او هم رفت
Monday, 27 Khordad 1398، 08:53 PM
او مرد..
انگارقرار بود بمیرد..
خب،همه می میرند دیگر..
او رفت ..
رفته به خاک..
خب همه بعد از مردن مال خاک هستند دیگر..
اما..
خاکش، خاکش در نجف بود..
به قول مادربزرگ خاکش را از وادی السلام برداشته بودند..
او هم جنسش مثل پدربزرگ از نجف و وادی السلامش بود...
و
الان به وقت غروب و او در راه رسیدن به مولا ..
و پدربزرگ هم منتظرش..
و ما دلتنگ، دلتنگ یک حرم، دلتنگ یک جدایی دیگر، دلتنگ..
آخرش باید تنگی دل را رها کنیم و بگوییم..
بگذار حالشان خوب باشد اگر تو مردی از اینجا فاتحه بخوان برایشان..
و تنها یک حرف
که سلام ما را هم برسان..
به مولا..
به ارباب..
به سقا..
به پدربزرگ..
- 98/03/27