خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

۴۹ مطلب با موضوع «با هم فیلم ببینیم» ثبت شده است

به لطف یک دوست مجازی که دست کمی از یک دوست حقیقی ندارد،ما هم راهی جشنواره فجر شدیم.

فیلم { درخت گردو} ..کارگردان { محمد حسین مهدویان} .. اکران {حوزه هنر اسلامی.}

سوار مترو و ایستگاه فردوسی پیاده شدم.هنوز یک ربع وقت داشتم و شروع کردم به یک پیاده روی تقریبا آهسته.تا حالا حوزه هنرهای اسلامی نرفته بود.تمام مسیر تصویرش را توی ذهنم می کشیدم که رسیدم جلویش.چقدر قشنگ بود،چقدر معماری و طراحی اش دلنشین بود.توی حیاط جلوی ساختمان هایی که هرکدام یک قدی کشیده بودند ایستادم و گفتم: الحق که حوزه هنر هستی. خواستم از یکی بپرسم محل جشنواره کجاست که دختر و پسرهای چند نفره شدند نقشه راهم. بهش زنگ زدم و گفتم رسیدم.گفت خداروشکر ،امیدوارم از دیدن فیلم لذت ببری. نیم ساعت به شروع فیلم باقی مانده بود که در سالن را بازکردند، یک   ندید و بدید بازی از خودم درآوردم که نگو،توی دلم گفتم من که این همه سالن سینما رفتم چرا مثل آدم هایی که تا حالا سینما نرفته اند دهانم ده متر باز شده؟...خب اعتراف می کنم.سالنش عالی بود..طاقی که با چراغ های ریز و روشن شبیه آسمان پر ستاره  شده بود، صندلی های مخملی و نرم قرمزی که به ردیف و با سطح های مناسب کنار هم جا گرفته بودند و و فضایی که دوطبقه بود و آدم را یاد فیلم هایی انگلیسی می انداخت ، وقتی خانواده های اشرافی انگلیس برای دیدن جدیدترین نمایش شکسپیر با اون دوربین های یک دسته شان طبقات بالا می نشستند. حواسم پرت خیال بافی هایم بود که یک چهره آشنا دیدم.محمد حسین مهدویان،کارگردانی که تا امروز از دیدن فیلم هایش لذت برده بودم و  و به خاطر  خلاقیتش تو سوژه یابی هایش برایم یک آدمی هنری دوست داشتنی شده بود.

فیلم شروع شد  قصه ای که کسی سراغش نرفته بود وبا تمام دردهایش ساکت مانده بود.یک جنگ ناعادلانه شروع شده بود.آلوده کردن هوایی که هزاران بچه و زن و مرد بی گناه ایرانی درش نفس می کشیدند.سرفه ها و زخم هایی که تا چند روز برایشان نا آشنا بود.و با خوب میشود وچیزی نیست دل خودشان را گرم یک امید نگه می داشتند..سردشت و آدم هایش را شیمیایی کردند آن هم به ناحق..

فیلم روایتگر یک قصه واقعی بود.روایت یک واقعیت این بار نه از زبان یک فرمانده یا سرباز که از زبان یک مرد معمولی.مردی با زبان و اصالت کردی که الحق پیمان معادی خوب از پسش برآمده بود. 

 

خب تا حالا اینطوری درام وار یک فیلم را بهتان معرفی نکرده بودم،اما برای تنوع زدیم تو خط این مدل معرفی فیلم.حالا  مثل همه معرفی هابه زبان خودم ، می نویسم:

موضوع فیلم عالی بود.موضوعی که کمتر کسی بهش پرداخته بود و روایت داستان از زبان یک آدم عادی. و انتخاب دقیق مهدویان برای بازی نقش اول مرد که واقعا پیمان معادی عالی بود هم از نظر گریم و هم از نظر لهجه و هم از نظر بازی. اما خب داستان زیادی پر از توصیف بود و کشدار شده بود.و از نظر من بدترین نقطه ضعف فیلم روایتگری مینا ساداتی روی فیلم بود.روایتگری که خلاقیت مخاطب را ازش گرفته بود و داستان را زودتر از حدس مخاطب جلو می برد.طوری که وسطای فیلم دلم میخواست بگم آقا یکی به این مینا ساداتی بگه  شما فعلا سکوت کن.

خلاصه اینکه تا فیلم روی پرده سینمااومد برای دیدنش بروید.بروید و حال و روز اهالی سردشت تو روزهای جنگ را ببینید

  • bahar tehrani

خیلی وقت پیش فیلم متری شش و نیم را دیدم.اما نشد و یادم می رفت اینجا بنویسمش.

فیلم روایت یک کله گنده توزیع مواد مخدر است.از اون کله گنده هایی که پلیس چندسالی است که دنبالش می گردد و آخر از طریق دوست دخترش دستگیرش می کنند.شاید موضوع فیلم تکراری باشد اما روایتگری قصه و بازی پیمان معادی و نوید محمد زاده تکراری نیست.روایتی که تمام لحظات فیلم هم حق را به کله گنده مواد می دهی و هم نمی دهی.حقی که به خاطر شرایط کودکی و عقده های درونی بهش می دهی و حقی که بابت معتاد کردن کلی جوان و نابود شدن زندگی ها ازش می گیری.قبول دارم خیلی ها شرایط کودکی خوبی نداشتند و به خلاف کشیده نشدند  و این را هم قبول دارم که شیطان و راه اشتباه برای هرکس یک جور خودنمایی می کند.

القصه که روایتگری موضوع عالی است،دیالوگ ها و سکانس ها پرت و بی ربط نیست، و شخصیت نوید محمد زاده در نقش کله گنده توزیع مواد مخدر یک شخصیت خاکستری است.خب دیگه اگر دنبال یک فیلم برای دیدن می گردید،متری شش و نیم انتخاب بدی نیست.مخصوصا که الان تو حال و هوای جشنواره فجر هم هستیم.

  • bahar tehrani

قبل از تب و تاب و حرارت فیلم های جشنواره فجر راهی سینما شدیم.برای دیدن فیلم { جهان با من برقص} راستش وقتی دیدم کارگردان سروش صحت هست کمی دو دل شدم، آخه سریال هایی که برای تلویزیون ساخته را اصلا دوست ندارم به جز ساختمان پزشکانش را، اما اینجا رسما اعتراف می کنم که :

آقای سروش صحت واقعا توی ساخت این فیلم گل کاشتید،عالییییییییی بود.دیالوگ های پر از حرف برای شنیدن بودن،سکانس هایی که دنباله رو هم بودند، طنز و شیطنتی که توی تلخی ها هم به خنده وادارت می کردند، داستان و روایتی که خالی از بی معنایی و سردرگمی مخاطب بود، انتخاب عالی بازیگرها و نقش هایی که بازیگرها فوق العاده زیبا اجرا کردند.

بهتون پیشنهاد میکنم حتما برای دیدن این فیلم به سینما بروید.داستان یک دورهمی دوستانه هست که پر از اتفاقات بامزه و تجدید یک قرار داد دوستانه قدیمی هست

  • bahar tehrani

فیلم : { judy }

جودی فیلمی که در سال 2019 کاندیدای اسکار شد.فیلمی با موضوعیت بیوگرافی اما در قالب یک داستان. می گفتند که از نظر اسکار ویژگی های لازم را برای انتخاب شدن داشت.فیلم روایتگر زندگی جودی گارلند هست،خواننده و بازیگر هالیوودی که از دو سالگی روی صحنه رفت و همه با فیلم { جادوگرشهر از} شناختنش. جودی یکی از هزاران بازیگری هست که به دستور کمپانی و هالیوود باید همیشه حواسش به خودش و فرم هیکلش باشد.یکی از بزرگترین آرزوهای جودی در دوران نوجوانی خوردن غذای مورد علاقه اش و خواب کافی بوده است.حتی تویفیلم هم نشان می دهند که کمپانی برای حفظ ظاهر جودی به او قرص های انرژی زا  میداده .اما به مرور وقتی کمپانی دیدهجودی دیگه برایش فایده ای ندارد،قرار دادش را تمدید نمیکند.و جودی به یک زن افسرده و وابسته به قرص ها تبدیل می شود تا اینکه توسط یکی از دوست هایش برای اجرای چندتا کنسرت به لندن دعوت می شود و در و شش ماه بعد از کنسرت های لندن در سن 47 سالگی می میرد

نکات جالبی که مخاطب را جذب میکند:

بیان واقعیت و پشت صحنه دنیای شهرت هست.دنیایی که جودی توی اون حق نداشت غذای مورد علاقه اش را بخورد یا حتی با دوست پسرش به گردش برود و ساعاتی را برای خودش داشته باشد.فیلم جالبی هست که ارزش دیدنش را داره

 

 

  • bahar tehrani

آخر هفته ای نشستیم به تماشای فیلم (یک بمب عاشقانه)

اسم فیلم با محتوای فیلم و داستان هم خوانی دارد.روایت زندگی دوتا زوج ساده و بدون حاشیه و دور از دنیای جنگ و سیاست.

در حدی به دور از دنیای جنگ که شب های بمباران تهران توی خانه می ماندن و پناهگاه نمیرفتند و معتقد بودند ما چیزی برای

از دست دادن نداریم،چون قهر کرده بودند و باهم حرف نمی زدند.

شخصیت خانم،لیلا حاتمی بود.با اون تیپ همیشه تکراریش که به نظرم شده نماد یک زن ساکت و بدون احساس توی تمام 

نقش هایش،که خب به خاطر مد بودن یادگیری زبان انگلیسی تو سالهای دهه شصت اینبار خبری از سرگرمی همیشگی اش

یعنی زبان فرانسه خبری نیست و قرار نیست به رسم فرانسوی ها کاهو را با دستش خورد کند.

اقای فیلم هم پیمان خان معادی است.یک ناظم که متفاوت با ناظم های ان سالها هست.ناظمی جدی و منطقی که با بچه ها

خیلی ملایم حرف میزند.

فیلم روند خوب و جالبی دارد.سکانس ها به هم مربوط هستند و از کش آمدن قصه خبری نیست.لوکیشن های عالی و تصویر

برداری و موسیقی متن خوب.

ارزش دیدن دارد.اما امیدوارم لیلا حاتمی کمی تغییر نقش در فیلم هایش بدهد

  • bahar tehrani

چند روز پیش نشستیم به تماشای فیلم مارموز ساخته کمال تبریزی.

میگفتند شبیه مارمولک است،اما شما بشنوید و باورنکنید که از مارمولک کلی ضعیف تر بود.فیلم یک داستان سیاسی در قالب طنز بود که زندگی مردی

به اسم صمد قدرتی را معرفی میکرد که دنبال ورود به دنیای سیاست بود.

نگاه من:

یک فیلم بی محتوا با کلی شخصیت که هیچ هویتی نداشتند.کاراکترها بدون معرفی و یک شناخت قبلی وارد صحنه میشدند و شروع به جنگیدن باهم 

می کردند.جنگی که نه هدفشون و نه نقشه و ابزارش معلوم بود.فیلم نامه پر از پراکندگی و آشفتگی ذهن نویسنده بود چون ماجراها اصلا بهم ربط 

نداشتند.نویسنده دیده بود پای سیاست درمیان هست پس به هر جبهه و موضوعی یک سرک کشیده بود.یک سرک کشیدن بی هدف و محتوا.از

دنیای نمایندگان مجلس تا زندانی های سیاسی و پناهندگی های شبکه های خارجی و دنیای انتخابات و گشت ارشاد.

از نگاه من که یک فیلم پر از آشفتگی و سردرگمی و بی هدفی بود و نکته جالب کتابی هست که دست ویشکا آسایش هست.کتاب (در استان فردا)

یک کتاب روس با محوریت جنگ و مبارزات طبقاتی

  • bahar tehrani

ما رفتیم و نشستیم به تماشایش.

اول فکر کردیم حرف مادرشوهر تفاوت قومیت و فرهنگ ها هست و حرف گوش نکردن این جوان های عاشق که ما عاشقیم و همین کافی

است.اما قدم به قدم که جلو رفتیم دیدیم نخیر حرف مادرشوهر بنده خدا حق بود و حرف، حرف یک جنگ است.حرف یک قصه تلخ، حرف 

یک نامردی.

حتما شما هم بروید و به تماشایش بنشینید که حرف هایش هم دیدنی است و هم شنیدی.

راستی آخر قصه فهمیدم که:

همه ما درباره کارهایمان که در رابطه با آدمهای دیگه است ، مسئول هستیم.و ممکنه با حرف و عملمان آنقدر زیبا عقاید و تصورات یک آدم را 

تغییر بدهیم. چه خوب و چه بد.مثل شبی که ماه کامل شد و نابود کردن باورهای یک آدم


  • bahar tehrani

یک جمعه خردادی به تماشای انیمیشن بلال نشستیم.

این انیمیشن توسط امارات اما به زبان انگلیسی ساخته شده است و روایتگر برابری انسان ها باهم در نگاه خدا است و برای بیان این 

برابری سراغ یک قصه دینی و شخصیت بلال رفته اند. اما خب نگاه کارگردان انیمیشن که یک شخص پاکستانی هست و حمایت مالی 

کشور امارات باعث نقدهایی به روایتگری شده است. و باور کنید که این نقدهایی که در سایت های مختلف هست ، نقدهای منطقی

می باشد.

 داستان از کودکی بلال آغاز میشود و ماجرای برگی اش و آزاد شدنش توسط اسلام تا جنگ هایی که شرکت کرد و پیری اش.تصویر سازی و طراحی صحنه و طراحی لباس از نقاط قوی انیمیشن است و قابل دیدن


اما نقدهایی که به نظرم منطقی است:

1_ شخصی به نام ابوبکر از طرف پیامبر ماموریت پیدا میکند که به مکه برود و بلال حبشی را خریداری کند، در تمام مدت انیمیشن شخصیتابوبکر طوری نمایش داده می شود که انگار این شخص به دستور خودش بلل را خریداری کرده است


2_ بلال اولین موذن اسلام است و به صدای زیبایش معروف.در دو سکانس که بلال بالای مسجد و خانه کعبه می رود تا اذان بگوید به جای اذان موسیقی پخش میشود و این قابل درک نیست


3_در سکانس جنگ که گویا جنگ احد می باشد چره امام علی علیه السلام به نمایش در می آید، و ترسیم چهره ایشان در قالب یک چهره عادی ،نظر مثبتی ندارد.


اما،

با تمام این مشکلات بد نیست سراغ دیدن این انیمیشن بروید و از ته دل دعا کنیم که این خلاقیت ها سرازیر دنیای انیمیشن

کشور ما بشود تا ما این مفاهیم را درست و اصل به کودکان سرزمینمان و جهانیان منتقل کنیم.ان شا الله


  • bahar tehrani

باورش برای خودم هم کمی سخت بود ، چون امسال اولین ماه رمضانی بود که پای یک سریال نشستم که بماند چرا زیاد اهل دیدن 

سریال نیستم.از قسمت سوم بود که مخاطب دایمی سریال برادرجان شدم.خب دیدن بازیگرهای قدیمی سریال که هرکدامشان حرفی 

برای گفتن دارند و بازیگرهای جوان که از برترین های دنیای تئاتر هستند اولین دلیل شد تا دیدن فیلم را رها نکنم. و بعد موضوع سریال.


تو یک پیجی عکس سریال را دیدم و ناله های زیاد از تکراری بودن  موضوع سریال را...نمیخواهم بگویم سریال بدون نقص بود اما میخواهم 

بگویم شاید موضوع تکراری بود اما تکرار یک موضوع رایج در زندگی همه ما ادمها...پول و قدرتی که اگر کمی زیر دندان هایمان مزه کند 

حاضریم برای نگهداریش دعوا راه بی اندازیم.از آن دعواهایی که چشم هایمان را میبندیم و سر کسی که جلویمان ایستاده فقط داد 

میزنیم.و دیگر فکر نمیکنیم به ادامه ماجرا و حرف هایی که حق است یا ناحق

 

آرازی که پای حق ایستاد و سر ایستادنش خیلی چیزها را از دست داد اما کوتاه مدت ولی سخت.چاووشی که ذاتش خوب بود و باور

به حرام بودن و حلال بودن نان سر سفره اش اما انگار شیطان قوی تر بود و حنیفی که گیج بود بین خواسته های خودش و خواسته های

برادر بزرگتر، یک لحظه بگردید و باور کنید آرازها و چاووش ها و حنیف های خانواده و حتی شهر و سرزمینمان را هم پیدا میکنیم.

و یک پایان باز  و قابل تفکر

راستی فقط یک سوال ما که نفهمیدیم این لحن گفتاری دیالوگ ها مال کدام عصر و زمان بود؟


  • bahar tehrani

اواسط عید بود که دانلودش کردم و اصلا نمیشد که بروم سراغش.تا امروز ظهر

چشمهایم بهش افتاد و دکمه پلی را زدم.قصه ،روایت تفحص و معراج شهدا وعکس هایی بود که دنبال صاحبینش میگشتند.

یک پدر،یک پسر،یک همسر

قصه گمنامی ها


بهار.نویس: حتما سراغش بروید.

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان