خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

فردا مسافرم

Friday, 15 Dey 1396، 10:30 PM

نگاه ابومحمد،خورشیدی بود که به قلبم تابید و من چون پروانه ای پر گرفتم سوی نور..چشمانش به زیبایی

چشمان مادرش است..همان رنگ...قهوه ای ..چشمان ایرانیان را دارد...پلک بر هم میگذارم،سرم را پایین می اورم به وقت اجابت:

من نجوی هستم..دختر طرماح..پدرم سفیر علی ابن ابی طالب بود...چون غریبه ای هستم تازه از راه رسیده در

شهری کوفه تر از کوفه...زینب را می بینی ؟همش گفت زیبایی دیدم..کیست مثل زینب که در این زیبایی آسیبی نبیند؟

 

 

این کتاب به وقت رزق های محرمم بود.همسفر با دختری به اسم نجوی که لحظه بازگشت اهل بیت به سمت

کربلا،تصمیم به هم قدم شدن با ابو محمد..زینب..سکینه و رباب میگیرد

 


  • bahar tehrani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان