به بچه ها چیزی نگید وگرنه ترد می شوید
یکی از مکان هایی که می شود کلی قصه هیجان انگیز و بامزه شنید آرایشگاه ها هستند.اصلا هم مهم نیست این آرایشگاه بالا ترین نقطه شهر باشه یا توی پایین ترین خیابان های یک شهر.مثلا یکی از قصه های بامزه یکی از این آرایشگاه های وسط شهر:
خانم قد بلند و لاغر رفت سمت مسئول ناخن و گفت: ملیکا جون بالاخره صاحب خانه شدی؟
ملیکا؟ آره یکی خریدیم
خانم قد بلنده: واااای چقدر عالی .کلی تبریک میگم
ملیکا: قربونت، ولی محلش را دوست ندارم
خانم قد بلنده: اشکال نداره ،با شوهرت پولاتون را جمع کنید و دوسال دیگه بیاین بالا
ملیکا: آره اتفاقا به آرش هم گفتم
خانم قد بلنده: ملیکا یه وقت خر نشی و زودی بچه دار بشی.دختر برو دنبال عشق و حال
ملیکا: آره بابا به آرش گفتم تا دو سال ورود بچه ممنوع
خانم قد بلنده: آره بابا خیلی بچه داری تو این عصر سخته.مخصوصا تربیتش.اینکه با ادب باشه و با دیگران درست صحبت کند
ملیکا: وای راست میگی.بچه های الان که گودزیلا شدن
خانم قد بلنده: آره بابا خیلی سخته.می دانی من روی تربیت بچه حساسم.مثلا اگر یکی به بچه ام حرفی را بزنه که باعث ناراحتیش بشه زودی دور اون خانواده را خط می کشم
ملیکا: خوب می کنی
من:
نشد از خانم قد بلنده سوال کنم که الان تربیت بچه شما بستگی داره به شعور و طرز حرف زدن اقوام؟ یعنی ادب به بچه یعنی کسی بهش نگه بالای چشمش ابرو هست؟ اون وقت هی شما خط قرمز بکشی دیگه با کی رفت و آمد می کنی؟..خب برو تو غار دیگه
- 99/03/20