خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

زمان ما توی مدارس یک فعالیت پژوهشی بود که تا آخرش نفهمیدم،چرا اینقدر براش سر و دست می شکندیم.داستان از این قرار بود که هر

 ماه درست کردن تابلو اعلانات و زدن مسابقات منطقه و کاغذ دیواری بچه ها ،بهعهده اون کلاس بود.یک جوری اون گروه برای تزئین تابلو 

برنامه ریزی می کردند و زنگ های تفریح ازش پاسبانی که ارتش هیتلر اینطوری از آلمان دفاع نکردند


القصه:

دیدیم برای تزئین اتاق و فراموش نکردن کارهایی که باید انجام بدهم..تبریک های تولدی که باید بگوییم..قرارهایی که دارم و ....بهتر هست 

منم یک تابلوی اعلانات درست کنم..این کار خیلی راحت و مرفه هست.برای خودتان یا اتاق بچه هم از این تابلوها با خلاقیت خودتان رست 

کنید


  • bahar tehrani

اینجانب صاحب نوبل و اسکار و خلاصه هرچی جایزه جهانی در رشته پوکوندن عینک هستم...عینک مشاهده شده در تصویر چند هفته پیش 

سالم بود، اما در یک عملیات اودیسه  دسته اش را از دست داد و باخبر شدیم که امروز هم قابش ترک خورد و به 80 درصد جانبازی رسید


خلاصه اینکه هرچقدر هم دختر با منظم و خوبی باشم و مثل دانه های انار که آقای سهراب میگه ایکاش معلوم بودی، یک جا با نظم ترتیب 

بنشینم ،باز نابغه ای هستم برای خویش در پوکوندن عینک

  • bahar tehrani

آقای فاطمی نیا می گفتند:


همین بلدم بلدم گفتن هایمان اخرسر کار دستمان میدهد،تا الان هم دستمان داده است.هرچیزی را گفتند،گفتیم بلدیم..چی را بلدیم؟..چرا نمیگوییم بلد نیستیم تا یادمان بدهند

حکایتمان شده مثل آن تازه عروس که قرار بود برای مهمان ها شام بپزد.هی از مادرشوهرش پرسید و آخر هر حرفی گفت: خودم این را که بلد بودم..اخرش چه شد؟ یک برنج پر از گل

کمی دست برداریم از غرورمان و الکی نگوییم بلدم..خودم می دانم

  • bahar tehrani

خیلی وقت ها روزهایی توی زندگی همه ما انسان ها هست که به بن بست پوچی می رسیم. به

جایی که فقط خودمان هستیم و خودمان.چهارزانو وسطش می نشینیم و ،نگاهش می کنیم.یک وقت

هایی این نگاه کردن،ساعت ها و روزها طول میکشد.بلند شدنمان هم دوحالت بیشتر ندارد: یا خسته

شدیم و هیچی به فکرمان نرسیده..یا به قول پدربزرگ یک یا علی گفتیم و دست روی زانو بلند شدیم

بن بست پوچی هر ادمی متفاوت هست.یکی میگه اخر این همه دویدن و کار کردن چی؟..پس خودم و

ارزوهام کجا هستند؟..یکی میگه این ادم همان ادمی نیست که من تصورش را کرده بودم؟..یکی با

ارزوهایش درگیره؟..یکی با ادمایی که توی زندگیش راهشون داده....خلاصه اینکه فکر و خیال متفاوت هست

همیشه بهم میگفتند انتهای بن بست پوچی،یک کسی نشسته که منتظره خودت را کنار بزنی و بااون

حرف بزنی.خدایی که اگر تمام این سختی ها را تحمل کردی و باهاشون جنگیدی فقط به خاطر همان

ایمانت به اون بود

یک دوست میگفت باید بری کنج یک جای ارام بشینی و باز ارزوهات را مرور کنی و اولویت بندی ،چون تو

پراز ارزو و هدفی..منم بهش گفتم شاید چون خیلی هدف توی زندگیم دارم به احساس پوچی رسیدم

این بن بست پوچی هم برای خودش یک دنیاست.اما خدا کنه روزایی که ته این بن بست می نشینیم

فقط خودمان باشیم و خدا

  • bahar tehrani

ماجرای اغتشاش توی مملکت من دوباره شروع شده بود.تخریب اموال عمومی و تکرار برخی جملات که برای

خود گویندهایش هم معنایی نداشت،نقل خیابان های شهرم شده بود.هیچ وقت تلاشی برای ابراز عقاید

سیاسی خودم نمی کنم اما همیشه سعی کرده ام که اطلاعات سیاسی را در حد خودم بالا ببرم

القصه:

تمام این اغتشاش ها باعث شد برای حفظ یک سری مسائل امنیتی، تلگرام و اینستاگرام را فیلتر کنند.حالا

خودتان تصور کنید که وارد نشدن به این دنیا چقدر برای ماها سخت بود.چند ساعتی را به امید درست شدن

طی کردیم،اما انگار این ماجرا مثل ابنبات کشی حالا حالاها کش می امد.و بماند که همه به سمت بهترین فیلتر

شکن ها هجوم بردیم

بعد از چندساعت بی خیالی ،احساس کردم تنها ادم موجود روی کره زمین هستم.برای کوثر یک پیغام گذاشتم

که احساس تنهایی میکنم  و این شروع اس ام اس بازی هایمان بود.به قول کوثر دکمه برگشت را زدیم به شش

سال پیش و دلشوره بالا رفتن هزینه و حجم کلماتی بودیم که اجازه تایپ کردنش را داشتیم

  یکی از درس هایی که این هرج و مرج برای من داشت،این بود که واقعا اسیر دنیای مجازی شده ایم و اگر

گردش های بی دلیلمان را از دنیای مجازی حذف کنند،انگار کاری برای گذران وقت و لذت بردن نداریم

راستی چقدر اس ام اس بازی های قدیم جالب بود.حرف هایمان محدودیت داشت و برای رساندن مفهوم باید از

بهترین جملات استفاده میکردیم و اگر توانایی اش را نداشتیم باید زنگ میزدیم

اما دنیای تکنولوژی الان به ما فرصت بیش از حد صحبت کرن را داده و نهایتش ارسال یک ویس.حرفهایی که

ساعت ها طول میکشد، اما گاهی بی معنا 

خلاصه ما بیسفون را پیدا کردیم ،چون تحمل حرف نزدن در طی یک روز را نداشتیم.اما ایکاش کمی زندگی کردن

را یاد میگرفتیم

  • bahar tehrani

تفریح کردن برای آدم ها متفاوت هست.ماجرا یا کاری که برای من تفریح محسوب می شود ، ممکنه برای

شخص دیگری یک ماجرای کسل کننده باشد.

مثلا دیدن فیلم برای من یک تفریح جالب هست،چون بعد از تماشای فیلم موضوع فیلم را از نگاه خودم نقد میکنم

و ساعت ها دربارش فکر میکنم و حرف میزنم.اما همان فیلم یا در کل دیدن فیلم برای شخص دیگری می تواند

یک موضوع کسل کننده باشدو اتلاف وقت باشد.

یا یک مثال بامزه تر و اینکه خرید برای تمام خانم ها هم جذاب نیست.به قول امروزی ها پاساژگردی برای بعضی

از بانوان و دخترها یک تفریح جالب و پر از هیجان هست اما عده ای دیگری از خانم ها هستند که فقط به قصد

خریدن یک وسلیه مشخص به مراکز خرید میروند

پس:

هیچ وقت ادمها را بابت اینکه چرا از تفریحی که شما لذت میبرید، انها لذت نمیبرند، مورد حمله و توبیخ قرار ندهید

و با جملاتی که ای بابا نمی دانی چقدر مزه میدهد  و یا یک بار امتحانش کن، انها را اذیت نکنید.گاهی تجربه یک

تفریح برای یک شخص تبدیل به یک خاطره تلخ و اجباری می شود

 

تا حالا فکر کردید که شماها از چه تفریحاتی لذت میبرید؟

 

خوب یکی از تفریح های من کتاب خواندن هست.یک تفریح بزرگ و پر از هیجان.چون هربار با شخصیت های یک

کتاب مدتها زندگی می کنم و ماجراهای جدید و جالبی را تجربه میکنم  و با خواندن هر کتابی احساس میکنم ،

حرفی برای گفتن.کاری برای انجام دادن، موضوعی برای فکر کردن و تصوراتی برای خیال پردازی دارم...و پایان هر

کتاب یعنی اغاز یک کتاب و ماجرای جدید

  • bahar tehrani

اگر ذهنت پر از ایده و خلاقیت هست،همیشه کنار دستت یک دفتر و قلم باشد و هر وقت هر ایده ای به ذهنت

رسید،بنویسش و اجرایش کن.نگو بماند برای روزهای بعد.ایمان داشته باش که برای روزهای اینده هم کلی ایده به ذهنت میرسد

 

این جمله آدم را یاد خیلی چیزها می اندازد، مثل اینکه:

در زمان حال زندگی کن...از هرچیزی که داری لذت ببر...مثلا ماگ جدیدت را نذار توی کمد بلکه زودی توش یک

چایی یا نسکافه بریز و بخورش..اگر الان دلت میخواهد یک موسیقی گوش بدهی..یا بخوابی..یا کتاب بخوانی..یا

فیلم ببین..انجامش بده ،نگو بماند برای همان زمان مشخصش..

سعی کن زندگی کنی و بدانی این حس خوب باعث شادیت می شود

  • bahar tehrani

به تماشای فیلم برادرم خسرو نشستیم.بعد از مدتها یک فیلم روانشناسی در

سینمای ایران.نکته عالی این فیلم این بود که نگاه کارگردان یک نگاه تحلیل گرانه بود 

نه یک نقدگرانه...تحلیل سختی ها و شرایطی که یک خانواده بابت داشتن عضوی

که دچار بیماری اختلال دو قطبی هست ،را باید تجربه کنند

ناصر برادر بزرگتر در یک شرایط مجبور به نگه داری از خسرو می شود.خسرویی که

مدتهاست به خاطر مصرف درست داروهایش ،دچار حملات عصبی نمی شود.اما این 

وسط صبر و حوصله ناصر کم و واکنش هایش نسبت به خسرو شدید و تند.

داستان با رفتارها و دعواها و حرف های این دو برادر پیش می رود تا....

در سکانس اخر فیلم،تبلت خسرو خیلی از صحنه هایی را ضبط کرده است که باید

پنهان می ماند..و این یک تکان برای ما ادمها که دوربین خدا هیچ وقت نه شارژش

تمام می شود و نه حافظه اش پر

http://farsiup.com/images/eej5vg5yv4s19fow6l1d.jpg

    

  • bahar tehrani

بعد از تمام شدن دوران کالج ،جودی و اقای جرویس پندلتون  یک زندگی متفاوتی را شروع می کنند، هم از نظر

شغل اقای پندلتون و هم تولد یکی جودی دیگر

جودی در یک تصمیم غافلگیرانه و به قول سالی مک براید احمقانه، تصمیم میگرید مدیریت نوانخانه

جان گریر را به سالی بدهد.سالی مک برایدی که در فکر ازدواج با یک مرد جوان سیاستمدار به اسم مک گوری

است.اما داستان های نوانخانه برایش طوری رقم میخورد که در اخر تمام غرغرهایش تصمیم میگیرد همچنان مادر

صد و هفت بچه نوانخانه جان گریر بماند

دشمن عزیز پر از نامه های کاغذی جودی ابوت و سالی مک براید هست.راستی ایکاش از سالی و جودی می پرسیدیم حال جولیا چطور است؟

گاهی وقت ها دلم برای نوشتن نامه های کاغذی تنگ میشود.جودی در تمام دوران نوجوانی برایم دخترک شاد و پر از رویایی بود که برای رسیدن به انها حسابی تلاش کرد


  • bahar tehrani

این چند روز هممون فکر میکردیم داریم تو غار تنهایی زندگی میکنیم و تنها راه ارتباطیمون با بقیه فرستادن دود و

علامت های صوتی هست..یه چیزی مثل هااااااااااااااااااای کوثر کجایی؟..هاااااااااااااااااای الهام خوبی

......هاااااااااااااااااااای  پریناز زنده ای؟

تا اینکه خبر رسید که بیاین تلگرام ازاد شده...همه از غارهایمان اومدیم بیرون اما دیدیم مثل اون عالم مثل

افلاطون چیزی نیست جز سایه های روی دیوار.و باز برگشتیم به غارهای تنهایمان..عادت کردیم به زندگی

غارنشینیمان..حالا باز خدا پدر این علامت های دودی را بیامرزد یک راه ارتباطی برایمان گذاشته بود

اما خبر رسید که نههههههه انگار واقعا اینستاگرام ازاد شده...حالا نمیدانیم کی اینستاگرام را ازاد کرد..ما به پای

محبت خدا میگذاریم که نگذاشت جوونای این مملکت تنهایی توی غار ،کنار آتیش یهو ..سیگار...دود..ای وای

استغفرالله

خلاصه فعلا بر در غار نشستیم و بدون فیلتر گهگاهی سر میزنیم به اینستاگرام

در تصویر زیر قیافه خودمان را می بینید وقتی که اینستاگرام ازاد شد

http://farsiup.com/images/rrgb90j83hp9ez362sc.jpg

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان