خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

پیرمرد کتاب خوان

Thursday, 4 Khordad 1402، 10:03 PM

دیروزکه رفته بودم انقلاب،یک سرهم به انتشارات { به نشر} زدم.همان لحظه یک آقای مسن تر و تمیز و با سلیقه داشت دنبال کتاب های مورد نظرش میگشت و گهگاهی هم وسطش از مسئول انتشاراتی سوالاتی را می پرسید.سوالاتی که با هر کدامش ته دلم بابت این حوصله و علاقه اش با کتاب کیلو کیلو قند حل میکردند. مثلا وقتی فروشنده ازش پرسید : این کتاب مورد نظر شما مربوط به یک انتشاراتی دیگه هست و اتفاقا امسال هم تو نمایشگاه غرفه داشتند،شما نرفتید نمایشگاه؟ آقای مسن هم که انگار یمکی از کتاب های مورد نظرش را پیدا کرده بود رو به فروشنده محترم کرد و گفت:نه نرفتم.میدانید نمایشگاه خیلی شلوغ هست و نمیشه خیل راحت و سر حوصله لا به لای قفسه های کتاب راه رفت و با کتاب ها گپ زد.خود شما نبوید؟ وقتی آقای فروشنده گفت نه ما نرفته بودیم اما فروش مجازیمون را داشتیم.،ته دلم یک لبخند کجکی زدم و گفتم: بیا پس خوب شد امسال نرفتی.به نشرهم حتی غرفه نداشت

  • bahar tehrani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان