خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

خط خطی هایم

کلمات حرف می زنند

سلام خوش آمدید

امروز که صفحه اصلی وبلاگ را باز کردم ،با دیدن آمار بازدید کنندگان تعجب کردم.خب خیلی دنبال این نیستم که پز بدم چند نفر نوشته هایم را دنبال می کنند اما اگر ببینی نوشته هایت مخاطبی برای خواندن هم ندارند،پر از فکر می شوی که نکند یه جای نوشتنم لنگ می زند و هیچ مخاطبی را جذب نمی کند.اما خب باید اعتراف هم کنم که این روزها کمی تنبل شدم و کمتر می نویسم.و گاهی حسرت بعضی پیج های اینستایی را می خورم که دمتان گرم چقدر خوب روان می نویسید.ولی باز خدا را بابت همین خط خطی هایم شکر میکنم و دعا که ته نشین تمام نوشته هایم حسی و حرفی از خدا را داشته باشد

راستی میشه بگید نظرتان درباره نوشته هایم چیه و چطوری راهتون افتاد به وبلاگم؟

  • bahar tehrani

همیشه سر سفره ناهار روز عید فطرکه کوچیک و بزرگ دور هم جمع می شویم ،با خوردن اولین لقمه به هم نگاه می کنیم و می گوییم: دیدی دختر ،همین دیروز روزه بودیم و منتظر افطار و حالا چهار زانو دور سفره نشستیم و ناهار می خوریم و پشت بند آخ آره و یادش به خیر و حیف شد ماه رمضان رفت و نه بابا خسته شده بودیم،مامان بزرگه یا بابا بزرگه یه تک سرفه می کردند و می گفتند : این قصه همان گندم بهشتیه است که خدا از توی دلمان برداشت و گذاشت برای سال دیگه،اصلا ماه رمضان همه چیزش فرق می کند.هنوز حرف بابا بزرگه تمام نشده که خان دایی از اون طرف سفره می فرمایند: البته آدمیزادست دیگر و به هرچیزی یهویی عادت می کند.

و بعد خنده های و پچ پچ های ریز ته سفره جوان ترها که : بله ،حرف بابا بزرگه قدمت دار تر و درست تره و حرف خان دایی هم درسته اما ....اما چرا این سیستم خوابه به تغییر شرایط عادت نمی کند؟..شب اول ماه رمضان خیلی شیک و مجلسی تا سحر بیدار بودیم اما از فردا عید فطر که قرار بود سیستم خواب به شرایط ،بخواب ساعت یک نصف شبه عادت کند ولی هنوز عادت نکرده و تا خود سحر مثل یک جغد به در و دیوار و ساعت نگاه می کنیم...و باز صدای خان دایی جان که: شما جوان ها همیشه جغد هستید.بله ماها اغلب تا نصف شب بیداریم ولی خب باز بدنه یه کم حرف گوش کن تره...

  • bahar tehrani

یعنی هر سال بابت رویت این ماه در آسمان هزاران قصه و ماجرا وجود داره. ما هم جز اون دسته مقلدینی بودیم که بار یه مسافرت رد شدن از حد ترخص را به دوش گرفتیم و اینطوری افطار کردیم.

عید فطر مبارک.

خواستم کلی ادبی بنویسم و احساسی اش کنم اما ساده می نویسم که:

خاص بودی و دوست داشتنی.میدانی شبیه یکی از بازی های بچگی هایمان بودی.همان بازی که باید از بین پیچ و خم ها دو تا شئی را بهم می رساندیم.یادت آمد! این بار سفره های افطار خانوادگی را وصل کردیم به افطارها و بسته های ارزاقی مردمی، شب های احیا مثل هر سال نبود اما در مساجد را نبستیم و با رعایت پروتکل های بهداشتی کنار هم جوشن کبیر خواندیم و وصل کردیم به قرآن سر گرفتن های توی خانه ها.سحرها هم نشستیم پای درس علی {ع} شناسی

خلاصه امسال متفاوت تر از تمام ماه رمضان های سالهای عمر مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و حتی خودمان بود.یک ماه رمضان متفاوت توی آخرین سال از یک قرن.میدانی با تمام باید و نبایدهایی که با رسم شکل برایمان مشخص کردند، تو عزیز و دلچسب و دلنشین بودی.از آن دلنشین هایی که به وقت یاد کردن ماه رمضان های پارسال باز ته دلمان به همدیگر می گوییم امسال هم خوب بود و خاص

حالا به وقت دلتنگی هایمان دعا می کنیم این ماه رمضان آخرین ماه رمضان عمر و جوانی ما و تک تک اعضای خانواده هایمان و دوست آشنا و رفقایمان نباشد و دعا می کنیم به وقت دورهمی های واقعی و به دور از باید و نباید ها و محدودیت هایمان به وقت شب های محرم

ان شاءالله

  • bahar tehrani

قصه یخ خوردن این چینی یا ژاپنی ها یا کره ای ها توی اینستگرام چیه؟

مثل آبنبات رنگی رنگی می اندازند گوشه لپ هایشان و قرچ قرچ می خوردند.صدایش که هیچی اینقدر شکل ها و رنگ ها و مدل های هیجان انگیزی دارند که آدم با خودش میگه یه سفر بروم کره و سفارش انواع یخ را بدهم. شما را نمی دانم ولی من یه وقتایی که اینا را می بینم گشنه ام میشه و دلم می خواد کلی یخ و برف بخورم.اتفاقا یک بار هم امتحان کردم که جایتان خالی اینقدر یخ بود که نه می توانستم دهانم را ببندم و نه یخ را بجوم.خدایی اینا چطوری اینقدر شیک و مجلسی یخ می خوردند؟ و اصلا چرا شروع کردن به خوردن یخ و گذاشتن این ویدئو ها؟

یکی بهشان بگه آموزش درست کردن و خوردنش را هم با زبان فارسی بگذارند

  • bahar tehrani

تقریبا یه ماهی می شود که یکی از بچه های اینستا که یک خبرنگار حرفه ای هم هست،رفته سراغ سوییت هوم ها وکلی مطلب درباره شان می نویسد.در واقع یک جور موشکافی و بیان واقعیت های پشت پرده که مخاطب بعد از خواندن مطلب ها یک آخیش بلند و از ته دلش بگوید و برود دنبال زندگی خودش.این روزها که عطیه سرش گرم نوشتن این گزارش هست،پرنیان،یکی دیگه از بچه ها که توی فرانسه درس می خواند هم حرف های دلنشینی می زند.پرنیان دانشجوی دانشگاه سوربن فرانسه است و در مقابل سوال که چطوری رفتی سراغ هدفت،کلی جواب داده که یکی اش بهترین جواب بود و گفته بود{ بچه های توی اینستا و دنیای مجازی دنبال هدف هایتان نگردید}

این روزها توی دنیای مجازی هممون سردرگم شدیم.اونقدر سردرگم و گیج که با خودمان می گوییم: چقدر بده من هر روز کافی شاپ نمی روم یا هر روز با فلان برند کتانی و یک بطری آب میوه رژیمی باشگاه و پیاده روی نمی روم.بعضی هایمان هم نشستیم پای زندگی بعضی ها و هی با خودمان می گوییم : چقدر طرف حالش خوبه که اینطوری میز ناهار دونفره شان را می چیند و چقدر سلیقه اش توی چیدمان خانه و خرید وسایل عالیه.یا از پشت گوشی هایمان قربان و صدقه بچه تو راهی فلان شاخ مجازی می شویم.و آرزویمان اینه که بهترین میکاپیست و آشپز و نقاش و عکاس و طراح دکوراسیون بشویم

یک لحظه صبر کنید،نه اصلا نمی خواهم برایتان بالای منبر بروم که بابا بی خیال و اینا همش یه بخشی از زندیگ هست،اتفاقا می خواهم بهتان بگم:

هیچ اشکالی نداره سراغ این پیج ها و صفحه های خوش رنگ اینستایی بروید،اتفاق بروید و از دیدنش لذت ببرید ولی به جای هزارتا فکر و آخ خوش به حالشون گفتن و پایین آوردن شخصیت خودتان،از کارها و هنرها و حرف هایشان ایده بگیرید.یک ایده باحال و پر از هیجان ،میکاپ کردن و آشپزی و کاردستی را ازشون یاد بگیرید و برای خودتان انجام بدهید.هزارتا پیج طراحی دکوراسیون هست خب سراغش بریود و برای چیدمان منزل ازش استفاده کنید.اونا هم هیچ وقت  اولین بار بهترین نبودند و افکت های عکاسی را هم یادتان نرود

و اینکه

بین این همه شاخ مجازی با صفحه های رنگی که خوشبختیشان را فریاد می زنند و طوری عکس می گذارند که گاهی باعث حس نا امیدی توی مخاطب می شوند،هزارتا پیج و شاخ مجازی هم هستند که خیلی ساده و با عکس های معمولی از روزمرگی ها و هنرهایشان حرف می زنند و کلی حس خوب و امید را به مخاطب منتقل می کنند.

  • bahar tehrani

1. چند وقتیه باز اون بخشی از شخصیتم فوران کرده که هی دلم  میخواهد یه سری از آدم ها را توی اینستا آنفالو و حتی بلاک کنم.اتفاقا چند روز پیش به یکی از دوستای مشترک پیام دادم که: استوری های فلانی خیلی زیاد و پشت سر هم و خالی از حس شادابیه،انگار با حرف های خدا و آیه هایش می خواد از بقیه انتقام بگیره.اونم گفت آره.البته شاید داریم دوتامون اشتباه می کنیم ولی خب بدم نمیاد یه سری ها را آنفالو کنم.

 

2_ طرف رفته آمار گرفته و اطلاعاتش را منتشر هم کرده.که چی؟ که هیچی بیشتر مردم این روزها روزه نمی گیرند.خب شما که رفتی آمار گرفتی و دیدی داده هایت اصلا حس خوبی را به مخاطب منتقل نمی کند،می خواستی منتشر نکنی.مثل خیلی از خبرهایی که موضوعش ریختن پته فلان شخص هست و تو نطفه خفه اش می کنند.مه جون سیبیلای عموت این هم آماره رفتی گرفتی؟ قدیم ترها می گفتند اگر دیدی یه کسی یه کار بدی را انجام داد تو سکوت کن و حرمت اون گناه را نریز.هیچی دیگه یه سری ها که برای ماه رمضان بیچاره شاخ و شانه می کشیدند ،با دیدن این آمار هم دیگه رفتن بالا منبر.یه چیزی اش بیشتر درد داره،وقتی می بینی تو خانواده های معتقد راحت روزه نمی گیرند.

 

3_ توی خانوادشون کلا دوتا دکتر بیشتر ندارند ام خب همان دوتا دکتر با درس خواندن و تلاش خودشان رسیدن به اوج.بهش زنگ زدم که: فلانی من رفتم پیش این دکتر و یه سری بهم قرص داده ،گفتم قبل از مصرفش با دکتر شما هم مشورت کنم.حالا هر دوتا دکتر توی یه رشته تحصیلی هستند.برگشته به من میگه مگه اینجا دهاته رفتی پیش این دکتره؟..هیچی دیگه به احترام بزرگتری بهش هیچی نگفتم وگرنه می خواستم بگم: چون پیش فامیل شما نیومدم اینجا شد دهات؟اصلا ما تو دهات زندگی میکنیم،آخه استاد این دوتا یه رشته تجربی درس خواندن.هیچی نشد به اون بگم اما اینجا که می توانم بگم.

 

 

  • bahar tehrani

می گفت: خیلی از آدم ها نمی روند،خب می ترسند و به نظرم کار درستی هم نیست.

نگاهش کردم سکوت،چون بهم اجازه نداده بودند بروم.

ساعت هشت از سرکار برگشت و گفت: انگار خیلی ها نرفتند.زد شبکه دو اخبار بیست و سی و مجری که گفت:

مردم ایران با رعایت پروتکل های بهداشتی و به همراه داشتن ماسک و دستکش و رعایت فاصله گذاری های اجتماعی در شب قدر شرکت کردند. بعد مصاحبه با مردم نشان داد و آدم هایی که میگفتند: ببینید همه چیز را رعایت کردیم.واقعا دلمان برای مساجد و این دورهمی ها تنگ شده بود.

بهش نگاه کردم و گفتم:  دیدی خیلی ها رفته بودند ،اونم نه سرسری که با چهارچوب و احکامی که گفته بوند.

گوشی اش را درآورد و گفت: اینا رو ببین چقدر حرف زدند.میگن یعنی چی شب قدر در مساجد را باز کردید.می خواین آمار را بالا ببرید.این خیانته.

گوشی اش را گرفتم و گفتم: این چندنا آدم مضخرف را ول کن،اینا حزب بادن.اگرالان در رستوران ها را هم باز کنند میگویند یعنی اینقدر غذا خوردن مهمه.اینا از خودشان هیج فکری ندارند و کلا ساز مخالف می زنند.بعدش هم اونایی که رفتند را ببین با هر شکل و ظاهری بودند ونگاه کن چقدر بودن این دورهمی ها و روضه ها برای هممون حال دل خوب کن هست

دستاش را برد بالا و گفت: الهی به حق این شب های عزیز آمار مبتلایان به کرونا صفر بشه و همه با تن سالم و دل خوش باز دورهم جمع بشویم.توی مساجد،توی میهمانی ها،توی رستوران ها و جمع های دوستانه

ان شاءالله

  • bahar tehrani

خب بریم سراغ معرفی دوتا فیلم خوب که هم کلی جایزه گرفتند و هم ارزش دیدن را اره

 

_ دوپاپ:

از اون فیلم هایی که بهتون می گم در دیدنش هیچ شکی نکنید و حتما ببینید.من که یادم نمی آید و به نظرم جز اولین فیلم هایی است که درباره پاپ و دنیای پشت ظاهر عام پاپ ها ساخته شده.یک فیلم قوی با یک داستان قوی و بازیگرهای درجه یک که قشنگ دوساعت مخاطب را پای فیلم میخکوب می کند و از همه جالب تر آرامش شخصیت ها توی گفتن دیالوگ ها و بازی شان هست.پس حتما ببینید.

 

 

 

داستان ازدواج:

یک داستان متفاوت از توی دل زندگی متاهل ها.یک روایتی که تلخ و شیرین ها کنار هم نشستند و هر لحظه از خودت می پرسی: چرا می خواهند طلاق بگیرند؟.خب یکی از جواب هایش برمی گرده به وکیل خانم خانه که حسابی مخش را می زند و از آزادی هایش می گوید.لی خیلی جالبه اینکه تا آخر فیلم خانم و آقا هنوز شدید عاشق هم هستند.خب از نظرم یه کم حوصله سربر هم بود و بعضی جاها این دعوا و بحث خسته ام می کرد.

 

  • bahar tehrani

 

برکت نان به خاطر حسن است

شاطران از قدیم می گویند

 

وقتی این بیت شعر را خواندن ،یاد یک نذر قدیمی و ساده ای افتادم که هنوز خیلی ها انجامش می دهند.و اون هم اینکه شب و روز تولد امام حسن علیه السلام به مردم عادی یا نیازمند نان می دهند.قصه هم اینطوری هست که یک آدم یا چند نفر باهم پول جمع می کنند و پول یک تنور یا هرچندتا تنور نانوایی را بخواهند پرداخت می کنند و اون روز نانوا به همه آدم ها نان صلواتی می دهد.

به نظر من یک کار ساده اما پر از برکته چون نان پر از برکت هست.و خب امام مجتبی هم صاحب بزرگترین کرامت ها هستند.خیلی وقت ها این نذرهی ساده حال دل همه آدمها را خوب می کند

 

 

  • bahar tehrani

با دخترخاله ام کف اتاق ولو بودیم و کله هایمان توی گوشی که زمین لرزید.و بعد صدای خاله و مامان که بچه ها بیاین زیر میز.هم ترسیده بودیم و هم حسابی هنگ کرده بودیم.چند دقیقه گذشت که کم کم رفتیم توی حیاط و اونجا با دخترعمو و خانواده جمع مان بزرگتر شد و حرف هایمان بیشتر.نیم ساعتی گذشت که برگشتیم توی خانه و با خواندن زیر نویس شبکه خبر حرف هایمان رنگ آرامش بیشتری گرفته بود

_ آقا از بس غر زدیم و از توی خانه ماندن ناله کردیم که خدا گفت یه چند دقیقه بروید توی خیابان تا آب و هوایتان عوض بشود.خب دیگه خدایا آب و هوایمان عوض شد و دیگه زلزله نفرست.

 

_مامان گفت: از اسفند تا حالا مرذم همینطوری دارند به هم کمک می کنند.تهیه بسته های غذایی،پرداخت پول،دوختن این همه ماسک و گان،این همه بخشش.خب ما هم مثل قوم موسی بهم رحم کردیم و خدا هم بهمون رحم کرد.خدا روشکر هیچ خانه ای خراب نشدهیچ آدمی صدمه جدی ندید.

 

_ اما قبول کنیم که ترسیدیم.خب مگه میشه زلزله ترس نداشته باشه.ولی باز خدا روشکر به برکت ماه رمضان به خیر گذشت و الهی هیچ کجای ایران زلزله نیاد

 

_میگم ان شاءالله زلزه با خودش کرونا را هم از ایران برد

 

_ و خدایی که حواسش خیلیییییییییییییییییییییییییی بیشتر از همه به کوچکترین کارهای مثبت مان هست

 

 

  • bahar tehrani

روزمرگی هایم
دخترکی رویا پرداز از جنس اردیبهشت

@radiochanel کانالم

نویسندگان