خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

دلبری یعنی:

روبروی ضریح بایستی و لا به لای اشک هایت که روی لبخندت می نشیند

بگویی:

از باب الجواد وارد شدم

  • bahar tehrani
اگر شما میشناسیدش از طرف بهش یک آفرین کشدار بگویید.یک بابا دمت گرم جانانه،یک خیلییییی خلاقی پر از هیجان
به کی؟
به همین انسان خلاقی که پیشنهاد داد امسال به جا سبزه هایی که حاصل گندم و جو و عدس و ماش و...هستند،گلفروشی ها
و بساط ماهی فروشی های کنج خیابان پر بشود از سبزه هایی که حاصل هسته های پرتقال و لیمو و نارنگی هست.
و این یعنی کمک به محیط زیست،یعنی صرفه جویی توی گندمی که غذای اصلی یک سرزمین هست
پس لطفا
امسال شما هم سر سفره هفت سین خودتان از این سبزه های حاصل هسته میوه ها بگذارید
  • bahar tehrani
 نگاه زیر چشمی عزیز وقتی ما دخترها باهم در گوشی صحبت میکردیم،شبیه آزیر خطر بود.یک روز بهمان گفت:
توی جمع در گوش هم صحبت کردن و ریز ریز خندیدن اصلا قشنگ نیست.حتی این کار برای یک مومن پسندیده نیست.چون ممکنه 
یکی از اون آدمهای جمع برداشت اشتباهی کند و خدایی نکرده فکر کند که شما درباره اون شخص حرف میزنید.و این شروع یک 
دلگیری الکی هست.
یکی از شب های تابستان طبق قرارهای دخترانمان،با دختر عموها شب خانه عزیز خوابیدیم.تا دم اذان صبح حرف زدیم و خندیدیم.
تمام شب عزیز توی ایوان و زیر آسمان داشت با یکی حرف می زد.حس فضولی دخترانمان به نقطه اوج رسید و رفتیم پیش عزیز.
بهش گفتیم: عزیز شب هایی که دلتنگ آقاجان میشوی،زیر آسمان باهاش حرف میزنی؟
عزیز اشک های روی گونه اش را پاک کرد و گفت: از دست شما دخترا.این شب ها با خدا دم گوشی حرف میزنم.زهرا گفت:
عزیز درگوشی حرف زدند زشته.عزیز گفت: نه خانم خانما.الان زشت نیست توی شب های ماه رجب خدا دلش ضعف میره تا 
بنده اش باهاش در گوشی حرف بزند.زهرا گفت: عزیز بهش چی میگی؟
عزیز گفت: نقشه های زندگی ام را..تصوراتم را..دعاهایم را..آرزوهام را..


با هر باور و اعتقادی که هستید،شب های ماه رجب با خدا درگوشی حرف بزنید.خودش تو دعای این روزها میگه حواسم به اونایی هم 
یادشان رفت من را صدا کنند هم هست
  • bahar tehrani

توی جلسه نشستیم و برای یک استراحت کوتاه،وقت می دهند.قراره نفس بکشیم اما بعضی ها نمیگذارند. سیگارهایی که با تعارف

به همدیگه روشن می شوند.به قیافه و استایلشان نگاه میکنم.اصلا بهشان نمیخوره سیگاری باشند.میزنه به پهلوم و میگه: کجایی

آبجی؟

چرا اینا سیگار میکشند؟

میگه شاید استرس شغلشان بالاست.

یک نگاهی بهش میکنم و میگم پس الان باید تمام آتشنشان ها و پرستارها معتاد باشند؟

میخنده و میگه واای عالی بود.

توی مسیر برگشت چندتایی پسر دبیرستانی میبینم.از توی سوپرمارکت با سیگار بیرون می آیند.میگم به جای آبنبات چوبی،سیگار خریدند.

میگه آخه توی این سن نماد با کلاسی و کل کل کردن هست.

ساعت هاست به این نماد با کلاس بودن،فکر میکنم.به دخترا و پسرای سرزمینم که بابت این با کلاس بودن و کل کل های پوچ جوانی 

و اینکه فریاد بزنند ما شاخ هستیم،ریه هایشان را نابود کردند.

  • bahar tehrani

از صبح هر سایت و پیجی که میرم،خبر و نوشته ها به طعم روز جهانی زن هست.روزی که برای خیلی از زن ها و مردها شده،روز دفاع از 

حقوق زنان.متن ها جالب هستند.یک سری منطقی و یک سری از یر لج حرف میزنند.خب ما هم میگوییم هرکس باوری دارد و من اینجا از 

باور خودم مینویسم..

ایکاش به جای تمام مردان مدافع حقوق زنان،خودمان از خودمانبنویسیم،خودمان از حقوق خودمان دفاع کنیم،بنویسیم که ارزش زن زیاد

است.بنویسیم که خدا حوا را مثل آدم وسط زمینش خلق نکرد ، توی یک حریم خلق کرد و گفت مراقب نگاهتان باشید.بنویسم از فاطمه 

سلام الله علیها که نورش وجود همه ائمه را گرفت،بنویسیم از زینب سلام الله علیها که خطابه اش تن مردان پر ادعای زمانش را لرزاند.

بنویسیم از مادر ترزایی که خلق شد

بنویسیم که ما زن ها

کالا نیستیم،برای تائید مهر نگاه های نامحرم خودنمایی را بهانه دلربایی نمیکنیم،آدم اهنی نیستیم تا برای کم کردن روی مردها از صبح تا 

شبکار کنیم و لطافت و زندگی را فراموش کنیم،نگران بدهیکلی و چاق شدنمان نیستیم تا طعم مادر شدن را نچشیم.

بنویسیم که گاهی خودمان حقوق خودمان را لگد مال میکنیم.و ...

  • bahar tehrani

بله امروز قراره غر بزنم.از دست یک سری از آدمها که هر جا که میروی هستند.از اینستا بگیر تا کانال تلگرامیت.امیدوارم آدرس اینجا را 

بلد نباشد تا حسابی غر بزنم.

طرف درباره سیاست اظهار نظر میکند در حد اولین منتقد جهان،درباره ورزش مخصوصا فوتبال یک جوری نظرهایش را میگوید که همش به این

فکر میکنی چرا فردوسی پور اینو دعوت نمیکند،درباره سینما خدا روشکر در حدی نظر نمیده که بگی حیف شد تو رو نبردن برنامه هفت،

میگه یک آدم مذهبی میانه رو هست،اما اون چیزی که من توی پست ها و استوری هایش دیدم خبری از میانه روی نبوده،همش حرارت بوده

مثلا برای ارایه و جلب نظر خیلی از مخاطبینش پست های مذهبی میذاره که در اصل خوبه اما برای بیانش راه را اشتباهی رفته،مثلا تاکید

شدیدی داره که در ایام شادی از لغت اوجلات زیاد استفاده کند.اوجولات؟ به عددهای سنت نگاه کن،این چه فن بیانی هست.

القصه امان از روزهایی که روزه میگیرد.از سحری چی خورده و الان سر ظهره و گشنه اش شده و چرا همه چیز توی اینستا شبیه غذاست 

تا نزدیک افطار و رفع گرسنگی پست میگذارد

ای مومن جان

آفرین تبلیغ روزه کن اما دیگه اینقدر پز یک روزه ساده ات را نده،


باور کنید توی رودروایس فالووش کردم،وگرنه الان بلاک شده بود

  • bahar tehrani

روزنگار نویسی


1_ از دست این شیشه های رفلکس،روبروی در ورودی یک خانه ایستادم و روسریم را مرتب کردم،صبر کرد تا از درست و مرتب بودن روسریم خیالم راحت بشود،بعد در را باز کرد و من رو شگفت زده،واکنشم؟.هیچی انگار اتفاق خاصی نیوفتاده خیلی شیک و مجلسی به راهم ادامه دادم


2_سر راهم یک هنرستان هوا فضای پسرانه بود.همه با لباس هایی شبیه فرم خلبانی.پنج تا پسر بودن که دوتاشون نسبت به اون سه تا قد بلند تر و درشت هیکل تر.اقایان درشت هیکل رفتند توی سوپرمارکت و با سیگارهای روشن برگشتند.یکی از پسرای اون گروه سه نفره به دوستش گفت چرا فکر میکنند سیگار کشیدن یک افتخار و نماد بزرگ شدن هست؟.واقعا راست میگه چرا بعضی از دخترا هم با کشیدن سیگار فکر میکنند الان تهههههههههه با کلاسی و مدرن بودن هستند؟وقتی سرطان ریه و حلق گرفتی هم باز حس شاخ بودن داری؟


3_دستفروش های مترو این روزهای آخر اسفند شبیه مورچه های آخر پاییز هستند که باید آذوقه جمع کنند تا توی سرمای زمستان بی عذا نماند.لا به لای این شلوغی  ها یه پسری سوار مترو شد که توی دست هایش یک کیسه مشکی بود،با خودم گفتم الان هست که گروگان بگیرتمان.در کیسه مشکی را باز کرد،یک  داریه بود.و شروع کرد به زدن که ای وای چرا تنهام گذاشتی؟شب عروسیت چقدر ناز شده بود..آخه وسط مترو ادم از غم فراق یار میگوید؟ اقا حداقل بگو میخوام بیام خواستگار نگو نه نمیشه تا مسافرین محترم با توجه به تابلوهای راهنما بیان برات ریش گرو بذارن که خانم رو بهت بدهند

  • bahar tehrani

همین چندساعت پیش درباره اسفند و خانه تکانی و کوزت بازی یک استوری گذاشتیم و یک نظر سنجی.هیچی دیگه یک سری از این

فالوورهای محترم که اتفاقا از دوستان و آشنایان هستند ،یک جوری واکنش نشان دادن که آدم با خودش میگه:


_اصلا استوری و کپشن ها را نمیخونن و از سر محبت می آیند پیج ما ،که خب نیایند کارت دعوت که برایشان نفرستادم


_استوری را میخونند اما حس نوشتن نظرشان را ندارند که از همین جا بهشون میگم خسته نباشید


_یا میخوان بگن ما خیلی با کلاس هستیم،کوزت بازی،خانه تکانی یعنی چی؟ ما کلی نوکر و کلفت داریم


_حالا.بین همین آدمها کسی را سراغ دارم که برای هر سلبریتی یک کامنت میذاره در حد برگه امتحانی دورو


این روزها دلم میخواهد آدمهایی را بلاک کنم،آدمهایی فالوورم باشند که از خواندن کپشن هایم خسته نمیشوند،تازه کامنت هم میذارند

  • bahar tehrani

دیروز عصر،صدای پیامک گوشیم،از طرف دختر عمه

بهار،هومن میخواهد بلیط یک تئاتر کمدی بگیرد،تو می آیی؟

اره.اگر لوس ترین موضوع را هم داشته باشد،دورهم بودن چه حالی داره

ساعت هشت شب و دوتا ماشین پر از دختر عمو و پسر عمو

تئاتر شروع شد،با کلی رقص و آواز و دست و جیغ و سوت و هورا.ماجرا درباره تعطیلی یک شهربازی و خالی شدن پول جیب های صاحب

شهربازی،و شروع کشیدن نقشه برای جذب مشتری

القصه 

هیچ خبری از طنزها و جملات خلاقانه نبود،یک مشت شوخی های جنسی،تیکه سریال های ترکی که من ازش بی خبر بودم، حرفهایی

که بدون هیچ پرده و حریمی گفته میشد و آدمهایی که بابت این حرف ها از خنده غش و ریسه میرفتند و خانم هایی که با شروع موسیقی فکر میکردند عروسی دختر خاله محترم هست و میرفتند وسط ردیف. ما که همه توی حس اینچی میگه بودیم.

لطفا...لطفا..لطفا.

بالای منبر نروید و نگید چقدر سخت میگیر..نگید مردم دنبال شادی هستند

لطفا..لطفا..لطفا.

کمی منطقی تر فکر کنیم.خندیدن به شوخی جنسی،یعنی شادی؟..خندیدن به از بین رفتن حرمت ها،یعنی شوخی؟.رقصیدن وسط

یک سالن بزرگ ،یعنی شادی؟..آوردن بچه های دهه نودی و هشتادی به این نوع طنز ها ،یعنی شادی؟

نخیررررررررررررررررررر

از نظر من این ها شادی نیست..شادی یعنی خندیدن به خلاقیت نویسنده که تو اوج شیطنت هنوز با ادب هست

شادی یعنی،بفهمیم چه حرف هایی مناسب فکر و ورد زبان بچه هایمان هست

شادی یعنی،اینقدر با شخصیت بودن که بابت جلب توجه وسط سالن نرقصیدن

شادی یعنی،نقل یک ماجرای اجتماعی و راه حلش توی قالب طنز


تهیه کننده نمایش گفت لطفا ما رو تبلیغ کنید،ببخشید هیچ وقت تماشای یک تئاتر بی هدف و بدون مفهوم را تبلیغ نمیکنم

  • bahar tehrani

توی استوری یکی از بچه ها دیدم آدرس یک پستی را زده و تاکید کرده بهش یک سر بزنید.

بهش سر زدم.قصه درباره تابلوی جدید میدان ولیعصر بود.یک نقاشی که مادری را نشان میدهد که با کودکانش در حال بازی هست و

یک جمله که نوشته بر دامان بهشت

خلاصه یک آقایی درباره این تابلو و زنان خیلی معروف کشورهای اروپایی یک پست گذاشته است و نوشته،اگر قراره غرب زده باشید لطفا 

کمی قشنگ تر و منطقی تر غرب زده بشوید.تمام این زنان معروف مادر حداقل سه تا فرزند هستند.اون ها زمانی به یک پست سیاسی

رسیدند که قبلش مادری کرده اند و ...

یکی کامنت گذاشته بود که شما یک آقا هستید و از درد زایمان و بدهیکلی بعدش بی خبر،دوست داشتم برایش کامنت بگذارم که نویسنده آقا هستند

اما صاحبین عکس خانم هستند و هیچکدامشان هیکل هایشان بهم نخورده،و چقدر حیف که زنان بخواهند به خاطر خودخواهی خودشان به جای

بچه ،سگ هایی را در آغوش بگیرند.سگ هایی که هیچ حس و لطافتی ندارند.

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان