خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۲ مطلب با موضوع «جامعه بهاری» ثبت شده است

یکی از سرگرمی های خانه داری برای من،خریدن وسایل مورد نیاز خانه از میدان تره بار هست.میدان های امروزی که به قول قدیمی ها

شیر مرغ دارند تا جون ادمیزاد(درست گفتم؟.مگه مرغم شیر داره و ما هنوز کشفش نکردیم؟)

امروز وقتی جلوی غرفه های میوه فروشی می استادم،دلم میخواست سبدم را پر از میوه های تازه و رنگی کنم و مثل این تبلیغ فامیلا و رب

 گوجه تبرک،وسط باغ بدوم

اما یک لحظه تمام خیال پردازی های میوه ایم را کنار زدم و روبروی میوه ها واستادم و گفتم:

خدایا

دستت دردنکنه که این همه میوه های خوشگل و خوشمزه آفریدی.میوه های وقتی میخوریم حالمون سرجاش میاد و میگیم ای خدا چقدر 

چسبید

خدایا

لطفا به تمام پدرها و مادرها کلی پول پربرکت و حلال بده تا جلوی درخواست های بچه هاشون شرمنده نشوند.کلی پول بده تا هر پدر و 

مادری بتواند برای بچه هاش کلی میوه بخرد و نگاه هیچ بچه ای پر از حسرت نماند

  • bahar tehrani

دلمان یک سفر میخواهد....زیر باران..شیشه های بخار گرفته..موزیک آرام..جاده چالوس..جنگل..چای زغالی..و نفس کشید زیز آسمان 

خدا..لذت بردن از نعمت های خدا

  • bahar tehrani

مانند عطرهای فرانسوی

عطرش هوش از سرت میبرد

اردیبهشت را میگویم


  • bahar tehrani

  • bahar tehrani

این روزها مترو شلوغ است..گاهی شلوغی به حدی میرسد که نیازمند کلی دستگاه تنفسی میشوی و گاهی دلت میخواهد فریاد بزنی : 

هول ندهیددددددددددددددددددد.

اما خوب اخرین ماه سال پر از رفت و آمد و خرید است و به جای این حرف ها دلت میخواهد فریاد بزنی: الهی به شادی بروید 

خریددددددددددددددد

ولی خوب گاهی هم اینقدر دستفروش ها تعداشان زیاد است که بینشان چندتایی مسافر میبنی.


القصه:

بعد از فروشندگان آقا بین مسافرین خانم،خبرهای تازه ای در راه است.در حدی که براش بیلبورد تبلیغاتی و خوش امدگویی نصب کرده اند

حالا نمیدانم آقایان رودکی و نیما و خانم پروین اعتصامی برای چی میخواهند به مترو بیایند.از برای تبلغ و سخنوری در قالب ادبیات ایران یا نکند فشار اقتصادی انقدر زیاد شده است که اینها هم قصد دستفروشی دارند؟

خلاصه هروقت ادبای بزرگ را رویت کردیم به شما هم میگوییم





  • bahar tehrani

از سمت هایپر استار تو اتوبان شهید باکری داشتم با ماشین میرفتم روی پل تا بی افتم توی اتوبان شیخ فضل الله

ترافیک و باران اونم روی پل..سر پیچ دیدم یک شاسی بلند اونم از مدل هیوندا با فلشرهای روشن زده کنار و سر آقای راننده روی فرمون

کمی ترسیدم و نگران..زنگ زدم به آقای پلیس و گفتم:

آقای پلیسی که شبا بیداری،روی پل چنین صحنه ای دیدم...گفت آدرس دقیق بده..هرچی من میگفتم  اون میگفت نه اصلا چنین جایی 

نداریم..گفتم پس من تو آفریقا هستم و اونجا یه اتوبان هست به اسم شهید باکری! اینقدر خنگ بازی در آورد که گوشی  را داد به 

همکارش..همکارش هم که چون زبل خان بود زودی فهمید وگفت باشه

خلاصه منم خوشحال  و حال رابین هودی را داشتم که به همشهریش کمک کرده

یه ساعت بعدش بهم زنگ زد گفت: آفاهه زنده بود که هیچی ماشینش هم نبود...بهش گفتم کار بدی کردم بهتون خبر دادم؟..طوری بهش 

گفتم که حس میگ میگ را داشتم.گفت نه بابا دستت دردنکنه اما خواستم بگم چیزی نبود

الان من یک شهروند دلسوزم یا یه فضول؟

  • bahar tehrani

جشنواره فجر هم با تمام حق ها و ناحقی هایش تمام شد...با تمام رای هایی که باید میداد و نداد..با تمام رای هایی که نباید میداد اما داد

قبل از اینکه بنویسم ،بگویم که نگاه و عقیده همه آدمها برایم قابل احترام است اما حق بدهید که در وبلاگ خودم درباره عقاید خودم بنویسم

اینجا نمیخواهم درباره فیلم ها نقد بنویسم چون نه علمش را دارم  و نه صدایم به جایی میرسد اما اونقدر علم دارم که مجری جشنواره را نقد کنم:


آقای رشید پور

براساس تجربه کمی که دارم ،میگیوم که انتخاب شما به عنوان مجری چنین جشنواره بزرگی که نگاه هزاران آدم به آن است یک انتخاب 

اشتباه و بدون تدبر بود.

شما یک مجری هستید و باید دایره لغاتتان آنقدر زیاد باشد تا مخاطب را جذب کنید..وقتی برای دیدار با بزرگان سینما دنبال مشخص کردن راه و روش سلام واحوالپرسی بودید، فکر نمکنید کلمه ضایع شدن در حد شما و  مقام جشنواره نبود؟

یا به قول آقای هومن سیدی ،همه فکر کردیم سالن را اشتباه آمده ایم .چون توانایی شما در کنترل نظم و سازماندهی جو جشنواره 

افتضاح بود.آن مردان شیطان و بانمکی که خودتان هم گفتید انگار اینجا مسابقه دربی است و نه جشنواره،نشان از عدم کنترل شما و حراست جشنواره بود.

یا در برابر اعتراض یک تماشاچی باید در نهایتش یک لبخند میزدید نه اینکه بهش تذکر بدهید که شب بشین پای برنامه هفت.که چه 

بشود؟ باز هم حرف های پرت و سردرگم شما و داوران عزیز را بشنود و صدایش به جایی نرسد؟


اگر هرسال کاندید شدن یک شخص..یا یک فیلم..یا حق خوری یک فیلم بحث داغ روزهای اختتامه بود..اینبار ضعف و عدم توانایی شما بحث روزهای داغ اختتامیه است



شما هم نظر بدهید


  • bahar tehrani

بعد از استوری هام درباره راهپیمایی، فهمیدم توی دنیای مجازی حق نداری درباره عقایدت بنویسی

لهت میکنند..میگویند واقعا رفتی؟...فکر نمیکردم بری..بهت نمیاد این مدل آدمی باشی..الان بری فکر مکینی دولت درست میشود نه دیگه نرو تا بفهمن.

وقتی ما آدمها به عقاید همدیگر احترام نمیگذاریم..وقتی همدیگر را پای میز محاکمه میکشانیم و حکم صادر میکنیم

توقع داریم جناب دولتمردان به عقاید ما احترام بگذارند؟


کمی ..سعی کنیم قضاوت نکنیم...حکم صاد نکنیم...دیگران را بابت عقایدشان توبیخ نکنیم


من رفتم تا به جوونایی که شهید شدند بگویم:

انقلاب شما یک کار درست بود..خوش به حالتان که هدف داشتید

خون شما رنگین ترین خون ها بود

اما اگر الان حال انقلاب خوب نیست ..اگر همه چیز خراب شد

تقصیر من و بزرگترها و خیلی از ادمهاست که در هر لباسی ،انقلاب شما را بد منتقل کردیم به نام هدف شما همه کاری کردیم

این یک پیمان عهد است برای من

  • bahar tehrani

قدیم ها نهایت جشنی که خیلی بزرگ و با کلی عکس یادگاری برگزار میشد،جشن عروسی بود.

کم کم جشن های تولد هم وارد آلبوم های خانوادگی شدند

اما امروزه مردمان این کره خاکی زیادی پیشرفت کرده اند...جشن هایی با سبک اولین باری که بچه میگوید جیش دارم با تم های همان موضوع تا جشن وکیکی با تمی که به همه اعلام کنیم دختر یا پسرمان به سن بلوغ رسیده است.

هنوز پا از این جشن های قرن جدید بیرون نگذاشته اند که فریادها بلند میشود:

آقای همسایه به دختر بچه ام چپ نگه کرد..توی فروشگاه آقای فروشنده به دخترم گفت یک مارک بهترش را دارم..پسر بچه ام سوالات عجیبی میپرسد..


آدمهای لاکچری

روزی که در فکر زدن پز خانم ها و آقایان همسایه و فامیل بودید..روزی که دنبال سفارش کیک و لباس ستتان بودید..روزی که خط قرمزها را پاک کردید..روزی که حریم خصوصی فرزندانتان را در دنیای مجازی به اشتراک گذاشتید..روزی که کمپین تشکیل دادی که دختر نباید از پدرش خجالت بکشد..روزی که فریاد زدید باید این تابوها شکسته بشود....

همان روز باید به فکر این آینده تاریک و پر از دردی که برای فرزندانتان ساخته اید،بودید....ببخشید خیلی دیر شده

  • bahar tehrani

ماشالا ادعای فرهنگ و غرب زدگیمان در بوق وکرنای جهانیان هم آوازه ای دارد برای خودش،دیگر بماند که با یک سفر به ترکیه و دبی و 

مالزی و تایلند و...برای همدیگر چقدر کلاس میگذاریم.ایکاش ادعاهایمان کمی رنگ واقعیت به خود میگرفت.ایکاش اگر غرب زده بودیم،واقعا 

رفتار و برخی از کارهایمان رنگی از غرب زدگی داشت.

برای انجام چندتا کار مالی باید میرفتم خدمت اولین دستگاه خودپرداز..اما با صحنه زیر روبرو شدم و صورتم رنگ کیف پولم شد

کاری به سرمایه های ملی و درخت های جنگل ندارم..همه ما یک شماره ای به بانک جهت دریافت اطلاعات برای نقل و انتقالات پول هایمان 

دادهایم.پس اگر به رسید نیازی ندارید،لطفا دکمه عدم دریافت را بزندی و اینطوری کاغذ را حرام نکنید و جلوی خودپرداز رو شلوغ نکنید

و لطفا کمی از حرف هایتان که بوی فرهنگ میدهد را هم عملی کنید


  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان