خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

استاد گفتند از این هفته تا اون یکی هفته،یعنی فاصله دوتا کلاس با یک فیل صورتی و زرافه فسفری زندگی کنید


  • bahar tehrani

فکر نمیکردم که یک خبر به این معمولی تبدیل به یک سوتی نسبتا بزرگ بشود.

نه ،خیلی هم توی فکر نروید.خداروشکر مسئله خیلی خاص و بزرگی نبود.

فقط انگاری قرار بود که این خبر فعلا جلوی یک شخص بازگو نشود،اما اینجانب خیلی خوشحال وسر خوش رفتم جلوی شخص مورد نظر و 

گفتم: راستی میدانی..

هیچی دیگه طرف باخبر شد،الان فقط باید دعا کنم تا طرف این خبر را جلوی یک شخص موردنظر  دیگه که اخلاقش هم زیاد خوب نیست و 

بفهمهدیگه هیچی...سکوت کند و خبر را به اطلاعشان نرساند

اون طرف مورد نظر دوم هم خیلی آدم بدی نیست،ماجرا هم خیلی خاص نیست،اما خب ایکاش لو نمیدادم

شاعر میگه لنت بر دهانی که بی موقع باز بشود

  • bahar tehrani
ایکاش موبایلم ته کیفم نبود و از خودش و جوراب هایی که می فروخت عکس می انداختم

این همه سال که سوار مترو و بی ار تی شده بودم،اولین فروشنده خوش زبان و بامزه ای بود که می دیدم

به آدمها میگفت: جوراب بخرید،برای خودتان یا مادر شوهر و خواهرشوهرتان

با آدمها فراخور سن و موقعیتشان شوخی میکرد

به دختره گفت : میخری؟...پس الهی شوهر کنی تا برای جهازت بیای ازم جوراب بخری

به خانمه گفت: توام نمیخری؟..پس الهی دو قلو حامله بشی

به یک خانم مسن گفت: میخری؟..پس الهی نوه دار بشی و برای نوه هات ازم جوراب بخری


ایکاش تمام فروشنده ها و خریدارهای سرزمینم مثل این خانم با ذوق و شیرین زبان بودند،تا حال دل هایمان را خوب میکردند
  • bahar tehrani
بعد از اذان مغرب بود که شبکه مستند اختتامیه جشنواره قصه گویی را پخش کرد.
یکی از بخش های برنامه،تجلیل از آقای حکایتی بود.آقای حکایتی بهترین خاطره ما دهه شصتی ها هست.
قرار بر این بود که وقتی آقای حکایتی وارد سالن میشوند،همه آدمای توی سالن به احترام ایشان بلند بشوند و باهم شعر مخصوص برنامه
آقای حکایتی را بخوانند.
وااااااااااااااااااااااای
خیلی قشنگ بود،تعجب آقای حکایتی..بغضش..
حتما توی اینستاگرام یا آپارات سرچ کنید و ببینید







اقای حکایتی اسم قصه گوی ماست
زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست
  • bahar tehrani

شاید باورش برای شما هم سخت باشد،اما چهارشنبه ما یک تولدی دعوت داشتیم که کیک تولد نداشتیم.

نخیر،اصلا هم کمپینی و نه به خریدن کیک و این مسائل نبود.

قصه این بود که تولد مربی باشگاه بود و  طبق تهدیدسنوات گذشته ،می دانستیم اگر با کیک برویم باشگاه اون هم یک کیک تمام 

خامه و شکلات،کم کمش باید نفری هفتصدتا پروانه بزنیم تا جریمه بشویم.

هیچی دیگه،تولد در باشگاه و بعد از انجام حرکات ورزشی و با کف سوتو جیغ و هورا برگزار شد.یک جشن تولد سالم.ولی سالم نبود

چون توی فکر همه جای یک کیک بزرگ و شکلاتی خالی بود..

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان