خب برویم سراغ معرفی چندتا فیلم فانتزی و قشنگ
1_ خالی از افسون
2- سرزمین خواب ها
3- هفت زن و یک قتل
- ۰ نظر
- 30 Dey 01 ، 22:24
خب برویم سراغ معرفی چندتا فیلم فانتزی و قشنگ
1_ خالی از افسون
2- سرزمین خواب ها
3- هفت زن و یک قتل
باز نشدن یک سایت معمولی. روبیکایی که هر روز آپدیت میکنی و هنوز مثل گذشته اش کلی ایراد و مشکل دارد.کلی پروکسی و فیلترشکنی که هربار باید با کلی سلام و صلوات و قربونت بشم،ازش بخواهی کار کند.قطعا حال خودتان خوب است،وگرنه یک فکر اساسی و منطقی می کردید
اپلیکیشن هواشناسی گوشیم میگفت: 75% بارش برف و باران در تمام نقاط تهران. آسمان پشت پنجره میگفت: یک هوای کیپ و ابری و حالا دلت ازم نگیره چندتا قطره باران.بازم خدا روشکر.ولی انگار اپلیکیشن هواشناسی گوشیم تنظیماتش مال مناطق شمال تهران و بقیه شهرستان ها هست.نه شمال غربی و مرکز.
به قول یکی از بچه ها: به پنجره نگاه میکنم،آه میکشم که یک برف و باران حسابی ببارد ، از این برفهایی که قشنگ چندسانتی می شیندهمه خانه ها هم گرم و پر از سلامتیباشد و به خیر و خوشی و.ان شاءالله
هر روز یک مبلغی به پول ها و یک هزارتومنی هم به قیمت دلار اضافه میشد.هوا هم سرد و نمیشد به قولی که دادیم،عمل نکنیم.یک "یاعلی" گفتیم و رفتیم سمت بازار بزرگ تهران.اولین فروشنده یک آقای حدودا چهل ساله بود که فقط کاپشن پسرانه داشت.وقتی بهش گفتیم شاید از یک شماره دوتا بخواهیم،گفت:نه من جینم را بهم نمیزنم یا اگر بهم بزنم مبلغ را میبرم بالاتر.خب از یک طرف بابت به هم خوردن نظم جینش حق داشت اما بابت افزایش قیمت..
بهش گفتیم: خب،پس ما یک دوری بزنیم وآمار کاپشن ها دخترانه را هم بگیریم.کلی دور زدیم.هم قیمت ها نجومی و هم بعضی فروشنده ها..تا یکی گفت بروید سرای المهدی،مخصوصا لباس های بچگانه هست.عجب سرایی بود.هر لباس بچگانه را که می دیدیم از شدت بامزگیش و قشنگیش کلی ذوق میکردیم.اما ما دنبال کاپشن های دخترانه و پسرانه تو رده سنی دبستان بودیم.که یهویی از یک آقای فروشنده پرسیدیم کجا میشه این تیپ کاپشن ها را بخریم؟.زودی به دوستش تو طبقه بالا زنگ زد و ما را فرستاد پیشش.
خلاصه..بیست و چهارتا کاپشن خوشگل دخترانه و پسرانه ، از دوست آقای فروشنده و همسایه بغلیش خریدیم.با کلی تخفیف و هدیه دادن دوتا کاپشن دخترانه و پسرانه.بعدش آقای فروشنده گفت: دوهفته پیش یک آقایی دوهزارتا کاپشن از ما برای اهواز خرید
اینا را نگفتم تا پز کار خودمون را بدهم.گفتم تا یادمان نره،با تمام سختی ها و حال خراب این روزهای اقتصادمون،هنوز کلی کاسب و خیر یواشکی داریم که حواسشون به هموطن هاشون هست.آره.قبول دارم.بزرگان مملکت باید کمی خجالت بکشن و یک فکری به حال این مردم کنند، ولی خب.ماها هم به هم رحم نداریم.اعتصاب های الکی و بی منطقی که ضررش را فقط من و تو و اون کاسب میخوره
حرفهایش را قبول ندارم.آخه میدونی، خیلی متعصبانه حرف میزند.یک خانم مسن هفتادساله تنها که تو خانه شخصیش و با ماشین و حقوقش و ارسثش داره زندگی معمولی روبه بالایی را تجربه میکند.و وقتی پای اقتصاد و گرانی میاد وسط میگه: نه،کی گفته اوضاع بده؟اتفاقا همه چیز عالیه...بله برای شما عالیه.چون نه بچه مدرسه ای داری، نه شوهر و فامیلی که دستت توی خرج باشد،نه دلت شور اجاره خانه و خرج تحصیل و رخت ولباس بچه و شوهرت را میزنه و نه اینکه میوه هات و غذاهات زودی تمام میشه.چون یک نفری،نه چهارنفر.نمیگم اوضاع اقتصادی اونا خیلی خرابه.اما وقتی حرفش را باور میکنم که یک خانواده انگلیسی چهارنفره با بچه و خرج یکزندگی بگویند: همه چیز عالیه.
پریچهر،هفتادساله،ازانگلیس
باز سرم خورده به طاق نوشته هام و هوای کله خری زده به سرم و دلم می خواهد خیلی از دوست ها و قوم و خویش ها را از تو تلگرام و اینستاگرام فیلتر شده،فیلترپکنم، تا اگر خواستم به رژه کلمه هایم نظم دهم،بابت هر متن و نوشته و عکسی ،طرز نگاه و حرفهای بیهوده را نشنونم و نبینم
روی یک دیوار مجازی نوشته بود:
قدرشما را ما که نه،اما اون دختری میداند که قرار بود بین ابوفلان و ابوفلان دست به دست بشود،اما خبر آمد که فرمانده رسیده و محله و شهر را از دست حرامیان پاکسازی کرده..
خبر رسید، که فرمانده شهر را ازدست داعش پس گرفته و دیگه اجازه نمی دهد تا زن و بچه ها را ازهم جداکنند و بعد از چند روزگشنگی وحشتناک جلوی مادرها غذای گرم بگذارد ، بعد بگوید: گوشت بچه هایتان خوشمزه بود.
خبر رسید، آمرلی پاکسازی شده و هچیکس جرات ندارد،ناموس شیعه راده دلار بفروشد..
دردناکه؟..سخته؟..باورنمیکنی؟..سرچ کن"آمرلی"
دوشب هست که آقای همسایه گودبرداری نمی کند.امروز میگفت: برای کندن ستون های نزدیک دیوارها باید از یک دلر مخصوص استفاده کنیم.انگار گودبرداری قابل تحمل تر بود تا لرزش های این دلر و سردردهایی که برایمان می آورد..
رو یک دیوار مجازی نوشته بود:
چقدر خوب میشد...
افتخار آدما به این نباشد که هیچکس حریف زبون من نمیشه
کاش به این افتخار می کردن که هیچکس حریف شخصیت من نمیشه
روضه خوان میگفت :
سالها بود باهم همسایه بودند و می دانستند که علی{ع} و زهرا {س}کی هستند.اما عجیب بود،آن روز شبیه آدم هایی بودند که انگار هفت پشت باهم غریبه بودند و تازه به این محله اسباب کشی کرده بودند.درد است به یک باره غریبه شدند.