها و عقاید مذهبی اش قوی باشه و بعد حرف های فروید و یونگ رابلد باشه.یک وقت هایی این مدل دکترها با حرف هایی به محکمی و پر از مید از جنس خدا زودتر کمکت می کنند و اینکه حواسمان به بچه ها باشد، به حرف هایی که جلویشان می زنیم به فیلم های و کارتون هایی که می بینند 

 

  • bahar tehrani

 

 از راه نرسیده با مانتوی صورتی  چهارخانه و کوله پشتی پر از کتابش توی تک تک اتاق ها و آشپزخانه دنبالش راه میافتاد و اتفاقات  مدرسه را با تمام جزییات برایش تعریف می کرد و اون هم مجبور بود گوش بدهد و اگر واکنشی نشان نمی داد محکوم می شد به اینکه اصلا حواسش به حرف های دخترک نیست.
اما وقتی اون کارش داشت ،دخترک چندباری می گفت:
الان می آیم،یک دقیقه صبر کن،اومدم..

#من_یادتو_می_افتم


الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئاً حِینَ یَدْعُونِی‏

 


هروقت صدایش کردم،جوابم را داد،هروقت صدایم کرد،سستی کردم

 

#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#بهار_نویس

  • bahar tehrani

نزدیک های اردیبهشت که میشد زودی می رفتم سراغ جملات و طالع بینی هایی که درباره متولدین اردیبهشت می نوشتند.     {متولدین اردیبهشت ،شیطان و بازیگوش هستند اما بی خیال اهدافشان نمی شوند اما اگر عصبانی بشوند}.بعد می نشستم و دانه دانه ویژگی ها را توی خودم پیدا می کردم.با خواندن بعضی هایشان نیشم باز می شد و با بعضی هایشان هم می گفتم خب راست می گوید ویه وقتایی هم برای دوستانم می فرستادم و وقتی می گفتند وای بهار راست می گوید گل از گلم می شکفت.

همیشه از چند روز مانده به اردیبهشت به همه می گفتم وای اردیبهشت از آنچه که شما فکر می کنید به شما نزدیک تره مخصوصا روز تولد من.بچگی هایم منتظر یک هدیه بزرگ بودم.بزرگترین عروسک دنیا،بیشترین اسباببازی ها،کلی لباس های رنگی رنگی،کلی دفتر و کتاب قصه و لوازم تحریر.عددهای سنم بیشتر شد اما بی خیال یک عروسک بزرگ و کلی کتاب و لوازم تحریر نشدم،تازه کنار اونا شنیدن یک دوست دارم و خوشحالم به دنیا اومدی و تو بهترین دوستم هستی هم اضافه شد و برایم کلی دلنشین.

هنوز هم توی پیج ها و سایت ها و کانال ها دنبال کلی جمله و حرف درباره اردیبهشتی ها می گردم.و عاشق اردیبهشت هستم.پس تولدم مبارک.و برایم بهترین دعاها را کنید.

  • bahar tehrani

آقا رسما اعلام میکنم که این پست حاوی کلی غرغر می باشد

 

وقت هایی که دعوا می شد و بمی افتادند به جون همدیگه،بقیه ام سر کار و زندگی هایشان بودند و لاب ه لای روزمرگی هایشان سری به سایت ها و شبکه های خبری می زدند و سراغی از نتیجه دعوا می گرفتند.نتیجه ای که اولین دودش توی چشم همان شنونده ها و بینندگان محترم می رفت.

حالا این روزها که باز به جان هم می افتند و یکی برای اون یکی شاخ و شانه می کشد،بقیه مثل همیشه سر کار و زندگی هایشان نیستند و کل روزمرگی هایشان شده قرنطیه و فکر و خیال و بی حوصلگی و پول های ته کشیده و دنبال کردن اخبار این ویروس لعنتی.یکی برایشان بالای مبر می رود که بله با رعایت وزدن ماسک و پوشیدن دستکش بفرمایید سرکار،با ماشین های شخصیتان بروید که سوار مترو و اتوبوس نشوید که خدایی نکرده بیمار نشوید.ساعت کاری را هم برایتان کمی کاهش داده ایم.هنوز حرف این یکی تمام نشده که اون یکی بالای منبر می رود و میگوید: آقا ترافیک چندبرابر شده است،خیابان های شهر شده اند پارکینگ،بیماری چند برابر شده است،رعایت کنید.حرف این یکی هم تا می رسد به اخر خط اونی یک میکروفن به دست می گوید بله محدودیت سفرها هم لغو شد

یک لحطه میکروفن را من بگیرم و برایتان بگویم:

به جز اون عدهای که شعورشان زیر خط فقر بود و کل ایام عید رفتند سفر و توی جاده به دوربین زل زدند و گفتند ما خودخواهیم و برو بابا ویروس چیه؟لطفا اسامی ان اشخاص را از لیست انسان ها خط بزنید و وارد هر لیستی که م یخواهید بکنید.

اما ای اونایی که با هم گلاویز شده اید

زندگی خرج داره،حتی خریدن یک لقمه نان هم به یک پنج هزارتومنی ته جیب نیاز داره.شما به مردم حقوق دادید که بشینند سرخانه هایشان؟.آهان یادم اومد اون یک میلیون پس گرفتنی را می گوید.ان را هم بگذارید لای پول های دزدیتان.خلاصه داشتم میگفتم،به مردم میگویید بروند سرکار و بعد ناله از ترافیک و رشد بیماری می زنید؟.کجا هستید؟.نکند یه کشور دیگه زندگی می کنید.این روزها بدجوری دارید با روحو جسم آدم ها بازی می کنید و حواستان نیست به حق الناس هایی کهبه گردن می گیرد.

لطفا دعواها و گیس کشی ها و دزدی هایتان را بگذارید برای روزهای بعد از کرونا و الان کمی با اتحاد بیشتر برای این مردم برنامه ریزی کنید.

و اینکه فقط خدا باید شر این ویروس را کم کند کهاینجا کسی به فکر کسی نیست

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان