خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست

که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت

تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد

تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد

تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی

تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی

کنون دریای طوفانی ست ایران ،ناخدایی کن

نمک گیر تبار توست این کشور، دعایی کن

دلم روشن، نگاهم گرم،حالم احسن الاحوال

به لطف روضه های تو چه سالی می شود امسال

که ایران در تو می بیند بهار سرزمینش را

کنار سفره باب الحوائج هفت سینش را

 

حمیدرضا برقعی

 

امشب برای خوب شدن حال دل همه آدم های دنیا،برای نابود شدن این ویروس از تک تک کشورهای دنیا دعا کنیم

  • bahar tehrani

نمی خواستم اینجا بنویسم،اما خب دیگه شاید یکی خواند و گوش کرد.

توی اخبار عوارضی شهرها و صف طولانی ماشین ها را نشان می داد.ماشین هایی که برای ایام عید نوروز بار و بندیل بستن و زدن به دل جاده.قطعا اگر خبری از ویروس کرونا نبود،آقای گزارشگر بدون ماسک و دستکش و خنده گد و گشاد با تک تک راننده ها دست می داد و میگفت: آقا سفر بی خطر،الهی بهتون خوش بگذره.

اما به خاطر این ویروس فسقلی،آقای خبرنگار با ماسک و دستکش و اخم های توی هم رفته با راننده ها دعوا می کرد که چرا داری می روی؟..مگه نگفتیم بیاین امسال عید توی خانه هایمان بشینیم تا این ویروس را شکست بدیم.و راننده غیر محترم هم با پرویی تمام می گفت: دیدی که تب ندارم.

ایکاش یک ابر قهرمان یهو سر و کله اش پیدا می شد و گوشه جاده یک سوله می زد و تمام مسافرها را با تب و بی تب را تا آخر تعطیلات قرنطینه می کرد تا کمی آرامش و راحتیشان مختل می شد و دعا می کردند که ایکاش توی خانه هایمان می ماندیم و اینطوری سرگردان بیابان نمی شدیم.آخه آدم عاقل،اگر عقل داری،قرار شد برای خوب شدن حال هممون توی خانه ها بمانیم،باور کن هیچ کدام از شهرهای ایران فرار نمی کنن،باور کن می توانی تابستان بروی سفر،باور کن حال دل همه خوب می شود، باور کن این ویروس از ایران می رود،باورکن...باور کن ،همش بستگی به من و تو داره

راستی،

حق الناس خیلی از آدم ها گردنت هست،حق الناس پرستار و دکتری که خسته شده،حق الناس مردم اون شهری که رفتی..

 

آقا اگر به من قدرت اجرایی می دادند،باور کنید به کل ارتش و سپاه و پلیس دستور میدادم دم ورودی و خروجی همه شهرها تانک و ماشین پلیس ضد شورش بگذارند و هرکس حرف گوش نداد ببرنش همان سوله های کنار خیابان،تازه شاید حکم تیر هم میدادم،اما تیر هواییsmiley

خب نکبت،برای خودت هست که میگن بشین توی خانه..اصلا برو سفر،تازه بدم نیست اگر یک سرماه ساده بخوری و حوصله ات تو ویلا سر بره و هیچ جایی نرویcheeky خودتان یک کاری میکندی آدم دعای زشت بکند.indecision

  • bahar tehrani

توی استوری پرسیده بود:

فردای روزی که اعلام کنن کرونا از ایران رفته چکار می کنی؟

نشستم و جواب ها را خواندم،بعضی هایشان عالی بود و پر از نمک،بگذارید چندتاش را برای شما هم بگم

 

_ خدا را شکر میکنم.چون قطعا اون اولین کسی هست که برای نابودی کرونا کمکمان کرده

کلی چیپس و پفک م یخرم و با دوستام میرویم کف خیابان می شینم و همه را می ریزیم کف آسفالت و می خوریم

_ کف مترو می شینم و هرکس بگه خانم پاشو بهش زبان درازی می کنم

_ هروقت از بیرون بیام توی خانه دست هایم را نمی شورم و همان طور چرکولکی سراغ وسایل و یخچال می رم

_ فکر کنم هر آدمی سر راه باشه بغل کنم 

_ میرم بازار و کلی فلال می خرم و می خورم

_ با دوستام میرم بیرون و کلی خیابان گردی می کنیم..

 

شما چکار می کنید؟

البته شماها که خسته هستید و حوصله جواب دادن ندارید

  • bahar tehrani

آخ آخ دلم می خواهد یک سری از این فیلم هایی که توی دنیای مجازی از کشورهای دیگه پخش شده را توی چشم یه سری از آدم هایی که در حسرت اروپا و فرهنگش دارند بال بال می زنند، فرو کنم و بگم : ما جهان سوم هستیم یا اینا؟

بله مشکلات و بیماری این روزها یقه خیلی از کشورها را گرفته، بله یک سری از مردم کشور من هم نکات بهداشتی را رعایت نمی کنند، بله همه کشورها مشکلات دارند، اما اینجا، یعنی ایران هنوز آدم های خوب و انسانش اونقدر زیاد هستند که شبانه می روند و خیابان ها را ضد عفونی می کنند،آدم هایی که داوطلب شده اند و هیج سمت سیاسی و مدیریتی توی این کشور ندارند،اینجا هنوز آدم هایی هستند که با هر لباس و جایگاهی داوطلب می شوند و توی بیمارستان ها کارهای خدماتی می کنند،اینجا هنوز به لطف آدم هایش مهربانی هست.

کمی بیشتر از قبل به مردم و سرزمینمان افتخار کنیم.مردمی که تمام این سالها با تحریم ها و محدودیت ها و مشکلات اقتصادی زندگی کردند،مردم اروپا ادعای آزادی و فرهنگ و امنیت دارند،اما این روزها دیدیم که حق ندارند ادعای شعور و مهربانی کنند چون ..

این حرف ها خیلی مخاطب داره،از مردم عادی که گاهی در حق هم وطن نامهربانی می کنند تا بزرگان و دولتمردانی که قدر این مردم را نمی دانند. و از ته دلم دعا میکنم تن تک تک مردم سرزمینم سالم و دلشون خوش باشه و پر از مهربانی باشیم و خدایی که همیشه حواسش بهمان بوده بازم هم حواسش بهمان باشه و هیچ وقت دشمن شادمان نکند.

 

  • bahar tehrani

دروتی،کاترین و مری اولین زن های سیاه پوستی هستند که در اوضاع جنگ نژادپرستانه سفید پوست های آمریکایی ، و وقتی که رقابت فرستادن اولین فضا پیما بین روسیه و آمریکا بالا گرفته است، به عنوان متخصصی و متفکران ریاضی وارد سازمان ناسا می شوند و اولین فضاپیمای آمریکا را راهی کهکشان ها می کنند.

فیلم بر اساس واقعیت و کتابی با همین اسم ساخته شده است.و بدون شک ارزش دیدن دارد

  • bahar tehrani

خیلی شیک و لاکچری نوشته بود:

آه چقدر دلمان تنگ شده است، برای کافه رفتن های عصرگاهی مان،برای کافه لمیز تو خیابان ولیعصر،برای رستوران ته دیگ توی یوسف آباد.آه چقدر دلمان تنگ شده است برای پاساژگردی هایمان توی پالادیوم،توی پاساژهای آجودانیه ،آه چقدر دلمان تنگ شده است برای دست کشیدن روی مانتوهای مزون پارمیدا

دلم میخواست برایش بنویسم:

آه چقدر دلمان تنگ شده است،لعنتی برای آب زرشک های چرخکی خیابان سی تیر، برای ساندویچ های فلافل اصل هفت چنار، برای لیس زدن کف دست هایمان بعد از خوردن بستنی قیفی های تمام شکلاتی، برای ولو شدن کف مترو، برای تاب بازی تو پارک سر خیابان،برای تنه خوردن ها و چرخ چرخک های توی بازار به پشت قوزک پایمان،برای دست کشیدن روی تمام روسری ها و بساط دستفروش های میدان هفت تیر و صادقیه،

ملت دل تنگی هایشان هم عجیب لاکچریه

  • bahar tehrani

چند هفته ای هست که به حکم یک ویروس کوچیک قرنطینه خانگی شده ایم.البته ایشان زیر میکروسکوپ های ما کوچیک هستند وگرنه توی دنیای ویروس ها برای خودشان یک شاخ ویروسی هستند که خیلی هم به جایگاهشان نباید دل خوش کنند چون یک روز از عرش به فرش می رسند.ولی فعلا با همین هیکل کوچیکشان کل دنیا را با اون شاخک های زشتش قرنطینه خانگی کرده.و وقتی هم پشت میکروفون و می ایستد می گوید: من خیلی هم ترسناک نیستم فقط سرعت نقل و انتقالاتم بالاست مثل لیگ های فوتبال.و در مقابل سوالی که  ازش راه انتقالش را می پرسی ، می گوید: بغل و بوس و دست دادن که همین جا دلت می خواهد میکروفون را در حلقش فرو برده و پای ایرانی بودنت را به میان بیاوری و بگویی: ای نکبت: الان؟.نزدیک عید و میهمانی رفتن و خرید و خیابان گردی ما ایرانی ها باید سر و کله ات پیدا شود که...می بینی فرار کرده و به یک کشور دیگه مهاجرت کرده اما ردش هنوز است.

خلاصه که با این همه حرف و سخنرانی،این ویروس توی کشور ما هم امده و این روزها با این هوا و فضای خرید،قرنطینه مان کرده. و توی این قرنطینه بیشتر هایمان سراغ خانه تکانی و دیدن فیلم و خواندن کتاب رفتیم.به قول یکی از بچه ها بعد از این قرنطینه کلی منتقد سینما و مفسر کتاب داریم.این روزها در کنار رعایت نکات بهداشتی و بیرون نرفتن از خانه،سراغ دعاها هم برویم.مخصوصا الان که تو روزهای ماه رجب هستیم ،سراغ دعاها برویم و با خواندن عبارات و معانیش آرامش را برای همه مردم دنیا،مخصوصا مردم سرزمین خودمان و اعضای خانواده و دوستانمان بخواهیم.

و یک نکته مهم، یادمان باشه بی دلیل بیرون رفتن،مسافرت رفتن،عدم رعایت نکات بهداشتی، پخش تصاویر و فیلم هایی که از صحتش مطمین نیستیم،زدن حرف هایی که حال آدم ها را ناخوش و پریشان می کند، و هی آیه یاس خواندن و ایجاد ترس توی دل آدم ها ، حق الناس حساب می شود.حق الناسی که بدون شک باید جوابش را بدهیم.و به قول مجری شبکه خبر بیرون خانه ها یک ویروس به اسم کرونا است و اجازه ندهید توی خانه ها یک ویروس به اسم دنیای مجازی و حرف های بدون سند،حالتان را خراب کند

این روزها توی صفحه های دنیای مجازیتان حرف های حال خوب کن،بگذارید.قرار نیست همش بهترین و لاکچری ترین عکس ها یا فقط توصیه های بهداشتی را بگذاریم،یا یک عکس ساده از کتاب یا فیلم یا حتی کیکی خرابی که درست کردید، میتوانید حس و حال خوب را به دیگران منتقل کنیم.

 

  • bahar tehrani

شاید خیلی هاتون سایت رنگی رنگی را بشناسید.یک سایت ایرانی که کلی مطلب متفاوت و حال خوب کن دارد.یک روزهایی هم برای روزهای هفته یک اسم انتخاب می کنه و میگه امروز بیاین باهم این کار را انجام بدهیم.چند روز پیش نوشته بود { از هندزفری استفاه نکنید}

پارسال یک کلاس می رفتم به اسم نویسندگی خلاق.استادمان هم هر هفته بهمان مشق های عجیب و غریبی می داد.مشق هایی که باید از این جلسه تا اون جلسه رعایت می کردیم و تازه گزارشش را هم می نوشتیم.یکی از مشق های عجیبمان این بود که یک هفته از هندزفری استفاده نکنیم.وقتی سوار مترو و اتوبوس می شویم،وقتی توی مسیرهای رفت و آمدمان هستیم و حتی توی خانه.اون هفته برای خیلی از بچه ها سخت بود،مخصوصا الهه.می گفت همیشه هندزفری توی گوشم است.

خلاصه هفته تمام شد و باید گزارش هایمان را می خواندیم.خواندیم.اولش پر بود از شکایت که وای نمی دانید چقدر سخت گذشت.مجبور بودیم سر و صداهای توی مترو و بوق ماشین ها و ..را تحمل کنیم تا اینکه از وسطای گزارش ها تا آخرش پر شدیم از اینکه چقدر راحت و بد همه ما نشنیدن را انتخاب کردیم.از هندزفری های توی گوش هایمان تا پنجره های دوجداره خانه هایمان.قبول بعضی صداها مثل پر حرفی یک آدم یا شنیدن صدای وانتی توی کوچه آدم را کلافه می کند اما خیلی وقت ها صداها پر از حرف هستند.

به قول استادمان، توی صداها پر از قصه برای نوشتن هست و اینکه خدایای شکرت که می شنویم.

گاهی وقت ها بیاید بدون هندزفری از خانه بزنیم بیرون و هر صدایی را که شنیدیم توی دفترمان بنویسیم و بعد باهاش خیال ها ببافیم و قصه ها بنویسیم.

  • bahar tehrani

چمدانش را توی هتل گذاشت و به سمند زرد رنگی که جلوی در  منتظر مسافر بود گفت: حرم.

پیرمرد با دستمال یزدی اش دستگیره در را باز کرد و گفت : به چشم.بفرمایید.

سرش پایین بود و با خودش تمام جملاتی را که از توی هواپیما حفظ کرده بود،تکرار می کرد.اول سلامتی و ظهور امام زمان،بعد سفارش مامان مریم،بعد حاجت خواهرها و برادرها ، راستی سفارش امیرعلی یادم نره،دوچرخه مشکی و هشت دنده ای که سفارش داده برایش از امام رضا بگیرم و بعد حرف های خودش

_ عجب ترافیکی ،باید از سمت بست شیخ طوسی بریم

_ببخشید،میشود از سمت بابالجواد برویم؟

_ حسابی ترافیکه،ممکنه یک ساعت توی ترافیک بمانیم

_پیاده چی؟

_نهایتش یک ربع

اسکناس نو و تا نخورده را روی داشبورد گذاشت و خداحافظی کرد. پیاده رو های این شهر هم خاص هستند.صدای انگشترهای فیروزه و عقیق توی انگشت دست فروش ها ، انعکاس نورخورشید از تسبیح های شاه مقصود ، جانمازها و سجاده های ترمه و بوی خاص و معروف عطر مشهدی، که ..

روسری دختر کوچیکش را روی سرش مرتب می کند و بهش کلی سفارش که وقتی وارد صحن شدیم مثل من و بابا دستت را روی سینه ات بگذار و به امام رضا سلام بده.دختر هم با شیطنت خاصی میگه: باشه.

یواش یواش روی سنگ فرش های سفید راه می رود و با خودش می گوید : اگر روزی صاحب دختر شدم بهش می گویم ،هرجور دلت می خواهد به امام سلام بده.

ایست بازرسی شلوغ نیست و بعد از پیرمرد خمیده ای که از همین جا زیر لب دعاهایش را می خواند،وارد صحن می شود.چشم هایش را می بندد و نفس می کشد ،چقدر دلش برای دعای کمیل ها، ندبه ها و توسل های صحن جامع رضوی تنگ شده بود.دعای بعد از نماز ماه رجب،دعای سحر های ماه رمضان..

قدم قدم می رود، نزدیک غروب و صدای نقاره هایی که دلش را می لرزاند. زیر لب اذن دخول می خواند ،سرش پایین که گنبد 

اشک به پهنای صورتش می بارد،رد دعا را گم میکند،حاجت هایم..سرش را بالا می گیرد، با انگشت باب الجواد را نشان می دهد ،

  • bahar tehrani

فرد راجرز:

به تک تک آدم ها می گم که تو با ارزش هستی.

 

 

 

 

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان