خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

او هم رفت

Monday, 27 Khordad 1398، 08:53 PM

او مرد..

انگارقرار بود بمیرد..

خب،همه می میرند دیگر..

او رفت ..

رفته به خاک..

خب همه بعد از مردن مال خاک هستند دیگر..

اما..

خاکش، خاکش در نجف بود..

به قول مادربزرگ خاکش را از وادی السلام برداشته بودند..

او هم جنسش مثل پدربزرگ از نجف و وادی السلامش بود...

و

الان به وقت غروب و او در راه رسیدن به مولا ..

و پدربزرگ هم منتظرش..

و ما دلتنگ، دلتنگ یک حرم، دلتنگ یک جدایی دیگر، دلتنگ..

آخرش باید تنگی دل را رها کنیم و بگوییم..

بگذار حالشان خوب باشد اگر تو مردی از اینجا فاتحه بخوان برایشان..

و تنها یک حرف

که سلام ما را هم برسان..

به مولا..

به ارباب..

به سقا..

به پدربزرگ..


  • bahar tehrani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان