خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

برای یک سردبیر

Tuesday, 31 Tir 1399، 09:03 PM

نمی شناختمش تا همین چند روز پیش که همه رفقایش استوری زدند و التماس دعا که حال رفیقمان خراب است.کرونا اسیر تخت بیمارستان کرده است و خانه نشین  ریه هایش شده.ته دلم برایش امن یجیبی خواندم اما  مگه فضولی رهایم می کردم .پیجش را پیدا کردم و ،اسمش روح الله بود و سردبیر مجله جام جم و سه تا بچه و یک آدم با کلی دغدغه مردمی و یک امام حسینی تمام و کمال...دلم گرفت از کرونا ،از ویروسی که این روزها بدجور با آدم ها بازی می کند. از آماری که هر روز بالا می رود و یک نفر که نه یک دنیا و یک خانواده را له می کند.برایش دعا کردم ،برای جوانی خودش و حال خراب رفقایش

فکرم درگیر شده بود و دایم استوری و پست های رفقایش را چک می کردم ،چندتاییشان را از قبل می شناختم بر حسب قلم هایشان. با خودم می گفتم این همه بیمار و این همه استوری که بچه ها برای شفا مریض ها می زدند پس چرا این یک مدل دیگر است.دلم میخواست پرو بازی دربیاورم و به یکی از رفقایش دایرکت بزنم که از روح الله چه خبر ؟ بهتر است الحمدالله؟

تا اینکه استوری یکی از رفقایش را دیدم که روح الله رفت.وارفتم.کف اتاق نشستم و گفتم ای وای چرا مرد؟..استوری پشت استوری و داغ کلی رفیق از رفتن یک رفیق.به فاطمه پیام دادم و گفتم: دیدی مرد؟ حال اون از من بدتر و خراب تر بود.از پشت ویس ها و صداهایمان کلی بهت می بارید.کنار غم مرگ یک آدم ،تمام فکر و غم دلمان بابت حال دوستانش بود.یک نفر رفت اما یک دنیا رفاقت ضربه خورد.هنوز حواسم پی استوری رفاقیش بود که گوشی را گذاشتم روی میز و با خودم گفتم:

بعضی از آدم ها یک جوری زندگی می کنند که هم توی زنده بودنشان کلی آدم را اسیر خودشان می کنند و هم بعد از مرگشان.یک جوری که دلت می شکند از رفتنشان،جوری که رفقایش پیر می شوند توی این داغ.روح الله از این آدم ها بود.آدم هایی که اینقدر حال رفقایش را خوب می کرد که از بد حالی رفقایش برای رفتنش هم حال کلی آدم هم گرفت.وقتی پست رفقای روح الله را می خوانی همه فقط از قصه های کربلایش می گویند،از روضه هایش و از گریه هایش.

 

حالا که متنم را می خوانم یاد حرف استادم می افتم که چرا اینقدر پراکنده گویی،بگذارید ته این پراکنده گویی ها بنویسم که:

آقا روح الله

از حال خراب رفقایت و پست هایشان تو را شناختیم و دیدیم که یک امام حسینی واقعی بودی.میگویی نه؟.باشد ما می گوییم بودی وسندش هم داغی که بر دل رفقایت گذاشتی و همه شان می گویند یک گنج را از دست دادیم.آقا روح الله نمی دانم چکاری کردی که که بعد از مرگت این همه آدم شناختنت ،حتی اگر یک شناخت سطحی باشد. حال تو که خوب است پس برای خوب شدن حال همه آدم ها دعا کن

 

  • bahar tehrani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان