خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

بین تمام پست ها و مطالبی که به مناسبت عید غدیر خم نوشته بودند،متن حامد عسکری به دلمان نشست

 

جناب آقای علی ابن ابیطالب(ع)

انتصاب شایسته و مبارک و هوشمندانه شما را به سمت جانشینی پیامبر اسلام و آراسته شدن نام جنابتان را به لقب

(امیرالمومنین)  تبریک و تهنیت عرض نموده و از شما و خداوند متعال خواستار توفیق نوکری و خدمت به آن جناب والامقام را به من

و فرزندانم عطا کنید

 

  • bahar tehrani

هفته پیش برنامه اینستاگرام از روی گوشیم پرید و دیگه نصب نشد.از هرکسی که پرسیدم یک چیزی میگفت:

حافظت پر شده..

برنامه های الکیت را پاک کن..

گوشیت را چندبار خاموش و روشن کن..

برو توتنظیمات و از داخل  اپ پاکش کن

خلاصه خیلی براش نسخه پیچیدن و ما هم گوش دادیم.اما درست نشد

هیچی دیگه بردیمش دکتر.آقای دکتر چند دقیقه روش کار کرد و گفت:

ما تمام تلاشمان را خردیم،باید فلش بشه

گزینه دومی نداشتم.گفتم قبول فقط شماره ها را نگه دارید.

خدا روشکر الان حالش خوبه اما دیگه اون اسکرین شات ها و بعضی برنامه ها . آلبوم های باحال موسیقی ام را ندارم.

 

  • bahar tehrani

نمی خواستم بنویسم و این چند روز هی با خودم  گفتم که ولش کن و اصلا بهش فکر نکن.اما وقتی دیدم که طرف خیلی حق به جانب هست و توقع

معذرت خواهی و غلط کردن گفتن من را داره ،دیگه جوش آوردم

قصه از جایی شروع شد که به علت ندانستن اسم یک شخص با دیدن یک حرکت ازش یک اسم مستعار براش ساختیم.هیچی دیگه به یکی از 

حامیان شخص برخورده و میگه شما توهین کردید بهش.باور بفرمایید این اسم مستعار نه اسم جک و جونور هست و نه یک لقب بد،یک اسم عادیه

بماند که چقدر به اون حامی برخورده و با ما قهر کرده.

حالا بامزه بودن ماجرا هم اینجاست که حاضر نیست قبول کند شاید اون مفهوم حرف ما را اشتباه فهمیده

  • bahar tehrani

چند روز پیش نشستیم به تماشای فیلم مارموز ساخته کمال تبریزی.

میگفتند شبیه مارمولک است،اما شما بشنوید و باورنکنید که از مارمولک کلی ضعیف تر بود.فیلم یک داستان سیاسی در قالب طنز بود که زندگی مردی

به اسم صمد قدرتی را معرفی میکرد که دنبال ورود به دنیای سیاست بود.

نگاه من:

یک فیلم بی محتوا با کلی شخصیت که هیچ هویتی نداشتند.کاراکترها بدون معرفی و یک شناخت قبلی وارد صحنه میشدند و شروع به جنگیدن باهم 

می کردند.جنگی که نه هدفشون و نه نقشه و ابزارش معلوم بود.فیلم نامه پر از پراکندگی و آشفتگی ذهن نویسنده بود چون ماجراها اصلا بهم ربط 

نداشتند.نویسنده دیده بود پای سیاست درمیان هست پس به هر جبهه و موضوعی یک سرک کشیده بود.یک سرک کشیدن بی هدف و محتوا.از

دنیای نمایندگان مجلس تا زندانی های سیاسی و پناهندگی های شبکه های خارجی و دنیای انتخابات و گشت ارشاد.

از نگاه من که یک فیلم پر از آشفتگی و سردرگمی و بی هدفی بود و نکته جالب کتابی هست که دست ویشکا آسایش هست.کتاب (در استان فردا)

یک کتاب روس با محوریت جنگ و مبارزات طبقاتی

  • bahar tehrani
این مدت به خاطر کارهای خانه کمی بیش از حد معمول کوزت بودم و نرسیدم که وبلاگ بیام.
 
اما الان که اومدم و با خودم گفتم یک متنی بنویسم که  با این همه تغییرات  روبرو شدم.به به یک تشکری کنیم از بلاگ جان که اینقدر جذاب و پر از ذوق به روز رسانی کرده و حالا میشه با کلی فونت نوشت.
 
  • bahar tehrani

این چند روز داشتم یک کتابی به اسم ( بازمانده روز) را می خواندم.

استیونز یک سر خدمتکار انگلیسی هست که سی سال تو یکی از خانه های اشراف زادگان انگلیسی کار کرده.لرد دارلینگتن،یکی از رجال 

سیاسی انگلیس که خانه و مهمانی هایش مملو از بحث های سیاسی و رجال سیاسی بوده.بعد از مرگ آقای دارلینگتن، یک تاجر 

آمریکایی به اسم آقای فارادیخانه و تمام خدمت کارهایش را میخرد.

استیونز این بار به جای یک ارباب انگلیسی صاحب یک ارباب آمریکایی میشود.

لحن استیونز خشک و رسمی هست اما اصلا کسل کننده نیست و دوست داری ادامه ماجرا را بشنوی.طی قصه با تفاوت انگلیس و آمریکا از نظر 

فرهنگ آشنا میشوی و قبول میکنی که انگلیسی ها مبادی آداب تر هستند و اخلاق برایشان مهم تر.البته انگلیسی های قرن نوزدهم.

ترجمه روان و مقدمه بامفهوم نجف دریابندری هم از ویژگی های برتر این کتاب هست. یک مقدمه بدون کلی تقدیر و تشکر که خواننده را 

برای خواندن و فهم بیشتر داستان آشنا میکند

  • bahar tehrani

یک وقت هایی با دیدن یک ماجرا یا شنیدنش ،زودی نقشه میکشد و میگوید: اگر

امروز توی اتوبوس تا نگاهش به خانم تقریبا هفتاد ساله ای افتاد قیافش تغییر کرد و منتظر یکی از آن اگرهایش بودم.تا از اتوبوس پیاده شدیم

گفت: من که هیچ قدرتی ندارم اما اگر یک روز بهم یک قدرت بدهند،توی شهر برای خانم های بالای شصت سال یک گشت ارشاد میگذارم.

خندیدم و با تعجب گفتم: چرا اونا؟

سرش را انداخت پایین و گفت: حیف نیست این چروک های روی صورتشان و خط های کنار لب و چشمشان را زیر چند کیلو آرایش و 

آمپول های موضعی پنهان میکنند.چروک هایی که برای سنشون زیباترین آرایش هست.

نمیگم آدمها باید افسرده باشند و به خودشان هیچ اهمیت ندهند.اما متفاوت با سن تیپ زدن و خارج از باورها رفتار کردن،اصلا ملاک زیبایی

نیست.زیبایی یک خانم هفتاد ساله به چروک های رو صورتش هست که یک روسری با گل های کرم سرش کرده و کیف شیکش را هم روی

دستش انداخته .


  • bahar tehrani

این روزها حال خودم و دلم عجیب است.

انگار باهم سر لج افتاده ایم.از آن لج بازی هایی که یک وقت هایی هم اشک همدیگر را درمی آوریم.

دعوا میکنیم..بهم میگوییم چرا..پای خدا را هم وسط میکشیم

اما دعوایمان وقتی شدیدتر می شود که آدمی سرش را این وسط میکند و یک چیزی می گوید

ولی باید سکوت کنیم و به آن آدم چیزی نگوییم.

آخر اون از دعوای ما بی خبر است و اگر باخبر بشود،شاید آبرویمان را پیش آدم و عالم ببرد

فقط این وسط یک حرف از طرف خدا آبی روی آتش می شود

  • bahar tehrani
چند روز پیش یک کتابی به اسم دعبل و زلفا را میخواندم.دعبل خزاعی که شاعر اهل بیت بود و در عصر امام موسی بن جعفر علیه السلام 
و امام رضا علیه السلام زندگی میکرد.یک روز با فردی به نام فضل از کوچه ای میگذشتند که فضل رو به دعبل کرد و گفت:
خانه بشر بن حارث است.از اشراف زادگان که اندیشه ای جز خوشگذرانی و قمار نداشت.یک روز که با موسی بن جعفر رهگذر کوچه بودیم.امام از کنیز حارث پرسید صاحب این خانه عبد است یا آزاد؟ کنیز گفت: معلوم است که آزاد.
امام گفت اگر عبد بود که این چنین بی هوای مولایش نبود.
هنوز به انتهای کوچه نرسیده بودیم که مردی امد و گفت جمله ات چقدر دلنشین بود.

انگار من وسط کوچه بودم و کمی اونطرف تر هم عبدالحمید فیلم شبی که ماه کامل شد.و هنوز با خودم فکر میکنم که عبدالمالک دم گوش
عبدالمجید چی گفت که اسلحه را روی پیشانی فائزه گذاشت.فائزه ای که تمام وجود و زندگی اش بود.

شاید کمی پرت نویسی شد.اما بین فکر میکنم که یک حرف می تواند دنیای باورهای آدمها را تغییر دهد.یک تغییر عجیب و غریب

  • bahar tehrani
غرغریان

بله امروز از اون روزهایی هست که دلم میخواهد کلی غر بزنم.اما غرهایم متفاوت هست و اگر بخواهم برای کسی بزنم باید کلی مقدمه چینی کنم.پس به نظر شما هم بهتر نیست توی اتاقم و زیر لب برای خودم غر غر کنم 
  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان