خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید
بعد از چهار ماه زنگ زدن و پیامک بازی با استاد،بالاخره ترم دوم کلاس شروع شد. وقتی کلاس تمام شد و من و الهه گیج و خسته بودیم.
با خودم میگفتم این وسط یک چیزی تغییر کرده.استاد و حرف هایش که همان قبلی ها هستند ،شاید من تغییر کرده ام.جنس نگاهم،جنس شنیدنم
منتظر اتوبوس بودیم که به الهه گفتم: فکر نمیکنی حال کلاس عوض شده؟ انگار یکی به داد فکرهایش رسیده با کلی هیجان گفت چراااا،اصلا خوب نیست.تمام مسیر باهم حرف زدیم از برو باباهایی که استاد پای نظراتمون درباره هر فیلم و سریال و کتاب و آدمی که میگفتیم، میزد از زیادی منم منم هایش
رسیدیم ایستگاهی که الهه باید پیاده میشد و یک نتیجه
استادی که کتاب ها و آدمها و فیلم ها و سریال ها و خلاصه هرچیزی را له کند،استاد نیست.حتی اگر درس دین بدهد
  • bahar tehrani

این روزها کمی فکرم درگیر است

درگیر اینکه بالاخره عاشق بشویم؟ یا نه صبر کنیم کسی از راه برسد؟

خب اگر عاشق شدیم و گفتند نه، چی؟

پس حتما سهم ما از این دنیا عاشقی نیست

قرار نیست عاشق اتشین بشویم و بگوییم با یک نگاه

خب میشود عاشق شد، با یک باور،با یک عقیده و دید که عاشقی هم میچسبد

و وقتی که کنارت باشد،مال خودت باشدفهم راه و همسفرت باشد، بیشتر میچسبد این عاشقی

اما خدا کند که نگویند نه عاشقی ممنوع

  • bahar tehrani

وقتی یک موضوعی توی اینستاگرام ترند می شود، همه دربارش حرف میزنند.فرقی نمیکند،همه..

دیروز دوتا متن خواندم که چرا باید روز دختر داشته باشی؟ چرا روز دختر از روز زن متفاوت است؟

دلم میخواهد اینجا فریاد بزنم که:

از نظر علمی...از نظر جنسیتی..از نظر فیزیک..از هر نظری که بخواهی بهش فکر کنی دختر با زن فرق دارد.و این فرق داشتن آن فرق

داشتن به معنای تبعیض و اسارت نیست.نوشته بود دخترها توی شهر در امنیت نیستند، از نگاه مردها،از حرفهایشان ،از رفتارهایشان

و من میخواهم بگویم این حرف ها مال حداقل پنج سال پیش است نه مال این یک سال اخیر.

چرا که این سالها ما دخترها خودمان با دست و عقاید اشتباه خودمان با لباس های نامناسبمان راه را اشتباه رفتیم و اجازه دادیم که مردها

بد نگاه کنند،بد حرف بزنند، و به چشم یکی کالا و مانکن و مقایسه زیبایی هیکل هایمان نگاهمان کنند.

از ان روزی حال دختران سرزمینم خراب شد که حتی توی مهمانی های زنانه و دورهمی های دخترانمان بحث را کشیدید سمت این که:

چرا چاق شده ای؟..لباست قشنگ نیست..چرا درس میخوانی؟..چرا سر کار نمی روی؟..چرا این رشته را انتخاب کردی؟..چرا شوهر نکردی؟

لطفا به مناسبت روز دختر بیایید به تمام دخترانمان یک هدیه بدهیم

سوال های احمقانه از دنیای دخترها ممنوع


  • bahar tehrani

خانه اش را چند بار آتش زدند

به قصد جانش

اما او هربار روضه های خیمه برایش مجسم میشد


رییس مذهب شیعه مان هم جگرش سوخته جدش بود

  • bahar tehrani

خیلی وقت هست که توی اینستا پست نگذاشتم.نه اینکه حرفی برای نوشتن و گفتن نداشته باشم، نه .

راستش نمیدانم تقصیر چه کسی بندازم اما انگار سبک نوشتنم را گم کرده ام و نمیدانم چطوری بنویسم.مثلا همین الان دوست دارم درباره

شخصیت قصه هایم بنویسم.اینکه من کجای قصه بقیه آدمها هستم؟ از اون شخصیت هایی هستم که آدمها برای ماندنم دعا میکنند یا برای رفتن به هر حریله و ایده ای دست به دامن میشوند؟

به قول استاد بعضی از شخصیت ها کنج ذهنت جا خوش میکنند و هیچ وقت نمی روند.مثل همین جودی آبوت خودمان با موهای سر به هوایش که با هیچ کلکی زیر کلاهش ساکت نمی نشست یا شازده کوچولوی که حرف هایش شاید از یک سیاره دیگر بود اما حرف اهالی

تمام سیاره ها بود.

خلاصه اینکه من ماندم و حرف هایی که دوست دارم  بنویسم و قلمی که انگار نمی خواهد بنویسد

  • bahar tehrani

ما رفتیم و نشستیم به تماشایش.

اول فکر کردیم حرف مادرشوهر تفاوت قومیت و فرهنگ ها هست و حرف گوش نکردن این جوان های عاشق که ما عاشقیم و همین کافی

است.اما قدم به قدم که جلو رفتیم دیدیم نخیر حرف مادرشوهر بنده خدا حق بود و حرف، حرف یک جنگ است.حرف یک قصه تلخ، حرف 

یک نامردی.

حتما شما هم بروید و به تماشایش بنشینید که حرف هایش هم دیدنی است و هم شنیدی.

راستی آخر قصه فهمیدم که:

همه ما درباره کارهایمان که در رابطه با آدمهای دیگه است ، مسئول هستیم.و ممکنه با حرف و عملمان آنقدر زیبا عقاید و تصورات یک آدم را 

تغییر بدهیم. چه خوب و چه بد.مثل شبی که ماه کامل شد و نابود کردن باورهای یک آدم


  • bahar tehrani

استاد روبروی میزش ایستاد گفت:

تمام گرفتاری ها و گیجی ها و سردرگمی این روزهایمان مال فکر نکردن هایمان هست.

فکر نکردن و یک باره تصمیم گرفتند، حتی تو ساده ترین مسائل.

میگم باید لا به لای دعاهایمان هم از ته قلب درست فکر کردن را هم از خدا طلب کنیم

  • bahar tehrani

امروز بعد از یک ماه رفتم بازار بزرگ دنبال یک مانتو و شلوار خنک و مجلسی

تمام مدت دچار افسردگی و گیجی شده بودم. افسردگی چون سایز تمام شلوارها عجیب شده بود و این حس را بهت منتقل میکرد

که چقدررررررر تو چاقی.باور کنید طرف شلوار می آورد سایز چهل و شش بعد از دیدنش با تعجب میگفتی آقا این احتمال چهل و دو هست یا

حتی چهل، بعد آقای فروشنده با یک خشمی نگاهت میکرد و میگفت نمیبینی روش سایز خورده؟.خلاصه اینکه یا همه خیلییییی باربی

شدندن. یا سایزها عجیب شده..یا خیاط ها بد شدند..یاااا..اصلا فکر نکنید بگم یا من چاق شدم

شلوار که هیچی 

گیج می شوی چون وقتی سراغ مانتو ها می روی باید هفت خوان رستم و سیمرغ بلورین و خرس طلایی را رد کنی تا یک مانتو شیک

و ساده و قشنگ با یک قیمت مناسب پیدا کنی. چشمت یک مانتو را میگیرد و یهو می بینی ای وای این که آستینش کوتاههههه.

مانتو بعدی، این چرا هیچی دکمه و زیپ نداره؟...مانتو بعدی، چقدر خوب هم بلنده و هم دکمه داره و هم آستین امااااااا چرا تا زیر گلوت

از دو طرف چاک داره؟.به همراهم گفتم این مانتوها شبیه بچه های چند کروموزومی هستند که کامل شکل نگرفتند

القصه

امروز فهمیدم هیچ کس به باورهای ما معمولی ها توجه نمیکند و مجبورمان می کنند به خریدن مانتوهایی که هیچ هماهنگی با باورها

و عقایدمان ندارند.

  • bahar tehrani

او مرد..

انگارقرار بود بمیرد..

خب،همه می میرند دیگر..

او رفت ..

رفته به خاک..

خب همه بعد از مردن مال خاک هستند دیگر..

اما..

خاکش، خاکش در نجف بود..

به قول مادربزرگ خاکش را از وادی السلام برداشته بودند..

او هم جنسش مثل پدربزرگ از نجف و وادی السلامش بود...

و

الان به وقت غروب و او در راه رسیدن به مولا ..

و پدربزرگ هم منتظرش..

و ما دلتنگ، دلتنگ یک حرم، دلتنگ یک جدایی دیگر، دلتنگ..

آخرش باید تنگی دل را رها کنیم و بگوییم..

بگذار حالشان خوب باشد اگر تو مردی از اینجا فاتحه بخوان برایشان..

و تنها یک حرف

که سلام ما را هم برسان..

به مولا..

به ارباب..

به سقا..

به پدربزرگ..


  • bahar tehrani

یک جمعه خردادی به تماشای انیمیشن بلال نشستیم.

این انیمیشن توسط امارات اما به زبان انگلیسی ساخته شده است و روایتگر برابری انسان ها باهم در نگاه خدا است و برای بیان این 

برابری سراغ یک قصه دینی و شخصیت بلال رفته اند. اما خب نگاه کارگردان انیمیشن که یک شخص پاکستانی هست و حمایت مالی 

کشور امارات باعث نقدهایی به روایتگری شده است. و باور کنید که این نقدهایی که در سایت های مختلف هست ، نقدهای منطقی

می باشد.

 داستان از کودکی بلال آغاز میشود و ماجرای برگی اش و آزاد شدنش توسط اسلام تا جنگ هایی که شرکت کرد و پیری اش.تصویر سازی و طراحی صحنه و طراحی لباس از نقاط قوی انیمیشن است و قابل دیدن


اما نقدهایی که به نظرم منطقی است:

1_ شخصی به نام ابوبکر از طرف پیامبر ماموریت پیدا میکند که به مکه برود و بلال حبشی را خریداری کند، در تمام مدت انیمیشن شخصیتابوبکر طوری نمایش داده می شود که انگار این شخص به دستور خودش بلل را خریداری کرده است


2_ بلال اولین موذن اسلام است و به صدای زیبایش معروف.در دو سکانس که بلال بالای مسجد و خانه کعبه می رود تا اذان بگوید به جای اذان موسیقی پخش میشود و این قابل درک نیست


3_در سکانس جنگ که گویا جنگ احد می باشد چره امام علی علیه السلام به نمایش در می آید، و ترسیم چهره ایشان در قالب یک چهره عادی ،نظر مثبتی ندارد.


اما،

با تمام این مشکلات بد نیست سراغ دیدن این انیمیشن بروید و از ته دل دعا کنیم که این خلاقیت ها سرازیر دنیای انیمیشن

کشور ما بشود تا ما این مفاهیم را درست و اصل به کودکان سرزمینمان و جهانیان منتقل کنیم.ان شا الله


  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان